اینان در ضمن برای منافع کشور خود اعتبار فراوان قایل هستند. در عین حال نباید نادیده انگاشته شود که برای نخبگان آمریکایی مقولههای ارزشی از اهمیت فزاینده برخوردار هستند به این روی پرواضح است که مثلث رفتاری این کشور برسه ضلع «هویت»، «منافع» و «ارزش» استوار است. اما نکته کلیدی فهم این مهم است که کدام یک از این سه ضلع در جایگاه اصلی تعیینکنندگی رفتار آمریکا در رابطه با دیگر بازیگران صحنه بینالمللی قرار میگیرد. در اینجاست که اصل «بینش» و بهرهمندی از آن بهوسیله رهبران سیاسی و تصمیمگیرندگان پا به صحنه میگذارد. برای چارچوبدادن به تعامل در هر شکل آن با آمریکا برای بازیگری که در این مسیر گام برمیدارد، این نکته ضروری است که در وهله اول دارای توانمندی بینشی باشد. داشتن این ظرفیت از آنرو مهم است که در بستر آن به پیشبینی میتوان پرداخت. برای مدیریت تعامل با آمریکا بازیگر نیازمند آن است که مشخص کند آمریکاییان در رابطه با او اولویت را به ویژگیهای هویتی در ساماندهی رفتار خود میدهند، برتری را به اصل بودن منافع ملی اعطا میکنند.
یا اینکه برای
آنان ارزشهای لیبرال از اصالت برخوردار است. آمریکاییان با توجه به شرایط یا
پدیدههایی که با آنها مواجه میشوند به اولویتبندی در معیار بهکارگرفته برای
ارزیابی و تصمیمگیری میپردازند. آمریکاییان فینفسه پدیده یا بازیگری را خوب یا بد
قلمداد نمیسازند بلکه در چارچوب معیاری که در رابطه با عملکرد آن بازیگر بهکار
میبرند به تصمیمات خود شکل میدهند. ارزشهای مذهبی در عربستان محوریت بنیادی در
شکل دادن به شیوه حیات در این کشور دارد. این ارزشها کاملا در تعارض با چارچوبهای
فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آمریکاست. اما با توجه به اینکه آمریکا عربستان را در
چارچوب منافع استراتژیک خود ارزیابی میکند از نزدیکترین روابط با این کشور
برخوردار است. پس برای آمریکا فرهنگ، ارزش و مذهب یک کشور مهم نیست البته تا زمانیکه
این ویژگی هویت، منافع و ارزشهای آمریکایی را به چالش مستقیم نمیگیرد. اتحاد
جماهیر شوروی با فرهنگی دارای ریشههای مسیحی که تحتتاثیر ارزشهای سیاسی برخاسته
از تجارب تاریخی غرب بود چون منافع، هویت و ارزشهای لیبرال را به چالش مستقیم گرفت،
دشمن آمریکا محسوب شد.
به اینرو پرواضح میگردد که ماهیت، کیفیت و چارچوب روابط با آمریکا در خلأ ادراکی شکل نمیگیرد بلکه با توجه به فهم از اولویتهای آمریکا و از سویی دیگر با وقوف کامل به ظرفیتهای در دسترس از سوی بازیگر درگیر تعامل با آمریکاست. بر اين اساس بازیگری که خواهان فهم چگونگی شکل دادن به رفتار خود نسبت به آمریکاست، به ضرورت باید آگاه به این باشد که آمریکاییان کدامینیک از سه ضلع «هویت»، «منافع» و «ارزش» را مبنای رفتاری خود قرار دادهاند. در کنار این مهم بازیگران در مسیر تعامل با آمریکا باید از دو ویژگی برخوردار باشند. آنها باید در وهله اول دانش بسیط و عمیق نسبت به ظرفیتهای مادی و روانی در گستره جامعه خود داشته باشند. اشراف کامل به کاستیها و توانمندیها نقشی کلیدی در شکل دادن به مولفههای مهم بازی میکنند. برخورداری از این مهم منجر میشود که توانمندیها در فرآیند تعامل و تحتتاثیر قرار دادن آمریکا برجسته گردند و کاستیها بهسرعت مشخص شوند تا بهعنوان ابزاری در دست آمریکا برای امتیاز گرفتن و ضربه زدن تبدیل نشوند. ویژگی دیگر که به همان میزان از اهمیت برخوردار است همانا این نکته کلیدی است که آمریکاییان در رابطه با کشورهایی که در آنها رابطه مردم و ساختار قدرت سیاسی خصلت افقی دارد و بهشدت آسیبپذیر و بیبهره از اهرم فشار هستند.
شورویها حساسیت فراوانی درخصوص تبلیغات رسانهای آمریکا داشتند چراکه پویایی داخلی در کشور وجود نداشت در حالی که رهبران چین در این مورد حساسیت بسیار قلیلتری را به معرض نمایش میگذارند. برای شکل دادن به یک تعامل و رابطه متوازن با آمریکا تنها بازیگری موفق است که در صحنه داخلی رهبران سیاسی خود را جزیی از جامعه و مردم نیز خود را مسوول کاستیهای اجتماعی و سیاسی قلمداد کنند. جامعهای که در آن مردم کاستیها را متوجه حکومت نمیکنند و حکومت در چارچوب قوانین و مقررات به اعمال سیاستها میپردازد دیگر روزنهای برای دخالت و تجاوز از سوی آمریکا باقی نمیگذارد. برای گام گذاشتن غرورآمیز در مسیر تعامل با آمریکا در وهله اول باید به اینکه کدامینیک از سه ضلع هویت، منافع و ارزش اولویت آمریکاست نایل شد و به موازات آن نیاز مبرم است که توانمندیها و کاستیهای داخلی را موردتوجه قرار داد و در مسیر پویایی و اعتبار داخلی گام برداشت.