تدبیر24: «احتمال دیدار محمود احمدینژاد با سید محمد خاتمی!».این خبری بود که حتی شایعه بودنش نیز حرف و حدیث های زیادی را به دنبال داشت.حامیان احمدینژاد که روزی از ممنوع الخروجی خاتمی حمایت میکردند و پس از به قدرت رسیدن، در تریبونها و مناظره های خود دولت اصلاحات را به باد بدترین انتقادها گرفته و در یک سونامی مدیریتی تمام اصلاح طلبان را در طول هشت سال دولتش خانه نشین کرده بود چرا و به چه علت در شرایط فعلی به دنبال نزدیک شدن به خاتمی و دیدار با وی است.این در حالی است که احمدینژاد به تازگی به دیدار سید حسن خمینی درحرم امام(ره) نیز رفته است. احمدینژاد در چه اندیشهای است؟چرا وی تحرکات خود را در صحنه سیاسی کشور افزایش داده است؟برای پاسخ به این سوالها و همچنین تحلیل و بررسی اهداف برگزاری همایش اصولگرایی با دکتر فیاض زاهد. نویسنده،روزنامه نگار و استاد دانشگاه گفت و گو کردیم.فیاض زاهد معتقد است:«اگر احمدینژاد بخواهد به صحنه انتخابات ریاست جمهوری باز گردد حتما باید اهرمهای فشاری را در مجلس داشته باشد؛یعنی احمدینژاد قصد دارد از مجلس به ریاست جمهوری برسد. احمدینژاد در صدد بهره گیری از سبد آرای اجتماعی اصلاح طلبان است. وی پیش بینی می کند که جریان اصلی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس اجازه ورود پیدا نخواهد کرد.به همین دلیل تلاش می کند با نزدیک شدن به چهره هایی مانند آقای خاتمی و سید حسن خمینی و بخشهایی از جریان اصلاحطلب میانه که به آقای هاشمی نزدیک هستند از سبد رأی مابقی اصلاحطلبان به سود خود برداشت کند.احمدینژاد براین باور است که صلاح وی براین نیست که با راست سنتی اتحاد استراتژیک داشته باشد. در نتیجه تلاش می کند با چهرههایی مانند مشایی و حمایت از هنرمندان و چهره های فرهنگی و تأثیرگذار اجتماعی چهرهای تحولخواه از خود نشان بدهد.این شبیه این ضربالمثل است که«دشمن دشمن من، دوست من است»؛ یعنی اگر اصلاح طلبان بخواهند برای رقابت با جریان مقابل خود یعنی اصولگرایان به یک تصمیم واحد برسند احمدینژاد به دلیل نداشتن پایگاه تعریف شده در بین جریان های سیاسی میتواند به کمک اصلاح طلبان بیاید. در نتیجه مثلا ملاقات با سید حسن خمینی با این هدف صورت می گیرد». دکتر زاهد همچنین درباره ائتلاف احتمالی اصلاحطلبان با اصولگرایان معتدل تصریح می کند:«هنوز زمانه و شرایط اصلاح طلبان به آن معنا که بتوانند در یک انتخابات با فراغ بال،چهرههای اصلی و با برنامههای خودشان شرکت کنند فراهم نیست.بعید هم است که این زمینه تا انتخابات آینده فراهم شود.از سوی دیگر این نکته برای همگان روشن شده است که رفتار اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری، یک فداکاری روشن سیاسی و یک عمل اخلاقی و ماندگار در تاریخ سیاسی معاصر ایران است. در نتیجه بر اساس همین استراتژی که اصلاح طلبان به واقعیتهای سیاسی و اجتماعی زمانه تن دادند بهنظر میرسد در انتخابات مجلس نیز دنبال ایدهآلها نخواهند بود و با رصد کردن شرایط کشور،منطقه و اوضاع جهانی، معقولترین تصمیم را خواهند گرفت.در این معقولترین تصمیم ها ما برای جریان اصلی اصلاح طلبی سهم کمتری را قائل خواهیم شد و میدان را برای عقلای تمام جریان های سیاسی از جمله جریان راست سنتی فراهم می کنیم.در ادامه متن گفت و گوی«آرمان»با دکتر فیاض زاهد را از نظر میگذرانید.
همایش همگرایی اصولگرایی با چه هدفی برگزار شد؟چرا اصولگرایان در شرایط فعلی به همگرایی و وحدت نیاز دارند؟
این مسئله واضح است که یک جریان سیاسی قدرت را در اختیار داشته است و هشت سال رقیب سیاسی خود را به حاشیه رانده وبا این وجود در انتخابات شکست میخورد، طبیعی است تلاش کند که در انتخابات بعدی دوباره این شکست تکرار نشود.به همین جهت اصولگرایان نیاز به بازبینی در عملکرد خود و تأمل در عوامل و چرایی شکست خود در انتخابات ریاست جمهوری دارند.این در حالی است که رقیب سیاسی اصولگرایان با حداقل امکانات و با نیروهای میانه خود وارد کارزار انتخابات شده بودند.اگر آقای روحانی را نماینده جریان اعتدالخواه بدانیم بدون شک سقف این جریان آیت ا...هاشمی رفسنجانی است و اگر آقای عارف را نماینده جریان اصلاح طلبی تلقی کنیم سقف این جریان هم سید محمد خاتمی قرار دارد.هم آقای هاشمی و هم آقای خاتمی نقش شخصیت های سایه را برای این دو نامزد انتخاباتی بازی می کردند.واقعیت این است که خاتمی و هاشمی گزینه های جدی تری برای انتخابات به شمار می آمدند.به همین دلیل با نیامدن آقای خاتمی و همچنین عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی از انتخابات اصولگرایان تلاش کردند که مانع از به قدرت رسیدن تحول خواهان شوند؛ غافل از اینکه این مردم هستند که در نهایت تصمیم نهایی را اخذ می کنند و دیدیم که مردم درست از نمایندگان این دو شخصیت سیاسی حمایت و پشتیبانی کردند.لذا طبیعی است که جریان اصولگرا در شرایط فعلی نیاز به بازبینی در عملکرد خود داشته باشد. این بازبینی از چند جنبه حائز اهمیت است. اول اینکه گفتمان اصولگرایی به صورت عام که شامل گروه هایی چون پایداری و اصولگرایان سنتی می شود در سال های گذشته قدرت جذب نیروهای جدید را نداشته است.نیروهای اصولگرا هرچه دارند از سبد ذخایر اجتماعی خود در گذشته مصرف می کنند و به هیچ وجه قدرت جذب و بازسازی نیروهای جدید در عرصه سیاسی را ندارند.این یک خطر برای این جریان است که با کهولت سن نسل گذشته و کنار رفتن آنها، نمی توان برای آنها نیروی جدید و پشتیبان متصور شد.مشکل دوم به اختلافات شدیدی بازمیگردد که جریان پایداری عامل اصلی آن است.این جریان به رهبری معنوی مصباح یزدی و نماد آنها محمود احمدینژاد که بعدها به سمت سعید جلیلی تمایل پیدا کردند عامل مهمی در به وجود آمدن مشکلات عدیدهای برای جریان اصولگرایی بوده اند.اصولگرایان سنتی خوشحال بودند که درانتخابات سال 84 به پیروزی رسیدند اما احمدینژاد با رفتار خود، بیاعتمادی به آنها و همچنین بازی ندادن به آنها تنها از نام و اعتبار آنها بالا رفت و جز بازی کردن با اعتبار آنها دستاورد دیگری برای قاطبه اصلی اصولگرایان به بار نیاورد.چالش های احمدینژاد با شخصیت های معتبر اصولگرایی مانند ناطق نوری،علی لاریجانی وعلی اکبر ولایتی کمتر از چالش وی با نیروهای اصلاح طلب و نیروهای دیگر سیاسی نبود.مسئله دیگری که می توان به مجموع این دلایل اضافه کرد، بیماری آیتالله مهدوی کنی و غیبت ایشان از چرخه تأثیرگذاری سیاسی و کاهش وزن جریان اصولگرای سنتی از منظر فقهی و ارتقای جایگاه آیتالله مصباح یزدی است.آقای مصباح یزدی تاکنون نشان داده است برای خود نوعی امتیاز قائل است و از این فضاسازی ها بهره می برد. این فضا سازی ها از طرف ایشان در گذشته علیه آقای خاتمی صورت می گرفت،بعد علیه آقای هاشمی انجام می شد و این اواخر نیز آقای روحانی مورد حملات ایشان قرار گرفته است. با این اقدامات و فضاسازی ها تلاش می کنند فضای سیاسی کشور را دوقطبی کنند و در این فضا تلاش می کنند به اهداف خود دست یابند. به گمان من مجموعه این عوامل و همچنین انتخابات پیش روی مجلس ضرورت نوعی جمع بندی و تسویه حساب سازمانی را برای جریان اصولگرایی به وجود آورده است.با این وجود معتقدم برگزاری این جلسه نه تنها کمکی به ایجاد وحدت و همگرایی و اتخاذ استراتژی واحد نکرد و بلکه دایره اختلافات را گسترده کرد ونشان داد که جریان کلی اصولگرایی تا رسیدن به اتخاذ استراتژی واحد فاصله دارد و اختلافات جدی تر از این است که آنها بتوانند خود را به صورت یک رقیب جدی سیاسی به دیگر جریان های سیاسی کشور نشان دهند.
تحرکات اخیر احمدینژاد را چگونه ارزیابی می کنید؟از تحلیل ها این گونه برداشت می شود که گروهی از نزدیکان وی تلاش می کنند خود را به اصولگرایان نزدیک کنند و گروهی نیز درصدد نزدیک شدن به اصلاح طلبان هستند.احمدینژاد به تازگی با سید حسن خمینی دیدار داشته است همچنین شائبه دیدار وی با خاتمی نیز به گوش میرسد.احمدینژاد در چه اندیشهای است؟
این مسئله را باید از چند زاویه و منظر مورد تحلیل و واکاوی قرار داد.اولین نکته درباره روانشناسی سیاسی آقای احمدینژاد است.احمدینژاد از جمله سیاستمدارانی نیست که مانند آقای خاتمی عنوان کند که برای من قدرت به معنی اجرایی آن و سیاست به معنای شرکت در رقابتهای انتخاباتی به پایان رسیده است.علت این قضیه نیز به روانشناسی فردی و شخصیتی احمدینژاد باز میگردد.احمدینژاد انسان ماجراجویی است که نمیتواند خانه نشین شود و یا در کتابخانه دانشگاه بنشیند و کار تحقیقاتی انجام دهد.وی به این امر عادت کرده است. حتی منافع ملی و جایگاه ریاست جمهوری نیز نمیتواند مانع این رفتار شود.از منظر اجتماعی و سیاسی نیز احمدینژاد در توهم آرایی است که در شورای شهر دوم مردم تهران به آبادگران و در انتخابات ریاست جمهوری به خود وی دادند. وی دوست ندارد از این توهم خارج شود.در انتخابات سال 84 یکی از دلایل مهم موفقیت احمدینژاد حمایت جریان راست محافظه کار از وی بود.این نیروها که شبه حزبی رفتار می کردند از احمدینژاد به شکلی حمایت می کرد که هم به وی در حوزه های مختلف مصونیت می داد و هم دست وی را برای انواع و اقسام عملکردها باز می گذاشت.در شرایط فعلی احمدینژاد این حمایت را هم از دست داده است اما همچنان در «باد» همان فضا خوابیده است.وی همچنان در این فکر است که آن حمایت همه جانبه که از وی صورت گرفته در شرایط فعلی هم برقرار است.محمود احمدینژاد در حالت کلی سکوت خود را به منزله پایان دوران سیاسی خود تلقی میکند.لذا کاملا منطقی است که هم از نظر روانشناسی فردی و هم از نظر سیاسی، وی دارای جایگاه قابل توجهی در بین مردم نیست. شاید برخی گمان کنند به فرض اینکه احمدینژاد به مردم یارانه پرداخت میکرده است در نتیجه همچنان گروههای اجتماعی از وی حمایت خواهند کرد که این برداشت نیز برداشت صحیحی نیست. شما دیدید که در انتخاباتی که منجر به پیروزی آقای روحانی شد همه مردم چه در شهر و چه در روستا به گفتمان روحانی رأی معناداری دادند.حباب احمدینژاد ترکیده است و خود وی بیش از همه این مسئله را درک میکند به همین دلیل گمان میکند که اگر به سکوت خود ادامه بدهد برای همیشه از صحنه سیاسی ایران خارج خواهد شد. نکته سوم این است که آقای احمدینژاد برای بازگشت به انتخابات ریاست جمهوری آینده، تحلیل درستی دارد و آن هم این است که حتما باید در انتخابات مجلس آینده سهم داشته باشد تا در چانهزنیهای سیاسی آینده بتوان برای وی نیز نقشی را در نظر گرفت.آقای احمدینژاد مانند همه ما به این نکته آگاه است که احتمال رد صلاحیت وی به دلیل رفتارهای پیش بینی نشده و هزینه هایی که برای جریانهای سیاسی اعم از اصولگرایان و اصلاح طلبان و همچنین کشور ایجاد کرده است، وجود دارد.به همین دلیل به دنبال ایجاد اهرم های فشار است.یکی از این اهرم ها انتخابات مجلس آینده است.احمدینژادی ها به احتمال زیاد امکانات فراوانی را در اختیار دارد. اگر این شائبه را جدی در نظر نگیریم آقای احمدینژاد به رغم ظاهر سوسیال پوپولیست خود فردی مانند صادق محصولی را در کنار خود می بیند که به راحتی می تواند هزینه انتخابات مجلس را تأمین کند.ضمن اینکه خبرهایی وجود دارد که آقای احمدینژاد و نزدیکان وی در شهرستان ها و در تهران به دنبال افراد مختلفی هستند که در انتخابات مجلس شرکت کنند و به پیروزی برسند.اگر احمدینژاد بخواهد به صحنه انتخابات ریاست جمهوری باز گردد حتما باید اهرمهای لازم را در مجلس داشته باشد.یعنی احمدینژاد قصد دارد از مجلس به ریاست جمهوری برسد.نکته بعد اینکه احمدینژاد در صدد بهره گیری از سبد آرای اجتماعی اصلاح طلبان است. احمدینژاد پیش بینی می کند که جریان اصلی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس اجازه ورود پیدا نخواهد کرد.به همین دلیل تلاش می کند با نزدیک شدن به چهره هایی مانند خاتمی و سید حسن خمینی و بخشهایی از جریان اصلاح طلب میانه که به آقای هاشمی نزدیک هستند از سبد رأی مابقی اصلاح طلبان به سود خود برداشت کند.احمدینژاد براین باور است که صلاح وی براین نیست که با راست سنتی اتحاد استراتژیک داشته باشد. در نتیجه تلاش می کند با چهره هایی مانند مشایی و حمایت از هنرمندان و چهره های فرهنگی و تأثیرگذار اجتماعی چهره ای تحول خواه از خود نشان بدهد.این شبیه این ضرب المثل است که«دشمن دشمن من، دوست من است». یعنی اگر اصلاح طلبان بخواهند برای رقابت با جریان مقابل خود یعنی اصولگرایان به یک تصمیم واحد برسند احمدینژاد به دلیل نداشتن پایگاه تعریف شده در بین جریان های سیاسی میتواند به کمک اصلاح طلبان بیاید. در نتیجه مثلا ملاقات با سید حسن خمینی با این هدف صورت میگیرد. البته درخواست ملاقات با آقای خاتمی از سوی آقای خاتمی رد شد.احمدینژاد با این تاکتیک ها راه به جایی نخواهد برد، هر چند که بنده معتقدم احمدینژاد در انتخابات آینده مجلس قادر خواهد بود یک فراکسیون قابل توجه را به دست بیاورد.
واکنش جریان اصولگرایی و همچنین اصلاح طلبان به درخواست های احمدینژاد چگونه خواهد بود؟آیا احمدینژاد در سبد آرای اصولگرایان و اصلاح طلبان اخلال ایجاد می کند؟
ببینید؛ فرایند مطلوبی در تعامل بین جریان اصولگرایی با جریان اصلاح طلبی وجود ندارد.این بدین معنی است که جریان اصولگرایی که بخشهای از نهادها را در اختیار دارند و جریان راست سنتی که میزان تأثیرگذاری،نفوذ و قدرتش در شرایط فعلی کم شده است اجازه بازی سالم و برابر را به اصلاحطلبان نمی دهند.اگر همگان با رعایت اصول مندرج در قانون اساسی نسبت به کاندیداهای اصلاحطلب رفتار کند اکثریت مطلق مجلس آینده به اعتقاد اصلاحطلبان در اختیار اصلاحطلبان خواهد بود.چهرههای اصلی اصلاح طلب در شهرهای کوچک و بزرگ به احتمال زیاد شانسی نخواهد داشت.حتی کسانی که احتمال میرود در ده سال آینده به گرایشات اصلاحطلبانه روی بیاوردند نیز حضورشان و جلب آرای مردم سخت است.در نتیجه صحنه برای راست سنتی،چهره های مستقل، نیروهای معتدلی که نزدیک به آقای روحانی و آقای هاشمی هستند و جریان احمدینژاد خالی خواهد شد.در چنین شرایطی احمدینژاد در جنگ بین اصولگرایان و اصلاح طلبان به موفقیت خواهد رسید.در نتیجه یک مثلث در مجلس آینده شکل خواهد گرفت که یک ضلع آن نیروهای معتدل میانه نزدیک به دولت آقای روحانی قرار دارند،مستقل ها و جریان مربوط به راست سنتی ضلع ضعیف تر مجلس را در اختیار خواهند داشت و ضلع قوی تر که به جریان احمدینژاد تعلق دارد اما حایز اکثریت نخواهد بود.
به نظر شما ائتلاف ناطق،خاتمی و عارف شکل خواهد گرفت؟جدا از این مسئله آیا استراتژی احتمالی اجماع اصلاح طلبان با نیروی های معتدل اصولگرایی صحیح خواهد بود؟
در این زمینه من به فرمایش امام صادق (ع) تأسی می جویم که به حسن ذوالریاستین فرمودند«زمانه،زمانه ما نیست».هنوز زمانه و شرایط اصلاح طلبان به آن معنا که بتوانند در یک انتخابات با فراغ بال،چهره های اصلی و با برنامه های خودشان شرکت کنند فراهم نیست.بعید هم است که این زمینه تا انتخابات آینده فراهم شود.از سوی دیگر این نکته برای همگان روشن شده است که رفتار اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری یک فداکاری روشن سیاسی و یک عمل اخلاقی و ماندگار در تاریخ سیاسی معاصر ایران است. رفتاری که آقای عارف از خود نشان داد باعث شد چهره ایشان به عنوان یک چهره ماندگار در تاریخ ثبت شود. همچنین کاریزمای آقای خاتمی پس از سال ها باعث شد که جریان اصلاح طلبی برگ جدیدی را در تاریخ خود ثبت کند. در نتیجه بر اساس همین استراتژی که اصلاح طلبان به واقعیت های سیاسی و اجتماعی زمانه تن دادند به نظر می رسد در انتخابات مجلس نیز دنبال ایده آل ها نخواهند بود و با رصد کردن شرایط کشور،منطقه و اوضاع جهانی معقول ترین تصمیم را خواهند گرفت.در این معقول ترین تصمیم ها، ما برای جریان اصلی اصلاح طلبی سهم کمتری را قائل خواهیم شد و میدان را برای عقلای تمام جریان های سیاسی از جمله جریان راست سنتی فراهم می کنیم.اگر آقای ناطق نوری وارد این انتخابات بشوند چهره قابل احترامی است که میتواند برای حل بسیاری از معضل ها کمک موثری باشد.من امیدوارم که ما در انتخابات مجلس شاهد ترکیبی از نیروهای مستقل با گرایشات ملی و فارغ از اینکه به کدام دسته و گرایش سیاسی اعتقاد دارند با استراتژی حمایت از برنامه های دولت باشیم.
حامیان دولت و طرفداران آقای روحانی در کجای پازل انتخابات مجلس قرار دارند؟آیا روحانی همچنان تلاش می کند از هر دو جریان به صورت ناملموس ارتزاق کند و یا اینکه طرفداران وی به صورت یک جبهه مستقل وارد کارزار انتخاباتی خواهند شد؟
مانند همه دولت های مستقر باید نوعی جاهطلبی سیاسی را برای دولت آقای روحانی نیز متصور شد که تلاش کند لیست انتخاباتی مستقل خود را تنظیم کند.با این وجود همپوشانی زیادی در شهرهای بزرگ و کوچک بین لیست حامیان آقای روحانی با لیستی که از جانب آقایان هاشمی،خاتمی و عارف ارائه می شود وجود خواهد داشت.در این زمینه ما شاهد یک همگرایی آشکار خواهیم بود.همان طور که در عرایض قبلی هم عنوان کردم یک اجماع متشکل از عقلا و نیروهای متعدل با استراتژی حمایت از دولت با مرکزیت آقای روحانی شکل خواهد گرفت.
برای جبهه پایداری چه آیندهای متصور هستید؟این گروه چه جایگاهی در مجلس آینده خواهند داشت؟
جبهه پایداری یک تاکتیک دارد که انتخابات مجلس است و یک استراتژی دارد که مجلس خبرگان رهبری است.جبهه پایداری یک بستر و زمینه ای است برای عمل اساسیتری که بزرگان این جبهه و از جمله آقای مصباح یزدی به دنبال آن هستند.این جبهه به دنبال جایگاههای بزرگتریاند و من گمان می کنم که بخش هایی از حاکمیت و نیروهای زبده سیاسی و همچنین برخی از مقامات کشور متوجه نوع کنش گروه های سیاسی و از جمله جبهه پایداری هستند.فکر می کنم بیشتر از این نمی توان درباره این موضوع صحبت کرد.