تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 05
کد خبر: ۳۴۸۲۷
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۶

مرگ مشکوک همسر صیغه ای

گفت‌وگو با مردی که به قتل همسر موقتش متهم است.
تدبیر24: یاسر متهم است همسر صیغه‌ای‌ خود را به قتل رسانده و بعد از‌ اطمینان از مرگش، او را به بیمارستان برده ‌است. این ادعا مورد تائید مرد جوان نیست؛ اما مدارک علیه اوست. یاسر که دو هفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است، جزئیات درگیری با همسرش را توضیح می‌دهد.

چه مدتی بود با مقتول ازدواج کرده بودی؟
مدت زیادی نبود، البته او همسر موقت من بود و عقد دائم نکرده بودیم. یاسمین را چند سالی بود که می شناختم، اما زمان مرگش هنوز یک سال نمی شد که صیغه اش کرده بودم.

همسرت را دوست داشتی؟
وقتی با او ازدواج کردم نسبت به او احساس بدی نداشتم، اما می دانستم یاسمین زنی نیست که بخواهم او را برای همیشه داشته باشم، همین مرا نسبت به او سرد می کرد.

یاسمین چطور آدمی بود؟
در خانواده اش مشکلات زیادی داشت و مرتب توسط آنها کتک می خورد. وضع خوبی نداشت، هربار پیش من می آمد جایی از بدنش کبود بود. او بشدت عصبی بود. هربار که می پرسیدم چه شده، می گفت در خانه درگیری داشتم. یاسمین دختر مهربان اما بسیار گستاخی بود، هیچ وقت به حرف کسی گوش نمی کرد و وقتی حس می کرد کسی برخلاف خواسته اش عمل می کند، با او درگیر می شد. در کل دختر بدبختی بود و سختی هایی که در زندگی اش تحمل کرده بود، باعث شد به سمت مواد برود.

تو از اول می دانستی یاسمین معتاد است؟
او اعتیاد داشت و من هم می دانستم، اما اعتیادش بیشتر به قرص بود تا مواد؛ قرص هایی را که معتادان می خورند مصرف می کرد. آرامبخش های قوی با دوز بالا می خورد.

تو که می دانستی او چه شرایطی دارد، چرا با او ازدواج کردی؟
نمی دانم چه بگویم. می دانستم با او آینده ای ندارم و این رابطه به جایی نمی رسد، اما چون با او رابطه داشتم، تصمیم گرفتم او را به صورت صیغه ای عقد کنم تا برایم مشکلی ایجاد نشود. یاسمین خودش هم می دانست این رابطه به جایی نمی رسد و چند بار هم این را به من گفته بود.

به هر دلیلی با او ازدواج کرده بودی، چرا سعی نکردی حمایتش کنی یا مشکلاتش را حل کنی؟
مشکلات یاسمین آنقدر زیاد بود که نمی توانستم حلش کنم، ضمن این که مشکلات خودم هم بود، با این حال یاسمین خودش هم نمی خواست وضع زندگی اش تغییر کند. قبول دارم وضع زندگی اش خوب نبود و تحت فشار بود، اما رفتنش به سمت اعتیاد شرایط را بدتر کرده بود. خودش هم نمی خواست از این وضع نجات پیدا کند، بنابراین من هم نمی توانستم کاری برایش بکنم.

تصمیم داشتی به این رابطه ادامه بدهی؟
من و یاسمین هر دو می دانستیم این رابطه سرانجامی ندارد، ضمن این که من به دختر دیگری علاقه مند شده و تصمیم گرفته بودم با او ازدواج کنم. منتظر بودم کمی وضع زندگی ام بهتر شود تا به خواستگاری اش بروم.

خانواده ات در جریان بودند با یاسمین رابطه داری؟
بله مادرم می دانست، البته این را هم می دانست که دختر دیگری را دوست دارم و نمی خواهم یاسمین را به عنوان همسر همیشگی ام انتخاب کنم. بنابراین با من مخالفتی نمی کرد، گاهی هم می گفت مراقب باش این دختر برایت دردسر نشود

یاسمین هم از علاقه ات به دختری دیگر خبر داشت؟
من درباره حرف های مادرم یا دختری که دوستش داشتم، به او چیزی نمی گفتم، اما همیشه می گفت تو بالاخره مرا رها می کنی.

درباره شب حادثه بگو، آن شب چه اتفاقی افتاد؟
آن شب یاسمین به محل کارم آمد و گفت باید همدیگر را ببینیم. هرچه گفتم گرفتار هستم قبول نکرد. من هم از ترس این که مبادا آبروریزی راه بیندازد، مغازه را به دوستم سپردم و با ماشینم دنبال یاسمین رفتم.

چرا می ترسیدی او آبروریزی راه بیندازد؟
چون قبلا این کار را کرده بود. وقتی به خواسته اش بی توجهی می کردم، می گفت آبرویت را می برم و جلوی در مغازه می آمد و داد و فریاد می کرد. من هم مستاجر بودم و خجالت می کشیدم، ضمن این که نگران بودم صاحب ملک مرا بیرون کند، به همین دلیل سعی می کردم تا جایی که ممکن است یاسمین را عصبانی نکنم.

بعد از این که یاسمین را سوار کردی، چه اتفاقی افتاد. کمی در شهر چرخیدیم و شام هم خوردیم و حدود ساعت 11 شب بود که به سمت محل کارم رفتیم.

