اینکه یکدفعه رشد منفی بالای 5 درصد تبدیل به رشد 6/4 درصد شود جای سوال دارد.
تدبیر24:- جمشید پژویان -رشد اقتصادی 6/4 درصدی اعلام شده از سوی بانک مرکزی اگرچه افسانه نیست اما اینکه یکدفعه رشد منفی بالای 5 درصد تبدیل به رشد 6/4 درصد شود جای سوال دارد. بهجز اینکه آقای روحانی صحبت از رشد 2 درصدی کردند که پس از مرکز آمار اظهارنظر کرد که رشد در نیمه اول سال میتواند نیم درصد مثبت یا منفی باشد اما این درحالی است که بانک مرکزی یک مرتبه صحبت از رشد 6/4 درصدی میکند. البته اشکالی بر آن وارد نیست، اما باید برای این رشد اقتصادی علائم و شواهدی وجود داشته باشد. یعنی مادامی 6/4 رشد کل اقتصاد است؛ بخشهای اصلی اقتصاد از قبیل بخش صنعت، کشاورزی، نفت و خدمات باید نشان از رشد داشته باشند؛ یعنی میانگین وزنی 6/4 درصد داشته است. همچنین زیربخشهای آنها مثلا در بخش صنعت، صنایع فلزی، خودرو لوازم خانگی و غیره باید نشان دهند که هرکدام چه رشدی را تجربه کردهاند. اینها اطلاعات آماری است که بانک مرکزی بر اساس آنها این رشد اقتصادی را اعلام کردهاست و این اطلاعات آماری چند صفحه بیشتر نیست و باید منتشر شود که مشخص شود که این رشد اقثصادی از کجا سردرآورده است. علاوه بر این در کنار این رشد 6/4 درصد که رشد منفی 5 درصدی را داریم،که به طور خالص همان منفی رشد بالای 9 درصد را نشان میدهد، باید این رشد علائمی را داشته باشد که از جمله بحث اشتغال و سرمایهگذاری است. یعنی ما باید شاهد رشد بالای سرمایهگذاری در کشور و همچنین کاهش بیکاری و افزایش تقاضا برای کار در کشور باشیم که اطلاعات آماری باید این موارد را نشان دهد. بهطور کلی دولت برای مهار تورم و خروج از رکود سیاست خاصی را اتخاذ و در پیش نگرفته است یا اینکه نقشه راه و بسته سیاستی خاصی را لحاظ کرده باشد، دیده نمیشود. بلکه آنچه قابل مشاهده است این است که دولت سعی کرده از افزایش نقدینگی جلوگیری کند. درواقع سعی دولت این است انضباط مالی را بوجود آورد که این را نشان داده است. همچنین سعی کرده از فشار تقاضا نیز جلوگیری کند. در این میان تفسیری که میتوان از بیان دکتر نیلی یکی از اقتصاددانان کلان برجسته کشور داشت درخصوص اینکه این رشد اقتصادی بیانگر رونق اقتصادی نیست؛ این است که رونق اقتصادی که باید یکسری رشد مداوم را در پیش داشته باشد، ما هنوز تجربه نکردهایم. بلکه فقط رشدی است که برای یک دوره خاص اتفاق افتاده است؛ یعنی تدوام رشد هنوز اتفاق نیفتاده است. در واقع مشکلات اقتصادی ما به چند دهه قبل و به ساختار اقتصادی کشور برمیگردد. چراکه ساختار اقتصادی ما دچار مشکل است و این در چارچوب مبانی اقتصاد خرد است. یعنی عدم کارایی مشکل اصلی اقتصاد است و این هم ناشی از علائم غلطی است که در اقتصاد وجود دارد. این علائم غلط هم نسبت قیمتهاست. چه از قیمت حاملهای انرژی و قیمت پول مثل نرخ سود گرفته تا اختلاف فاحش بین نرخ بازده سرمایهگذاری و بقیه مشکلاتی که راهحل آن در چارچوب مبانی اقتصاد خرد وجود دارد که متاسفانه هیچکدام از این موارد در هیچ دولتی دیده نشده است. تنها یک سیاست اصلاح قیمتهای نسبی تحت عنوان هدفمندی یارانهها را داشتیم که آن هم به صورت ناقص اجرا شد و هنوز مشخص نیست سرنوشت آن به کجا خواهد انجامید.