تدبیر24: شاید برای خانمهای شاغل سخت باشد که برای مدتی كوتاه کار و دغدغههای شخصی خود را رها و تمام آن را صرف مادر شدنشان کنند چه برسد به اينكه با تولد بچه مجبورباشند دست كم براي يك سال فعاليتهاي اجتماعيشان را محدود كنند. تصور اين اتفاق براي برخي از زنان آنقدر سخت و عذابآور است كه موجب ميشود برخي از آنان بچهدارشدنشان را به همين دليل به تعويق بيندازند.
اما آنا نعمتي در اين باره نظري متفاوت دارد. او كه بعد از تولد دخترش رايكا مجبور شد بازيگري را براي مدتي طولاني كنار بگذارد بر اين باور است که دوري از كار اگرچه سخت بود اما او در اين فرصت از نعمت كودكي بهرهمند بود كه به هيچ وجه نميتوانست محبتش را از او دريغ كند. آنا نعمتي به مخاطبان سيب سبز ميگويد: رايكا را در 23 سالگي به دنيا آوردم و از حضورش آنقدرانرژی گرفتم که مسیرهای جدیدی در زندگی رو به رویم گشوده شد.
8 کیلو اضافه وزن برای یک نقشوقتی از خانه،خانواده و فضای شخصی خودمان خارج میشویم رعایت برنامه ها و قواعدی که در زندگی روزمره به آنها پایبندیم کمی سخت و گاهی محال می شود چون به هر حال زندگی حرفهای هم جنبههای مختص خودش را دارد. برای نمونه در فیلمهای آخرم با گریمهای سنگین حاضر شدهام یا در « یکی میخواد باهات حرف بزنه » برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند 8-7 کیلو اضافه وزن پیدا کردم، و از این قبیل مسائل زیاد برای ما اتفاق میافتد. نگهداری از پوستمان در مقابل این همه گریمهای سنگین و عوامل مختلفی که میتواند به پوستمان آسیب بزند کار خیلی سختی است.
تنها کاری که میشود انجام داد استفاده ار کرمهای طبیعی است که هزینه هنگفتی برای تهیه آنها میپردازم. البته خوشبختانه در این سالها گریمورهای ما بسیار حرفهای شدهاند و مواد و ابزارهایی که استفاده میکنند، استاندارد هستند. به هرحال تمام تلاشم این است که حداقل زمانی که خانه هستم تغذیه سالم داشته باشم.
تقریبا همه ورزشها را بلدمورزش را دوست دارم و برایش برنامهریزی می کنم. در کودکی زمان زیادی درحیاط و کوچه بودیم و ورزش میکردیم؛ دوچرخه سواری، والیبال و حتی فوتبال! الان سعی میکنم دخترم را هم همینطور تربیت کنم. رایکا چند رشته را بهطور همزمان انجام میدهد البته نه به صورت تخصصی که حرفهاش شود. خودم از کودکی دوست داشتم ورزشهای مختلف یاد بگیرم.
سالها کیکبوکسینگ کار کردم و دورهای هم در رالی شرکت میکردم که به دلیل عدم ایمنی پیست و هزینههای بالای آن دیگر ادامه ندادم. در کنار اینها شنا، والیبال و ورزشهای زیادی را تجربه کردهام.
عاشق سفر و آشنایی با فرهنگهای مختلفمخیلی اهل سفر کردنم .به قول شاعر: بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک میکند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و... از چند سال پیش و بهخصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد، اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی بهتر شده و میتوان همهجا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدمهای مختلف، شکلها و قیافههای مختلف آنها، فرهنگشان، سبک زندگی، تنوع غذاییشان و... همه اینها را بسیار دوست دارم. مثلا شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت میکنند. سفرهای هیجانانگیز زیادی داشتهام اما والت دسینی خیلی خوب و هیجانانگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم (میخندد).
مادر بودن را انتخاب کردماز ثانیهای که رایکا را به دنیا آوردم به خودم یادآوری می کردم که در قبالش مسئولم . به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و شرایط زندگی خانوادگیام میخواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطهای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.خودم مادر بودن را انتخاب کردم . برای من که مادر هم هستم، اوقات فراغت وجود ندارد، اینکه بنشینم و یک چیز جدید به دانسته خود اضافه کنم و وقت مطالعه داشته باشم خیلی سخت میتوانم برای این چیزها وقت پیدا کنم. مادر همیشه دغدغه دارد که بچهاش درسش را میخواند؟ یا غذایش آماده است؟
اما این موضوع برای کسی که ازدواج نمیکند یا کسی که ازدواج کرده و بچه ندارد، فرق میکند. او وقت آزادش برای خودش میماند، اما یک مادر باید وقت خودش را هم برای فرزندش بگذارد. من نمیتوانم بچهام را ساعت هشت شب شام نخورده به تختخواب بفرستم یا نمیتوانم ساعت 6 صبح که رایکا بیدار میشود و برای رفتن به مدرسه حاضرش میکنم، صبحانه نخورده او را بفرستم. همین چیزهایی که به نظر ساده میآید دغدغه همه مادران است.
از روی کتاب نمیتوان بچه بزرگ کردبه نظر من باید بچه و خصوصیات اخلاقیاش را بهتر بشناسیم، وگرنه نمیشود از روی کتاب بچه بزرگ کرد. همه بچهها با هم متفاوت هستند و شاید تفاوت بچههای قدیم با هم خیلی کم بود. همین کتاب «چگونه با کودک خودم رفتار کنم» که در کتابخانه خودم هست را مثال میزنم. من چند کتاب این مدلی دارم که رایکا یک بار دور از چشم من این کتاب را خوانده بود و میگفت مامان در این کتاب چقدر چیزهای بچگانه نوشتهاند و تو چقدر باید بچگانه با من رفتار کنی. برای رایکا که تکهای از کتاب را خوانده بود، عجیب بود که چرا نوشته اینجوری باید با من رفتار کنی. خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آوردم، چون الان خیلی با هم دوست هستیم.
همیشه به خودم میگویم ای کاش او را در 18-17 سالگی به دنیا میآوردم. رایکا انگیزه زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهایم است. یکی از دلایلی که بعضی از فیلمها را بازی نکردم رایکا بود. چند تا از کارهایم را دید و گفت خجالت نمیکشی اینها را بازی کردی؟ این چه بازی است کردی؟ (میخندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده است. خیلی بیشتر از سنش میفهمد.
دیگر هیچ چیز شبیه کودکیهای ما نیستواقعا بچههای این نسل چیز دیگری هستند. بهتر است بچههای این نسل را بگویم بچههای عصر تکنولوژی. این بچهها خیلی زودتر میتوانند به مرحلهای برسند که الان ما رسیدیم. به جز برخی از شیطنتهای دوران کودکی خودم، هیچ چیز دیگری از خودم در رایکا نمیبینم. من خودم همیشه جنب و جوش داشتم. الان اسمش را هوش هیجانی گذاشتهاند. من بچه بودم همه میگفتند آنا نمیتواند یک جا بند شود، شاید این خصلت درونی من باشد و رایکا هم آن را داشته باشد ولی الان دیگر نمیتوانید بچهها را با گذشته ما مقایسه کنید. وقتی من همسن رایکا بودم، هنوز داشتم با عروسک بازی میکردم یا دنبال نقاشیهای کودکانه بودم و کارتون نگاه میکردم.بچههای الان دیگر کارتون هم نگاه نمیکنند و درگیر اینترنت هستند.
مادر شدن یک موهبت الهی استدر«یکی میخواد باهات حرف بزنه » آنقدر از لحاظ حسی به نقشم نزدیک شدم که مدتها نتوانستم از لیلا فاصله بگیرم. من در این سالهایی که کار میکنم، حتی شده در یک سال سه یا چهار فیلم هم کار کنم و هر کدام را هم با یک جنس بازی کردم که هیچکدام آنها هم هیچ ربطی به هم نداشت. اما در مورد «یکی میخواد باهات حرف بزنه» نقشم متفاوت بود. وقتی زنی موهبت الهی نصیبش میشود و اسم مادر میگیرد، دیگر آن حس مادرانه را درون خودش دارد. من نقش مادری را بازی کردم که شرایط خاص خودش را داشت.
قطعا مادر بودن تاثیر زیادی در نقشم داشت و به درک بالاتر من از کاراکتر بسیار کمک کرد. اینکه تو مادر باشی و ایفاگر چنین نقشی مقابل دوربین باشی، پنجرهای جدید برای دیدگاه تو به سوی نقش باز میکند و برای من هم همینطور بود. شاید کلیشه باشد، اما من واقعا این نقش را زندگی کردم، نه بازی.در نقشم غرق شده بودم و سعی کردم خودم را به جای شخصیتی قرار دهم که مابهازای بیرونی فراوانی داشت ،چون ما مادران داغدیده زیادی داریم.
منبع:مجله سیب سبز