ظاهرا درگیری اصلی در آنجا اتفاق افتاد؟
در مغازه بودیم که متوجه شدم یاسمین اصلا حالش خوب نیست. مطمئن بودم باز هم قرص مصرف کرده است. اصطلاحی که در زندان برای حالت او به کار می برند، این است که می گویند مست قرص شده بود. اصلا کارهایی که می کرد، دست خودش نبود و متوجه رفتارش نمی شد.

از درگیری بگو، چطور باهم درگیر شدید؟
متوجه شدم آثار کبودی روی بدن یاسمین هست، او دوباره در خانه کتک خورده بود، البته این احتمالی بود که من دادم چون همیشه با پدر و برادرش درگیر می شد. گفتم چرا این طوری شدی، چرا هربار که پیش من می آیی یک جای بدنت کبود و زخمی است؟ یکدفعه عصبانی شد و جواب داد به تو ربطی ندارد. من به پدر و برادر خودم هم جواب پس نمی دهم؛ چه برسد به تو. اصلا تو چه کاره من هستی؟ خیلی عصبی بود.

تو چه واکنشی نشان دادی؟
گفتم تا زمانی که زن من هستی کسی حق ندارد به تو صدمه بزند و مورد حمایت من هستی، اما یاسمین آنقدر عصبی بود که نمی توانست خودش را کنترل کند و مرتب فحاشی می کرد. در اداره آگاهی چیز دیگری تعریف کردی، مدعی شدی به او مظنون شدی و فکر می کردی با کسی دیگر رابطه دارد و کبودی ها هم به همین دلیل روی بدنش ایجاد شده است.

گفتی سر این موضوع با هم جر و بحث کردید و تو گلویش را فشار دادی و بعد او از حال رفت، اما حالا ادعا می کنی این طور نبوده. حتی گفته ای به دلیل تعصبی که داشتی با او درگیر شدی. من هیچ تعصبی روی یاسمین نداشتم. می دانستم او با افراد دیگری رابطه دارد و زمانی که من نیستم، ممکن است سراغ مردان دیگر برود. چیزی که در آگاهی گفتم، درست نیست.

چه زمانی متوجه شدی یاسمین فوت شده است؟
آن شب بعد از جر و بحث خوابیدیم. صبح که بیدار شدم به یاسمین گفتم بیدارشو، باید بروی، من باید مغازه را باز کنم؛ اما هرچه صدایش کردم بیدار نشد. گفتم شاید به خاطر قرص هاست. وقتی نزدیکش رفتم دیدم چند خشاب قرص خورده است. ترسیدم، به نظرم آمد نفسش ضعیف است به یکی از دوستانم زنگ زدم و از او خواستم به مغازه بیاید.

چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟
از آبرویم ترسیدم. وقتی دوستم آمد، با دوست پزشکی که داشت تماس گرفت و وقتی شرایط را گفتیم، گفت بعد از این که اثر دارو برود خودش بیدار می شود، اما من که یاسمین را می شناختم، می دانستم او دچار چنین حالتی نمی شود. حالش مرتب بدتر می شد و من هم که دیدم نفسش گرفته عملیات احیا را خودم شروع کردم. داشتم قلبش را ماساژ می دادم و راه تنفس اش را باز می کردم که مقدار زیادی قرص خمیر شده از دهان و بینی اش بیرون زد.

پزشکی قانونی اعلام کرده ادعایی که کرده ای درست نیست، چون اگر مقتول قرص خورده بود در خون او اثر دارو پیدا می شد. ضمن این که امکان ندارد فردی مقدار زیادی دارو بخورد، تا صبح هضم نشود و از دهان و بینی اش بیرون بزند. اما این اتفاق افتاد. من خودم دیدم از دهان و دماغش قرص بیرون می آید.

چه زمانی یاسمین را به بیمارستان بردی؟
همان موقع همراه دوستم او را به بیمارستان رساندم، مطمئن بودم او به همین راحتی به هوش نمی آید. علت مرگ فشار بر عناصر حیاتی گردن و شکستگی استخوان گلو عنوان شده، اما تو می گویی مقتول قرص خورده است. شاید وقتی داشتم او را احیا می کردم و می خواستم راه گلویش را باز کنم، این اتفاق افتاد، چون من دستم را در دهان یاسمین فرو و سعی کردم قرص ها را خارج کنم. فکر می کنم شکستگی آن زمان اتفاق افتاده است.

طبق آنچه پزشکی قانونی گفته فشار بر عناصر حیاتی گردن از بیرون اتفاق افتاده، یعنی دست را روی گلوی یاسمین گذاشتی و فشار دادی. نه، این کار را نکردم، من یاسمین را نکشتم.

اولیای دم برایت درخواست قصاص کرده اند. با توجه به این که مدارک زیادی علیه تو وجود دارد و اعترافات اولیه ات طبق مدارکی که جمع آوری شده با واقعیت منطبق است احتمال این که تبرئه شوی بسیار کم است. تصمیمی برای جلب رضایت اولیای دم داری؟

با این که قتل یاسمین را قبول ندارم و باز هم می گویم که من این کار را نکرده ام، اما اگر اولیای دم فرصت دوباره برای زندگی به من بدهند حاضر هستم رضایت آنها را جلب کنم و از مادرم خواستم که با آنها صحبت کند، امیدوارم آنها حرفم را باور کنند و برای این که به آرامش برسند هرکاری بخواهند انجام می دهم.
منبع: جام نیوز
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: