به نام آنكه باشد مهربانتر، براي ما ز بابا و ز مادر
حضور حاج آقا جنتي وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي
با اهداي سلام و تحيّات ويژه،
در روزنامههاي مورّخ دهم دي ماه بيانات مشعشع حضرتعالي را ميخواندم، به فرازي از سخنان شما رسيدم كه به ضرس قاطع از جمله فرموده بوديد: «كار فرهنگي و هنري سودآور است!» اين فرمايش شما كه كار و فعاليّت فرهنگي را سودآور (از حيث مادي) اعلام كردهايد، بنده را به فكر نوشتن چند سطر نامه سرگشاده به آن مقام معظم و مكرم و ناخداي سفينه فرهنگ ـ ارشادي كشور انداخت... با عرض پوزش از تضبيع اوقات گرانقدر آن مقام وزارتي كه لحظه به لحظهاش صرف ارشاد و افزايش سطح فرهنگ امت هميشه در صحنه ميگردد، به سرم زد در تصحيح و ويرايش بيانات آن بزرگوار عرض كنم!
آنچه نگارنده در طول پنجاه سال كار فرهنگي ديده و به آن مبتلا شدهام ضرر و زيان و خسران عظيم روحي و جسمي و مادي بوده و بس، و تنها شغل و حرفهاي كه در اين مملكت نه تنها سودي ندارد، بلكه مشكلآفرين و زيان رساننده بوده و از عمر و سلامتي انسان ميكاهد كار فرهنگي و هنري است! (ايكاش من هم يك ساندويچ فروش يا صافكار، يا تعويض روغني بودم...!) در حالي كه كار بيفرهنگي افراد بيهنر(!) سودهاي نجومي بادآورده سه و پنج و نه و دوازده هزار ميليارد توماني ببار ميآورد! (العاقل يكفي الاشاره)
نگارنده از سال 1344 وارد كار مطبوعاتي و فرهنگي شدهام. (به شهادت مطالب مندرج در دورههاي روزنامه فكاهي توفيق) و در طول نيم قرن گذشته در اكثر قريب به اتفاق نشريات و جرايد عمده و صاحب نام و با سابقه كشور و نشريات و جرايد عمده و معروف بينالملّلي قلم زده و گزارش و مقاله و مطالب گوناگون تهيه و به چاپ سپردهام.
پس از حاكميّت اسلام در ايران و سقوط نظام 2500 ساله شاهنشاهي هم در روزنامهها و نشريات جمهوري اسلامي نظير صبح آزادگان، ابرار، جمهوري اسلامي، اطلاعات، ايران و حتي كيهان و بسياري از هفته نامهها ووو عمر خود را تلف كرده و به قول يكي از مقامات عاليرتبه جمهوري اسلامي كه اخيراً به من فرمودند: سواري مجاني دادهام!
در لايحه بودجه سال 1394 كه توسط حاج آقا روحاني رئيس محترم جمهوري اسلامي به مجلس ارائه شد، مشاهده كردم بودجه عظيمي به بنيادها و نهادهاي گوناگون فعّال زير تابلوهاي فرهنگي اختصاص داده شده است، كه همه اعضاي فعّال آنها را ميتوان در يك فولكس واگن جا داد! اگر منظور شما از سودآور بودن كار فرهنگي اين قبيل بنيادها و مؤسسات و نهادها هستند، صد البته حق با شما است.
آنان که از پست و مقام و سمت خود كنار رفته يا كنار گذاشته شدند ساختمان رفيع و امكانات عظيم مصادره شدهاي را در اختيار گرفته و تابلويي بالا برده و حاليه فقط در زمينه تحقيق و تدوين و تأليف كتب تاريخي دهها مؤسسه و بنياد و نهاد با امكانات و بودجه عمومي و دولتي سرگرم سوداگري با تاريخ هستند! جنابعالي يك غور و بررسي مختصري بفرمائيد ببينيد چند و چندين مؤسسه زير تابلوي كار پژوهشهاي تاريخي و بنيادهاي تاريخي و تأليف و تدوين كتب تاريخي: «بر لب جوي نشسته و گذر عمر ميبينند!» (عيش و عاش سعيداً!)
آنطور كه نگارنده شنيدهام اين مؤسسات و نهادها و بنيادهاي متنوع علاوه بر دريافت حق و حقوق تاريخي خود (!) از بودجه عمومي، داراي مستملكات و اماكن و مؤسسات و شركتهاي تجاري و بازرگاني و حتي معادن شن و ماسه و سنگ و غيره و ذالك هم هستند و از قِبل سودآوري اين چشمههاي جوشان پول، كار فرهنگي ميكنند. واقعاً كه تلفيق كار و كاسبي با فرهنگ خود بالاترين هنر است! بايد اين ضربالمثل كهنه فارسي را كه ميگويد: «هنر نزد ايرانيان است و بس» را اصلاح كرد و گفت: «هنر نزد مديران فرهنگي جمهوري اسلامي است و بس!»
نگارنده با سابقه نيمقرن كار فرهنگي و تدوين و تأليف و ترجمه بيش از نود جلد كتاب پر فروش كه اكثر آنها مانند «كتاب حاجي واشنگتن» دهها بار در تيراژهاي وسيع تجديد چاپ شدهاند، بيش از يك دهه است در صف دريافت مجوّز انتشار يك هفتهنامه تتمة عمر خود را ضايع كردهام، امّا مشاهده ميشود عدهاي كه «هنر» خاصي دارند با يك چشمه «كار هنري» به طرفةالعيني امتياز روزنامه ميگيرند و از اين كار هنري منتفع ميشوند.
حاليه ديده ميشود بسياري از اين روزنامهها و نشريات آنقدر قليلالتيراژ و بدون مخاطب هستند كه روزنامه فروشها اين قبيل جرايد را اصلاً در معرض ديد و فروش قرار نميدهند، و همان دو سه نسخه را كه تحويل ميگيرند جزو برگشتيها برميگردانند و حتي بعضي كه سابقه قديمي هم دارند چنان پس رفتهاند كه اگر خطوط هواپيمايي و ادارات دولتي تعدادي از نسخ آن را آبونه نشوند از ذهن و صفحه تاريخ مطبوعات حذف ميشوند، امّا از وزارت ارشاد به طرز هنرمندانهاي يارانه ميگيرند و با كار فرهنگي موّفق به سودآوري شدهاند!
اگر بيانات جنابعالي درخصوص سودآور بدون كار فرهنگي مترتب بر اين قبيل امور است حق را به آن مقام منيع وزارتي ميدهم...
ـ جناب حاج آقا جنتي استاندار اسبق خراسان و سفير اسبق جمهوري اسلامي در كويت!
نگارنده پس از نيم قرن كار مطبوعاتي ـ فرهنگي تنها سودي كه بردهام آرتروز شديد و از دست دادن پنجاه درصد بينايي و چندين ناراحتي جسمي ناشي از خواندن و نوشتن است، و حاليه نه از حقوق بازنشستگي برخوردارم و نه حتي از يك دفترچه بيمه و بجاي آنكه عائله من تحت تكفل من باشند همسرم كه بازنشسته آموزش و پرورش است مرا بيمه خدمات درماني كرده و از حقوق ناچيز خود حق بيمه مرا ميپردازد!
اين است سود سرشاري كه اسكندر دلدم نويسنده، شاعر، فكاهي سرا و فكاهينويس، ترانه سرا، مترجم و مؤلف كتب سياسي و تاريخي (بالغ بر نود جلد) از كار مطبوعاتي و فرهنگي كسب كرده است!
ـ من شما را از اوايل پيروزي انقلاب اسلامي ميشناسم كه همراه شهيد محمّد منتظري و برادران ايشان (احمد و سعيد) بوديد. يادتان ميآيد كه شهيد محمد منتظري روزنامهاي منتشر ميكرد كه مقر و چاپخانه آن مؤسسه اطلاعات بود و نگارنده در طبقه چهارم مؤسسه اطلاعات ويراستار مطالب آن روزنامه بودم و تقريباً همه امور تحريريه و صفحهبندي و چاپ را مديريت ميكردم...
حاليه شما در پست و مقام بالاي وزارتي هستيد و بنده حتي آن موقعيّت سي و پنج سال پيش را هم ندارم و با داشتن بيش از نود جلد كتاب و نگارش چندهزار عنوان مطلب و مقاله و خبر و تكلّم به چهار زبان زنده دنيا و سابقه كار در نشريات معتبر بينالمللي نظير آفريكا ايونتس و العالم و اوكنياواشيمبون و پوليتيكا ووو ... بيكار و گرفتار و افسرده مترنم به اين بيت هستم: «يكي را ميدهي صد ناز و نعمت ...!»
خلاصه اينكه بيانات حضرتعالي مصداق بارز نمك پاشيدن روي زخم اهالي واقعي عرصه فرهنگ و هنر است.
بنده كه خيري از كار فرهنگي و هنري نديدم و عمر خود را بيهوده ضايع كردم...
اگر وارد صنايع غذايي شده بودم با بستن روغن صنعتي پالم به ناف مردم اكنون مردي ميليارد دلاري بودم!
اگر كار بانكي كرده بودم حاليه با ميلياردها تومان و صدها ميليون دلار در كانادا در كاخ مجلّل خود حالي ميكردم! اگر از جلوي وزارت نفت رد شده بودم چند نفتكش حامل نفت و گازوئيل و مازوت گرفته و دولت و مردم را دور زده و نام و شهرت خود را در ليست ميلياردرهاي جهان به ثبت داده بودم...
اگر رئيس سازمان خدماتي عام المنفعه شده بودم براي خودم حقوق ماهيانه هفتاد ـ هشتاد ميليون توماني تعيين ميكردم، و يا اگر اسناد جعلي ـ فتوشاپي درست ميكردم با ارائه آنها به بانك سههزار ـ پنج هزار ـ دوازده هزار ميليارد تومان برداشته و آتيه خود و فرزندانم را تأمين ميكردم (!) نه اينكه حاليه با دو فرزند بيكار و بيمار و افسرده همچنان مانند پنجاه سال قبل چشمم به صنار ـ سهشاهي حقالتأليف باشد!
بنده به اين صنار ـ سهشاهي حقالتأليف راضي بوده و هستم، امّا وزارتخانه تحت مديريت شما اين آب باريكه را هم قطع كرده و با جلوگيري از انتشار كتابهاي اين بنده رام و آرام و نويسنده خودي و رعايت كننده خطوط قرمز و زرد و سرخ آبي و ساير رنگها باعث شده تا به فكر راه تازهاي براي امرارمعاش بيفتم و تعجب نكنيد اگر اسكندر دلدم با داشتن مدارك عاليه تحصيلي و سوابق فرهنگ و مطبوعاتي را منبعد سر چهار راهها مشغول نوع ديگري از كار فرهنگي (فروش فال حافظ!) ببينيد!
حضرت حاج آقا جنتي!
نگارنده طي 3 سال كار ممتد و شبانهروزي، با خود سانسوري شديد و رعايت كليه خطوط از خط قرمزها گرفته تا خط ويژه اتوبوسهاي تهران كتابي در هزار صفحه ـ قطع وزيري ـ مستند و مبتني بر مطالب و بيانات و اقارير و اظهارت مسئولان طراز اوّل كشور، از مقامات سياسي و قضايي گرفته تا خود حاج آقا احمدينژاد (پديده هزار سوم) تأليف كرده و براي كسب مجوّز انتشار تحويل اداره كتاب دادهام.
اگرچه در اوّل كار اظهارات مسئولان اميد چاپ و انتشار كتاب را ميداد، امّا اخيراً اظهار ميدارند چاپ و انتشار اين كتاب مطرح كردن. «احمدينژاد» است!!
در گذشته وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي نويسنده و مؤلف و مترجم را ارشاد و مكلّف ميكرد بعضي مطالب و صفحات و سطور كتاب را حذف و مطالب مورد تأييد ارشاد را جايگزين نمايد.
امّا اكنون بطور كلّي سه كتاب اينجانب به اسامي: «محمود، بچه نارمك» ـ مرتضوي (مبتكر كهريزك درماني) و ب ز (پديده اقتصادي هزاره سوم) به بايگاني كتابهاي ممنوعالانتشار سپرده شده است، و هيچ كس پاسخگو نيست!
در اينجا توجه شما را به دو نكته مهم جلب مينمايم:
اوْل:
قانوني اساسي جمهوري اسلامي كه به گفته بالاترين مقامات جمهوري اسلامي مترقيترين قانون اساسي در جهان و يك قانون اساسي بينظير ميباشد، ميثاق حاكمان با امت هميشه در صحنه جمهوري اسلامي است و به استناد آيات محكم و نص صريح قرآن كريم «اوفو بالعهود» واجب الاجرا ميباشد.
در اصل 24 قانون اساسي جمهوري اسلامي تصريح شده است كه: «نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشد...»
آيا تأليف كتاب در معرفي بيوگرافي و خدمات هشت سال رياست جمهوري حاج آقا احمدينژاد (پديده هزاره سوم) آنهم مستند و مبتني بر اخبار و مطالب و گزارشات و اظهارت مسئولان نظام، از جمله شخص حاج آقا احمدينژاد و مستخرجه از روزنامهها و نشريات و سايتهاي قانوني و مورد تأئيد نظام، مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي است؟! آيا حاج آقا احمدينژاد از مباني اسلام هستند و ما خبر نداشتيم؟! (از هاله نور اطلاع داشتيم، امّا جز و مباني بودن ايشان حرف جديدي است!»
دوّم:
خود حاج آقا احمدينژاد از همان روزهاي فعاليت انتخاباتي دوره اوّل (قبل از نزول اجلال بر كرسي رياست جمهوري) همواره مبشر و مشوق و حامي آزادي بيان و قلم بوده و اگر يادتان باشد در سخنراني تاريخي و دشمن شكن خود در دانشگاه بركلي آمريكا (شيطان بزرگ) با لسان مبارك خود از آزادي قلم و بيان در جمهوري اسلامي ذكر خيري كردند و فرمودند در جمهوري اسلامي هيچكس به خاطر اظهارنظر مشكلي ندارد (قريب به مضمون) با عنايت به آنچه كوتاه و مختصر (قل و دل) به اطلاع رسيد، دستور فرمائيد يا مجوّز كتابهاي نگارنده را صادر فرمايند، يا بنده را به عنوان آبدارباشي جديد چايخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي (اگرچه به صورت قرارداد موّقت!) استخدام نمايند!
داستان ما در جمهوري اسلامي حكايت كمبود پاركينگ در خيابانهاي تهران است كه لاجرم رانندگان را مجبور به پارك دوبله و سوبله و انجام تخلف و قانون شكني ناخواسته ميكند! وقتي با نگارنده كه از بدو تأسيس جمهوري اسلامي فردي حرف شنو و رام و آرام بوده و كليه خطوط قرمز و زرد و بنفش و رنگ و وارنگ را رعايت كردهام اينطور برخورد شود ممكن است شيطان در روح و جلدم نفوذ كرده و كتاب خود را روي شبكه جهاني اينترنت قراردهم و وضعيتي بوجود آيد كه ضرر و زيان ناشي از نيمقرن كار فرهنگيام تكميل شده و آخر عمري سر و كارم به ....
ميبخشيد كه نامه را ناتمام گذاشتم (تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!)
ورشكسته فرهنگي ـ مطبوعاتي
اسكندر دلدم
10/10/ 1393
كلان شهر دود آلود تهران