تدبیر24:
غلامعباس توسلی -هنگام نگارش در باب صداوسیما تنها پای یک سازمان به میان نمیآید بلکه صدای ملت و سیمای مردم یک کشور است که مطرح میشود. وقتی نامش رسانه ملی میشود یعنی عقاید یک ملت با تمام اقوام و گروهها از هر صنف و طبقه. مادامی که صحبت از صداوسیماست باید به خاطر آورد که منظور همان رکن چهارم دموکراسی است که شاید بیش از ارکان دیگر حائز اهمیت است چراکه هدایت کننده افکار عمومی است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هر 5 سال یک نفر سکاندار کشتی صداوسیما شد اما شاید در این سالها به اندازه این 10سال انتقاد متوجه عملکرد مدیریت این سازمان نبوده است. آنچه باید مورد توجه قرار گیرد آن است که رسانه ملی رسانه یک گروه با یک طرز فکر خاص نیست چرا که اگر این معنا برداشت شود دیگر نمیتوان آن را رسانه ملی دانست بلکه باید گفت رسانه جبههای خاص. با نگاهی گذرا به عملکرد صداوسیما در طول 10 سال گذشته میتوان این واقعیت را درک کرد که به دلیل نوع سیاستهایی که طی این سالها در پیش گرفته شد رسانه ملی بخشی از مخاطبان خود را از دست داده و در کنار آن مشاهده میشود گرایشات به سمت رسانههای دیگر ایجاد شده است که دلیل این امر را میتوان در نوع رفتار و برخورد این رسانه دانست؛ به عبارت دیگر برخی تجزیه و تحلیلهایی که از دل برنامههای تلویزیون داخلی بیرون میآمد مطابق نظر گروهی خاص بود، بنابراین پرواضح است که مخاطب در چنین شرایطی دیگر احساس تعلق به رسانه نداشته باشد و در حقیقت آن را از خود نداند. مسلم است که نباید اجازه برخاستن مردم از پای شبکههای صداوسیما را داد چرا که شبکههای ماهوارهای آهسته آهسته میتوانند بر افکار آنها تسلط پیدا کنند و آنگاه آنها هستند که از این ماجرا بهرهبرداری به نفع خویش مینمایند. به نظر میرسد آنچه بیش از همه باید در مدیریت صداوسیما مدنظر قرار گیرد جذب مخاطب با تمام افکار و عقاید است به عبارت دیگر تغییر نگرش به سمتی که این القا برای مردم به وجود آید که رسانه ملی واقعا مال همه آنهاست و صدایی که از این جعبه جادویی بیرون میآید صدای تمام گروهها و جریانهاست. آنگاه است که صداوسیما میتواند به خویشتن خویش بازگردد و تمام مردم بر آن مهر تائید بزنند. درحقیقت رئیس جدید سازمان صداوسیما باید بداند آنچه باید تغییر کند رویکردی است که در طول سالهای گذشته حاکم بوده است.