یک سالونیم است عدهای دارند در بعضی چیزها با دشمن راه میآیند که این راه آمدن با دشمن، از راه رفتن با دشمن هم بدتر است! خب! چه شد نتیجه؟!
تدبیر24: منتقدین - نماینده دائم ایران در سازمان ملل، مستقر در تهران!! این است نتیجه دیپلماسی پیاده! اعتبار پاسپورت ایرانی پیشکش، لطفا ویزای آقای سفیر را جور کنید! در سیاست خارجه باید سواره بود! حیرتنامه سفرا! بعضیها حالا هی بروند در خیابانهای ژنو و پاریس و وین و بروکسل و هر کجا که دلشان خواست پیادهروی کنند! الحمدلله هنگام لبخند به شیطان بزرگ، دیگر نماینده خون شهدا و سفیر خشم قدسی روحخدا نیستند اما ایکاش «علیرضا» این روزها کمتر تلویزیون ببیند. هزاری هم با وزیر خارجه آمریکا پیادهروی کنند، از خشم انقلابی ما نسبت به شیطان بزرگ کم نمیشود. من نمیدانم هدف از برخی کارها چیست لیکن اگر مقصود این است که یک چیزهایی برای ما عادی شود، نخیر! هرگز این اتفاق نخواهد افتاد. برای ما آمریکا همانی نیست که وزیر خارجهاش شانه به شانه وزیر خارجه دولت اعتدال پیادهروی میکند، همان است که در معیت اسرائیل، «آرمیتا» را از وجود نعمتی به نام پدر محروم میکند. برای بعضیها فرانسه همان است که رئیسجمهورش در راهپیمایی علیه ترور شرکت میکند اما برای ما فرانسه هنوز هم طعم موشکهای میتران را میدهد؛ اگزوسه، جنگ نفتکشها، میراژهای صدام. اولاند برای ما یعنی حمایت از النصره، ارتش آزاد، یعنی سربریدن کودک 3 ساله سوری جلوی چشم پدر و مادرش در حومه حلب، یعنی راهپیمایی علیه ترور با حضور اول تروریست عالم! برای بعضیها آلمان همان است که وزیر خارجهاش در کنفرانس خبری اخیر، افراطیگری در خاورمیانه را محکوم میکند اما برای ما آلمان هنوز هم نمک روی زخم و تاول جانبازان مظلوم شیمیایی است. پیادهروی با جانکری، نه برای علیرضا پدر میشود، نه سبب میشود خشم مقدس خمینی و خامنهای نسبت به آمریکا کم شود اما یک سؤال؛ یک سالونیم به آمریکا و غرب لبخند زدیم و امتیاز دادیم و از چه و چه دست کشیدیم تا با سرعت لرزه بر ساختار تحریم بیفتد یا اینکه تازه به دستاورد باشکوه پیادهروی با دشمن برسیم؟! وقتی طرف دارد تو را تحریم میکند، چه مینویسم که رسماً جلاد تحریم است، چه جای تعجب اگر پیادهروی در دیپلماسی پیاده، پیاده راه رفتن روی مخ اقتدار و غرور ملی تداعی شود! حقیقت آن است که بعضیها یک سالونیم است دارند با دشمن پیادهروی میکنند! بحث 10 دقیقه و یک ربع نیست؛ یک سالونیم است عدهای دارند در بعضی چیزها با دشمن راه میآیند که این راه آمدن با دشمن، از راه رفتن با دشمن هم بدتر است! خب! چه شد نتیجه؟! تعارف که نداریم؛ کم و بیش در مواردی با دشمن راه آمدیم ... لیکن راه آمدیم که تحریمها برداشته شود و کمکی به اقتصاد شود یا تازه برسیم به افتخار راه رفتن با او؟! روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که ما با دیدن بعضی صحنهها، اولاً خطوط قرمز برایمان عادی نمیشود، ثانیاً از خشم انقلابیمان کاسته نمیشود، ثالثاً هرگز گمان نمیبریم که جان کری هم وزیر خارجهای است مثل وزیر خارجه دیگر کشورها! روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که ما عاشق محمد رسولالله(ص) هستیم و بینسبتترین مردمان با شارلیهای داخلی که یک روز قصاص را میزنند، یک روز امر به معروف را، یک روز حجاب را، یک روز ابوذر و سلمان را... و دگر روز خود اسلام را! فلذا اف بر سانسورچیهای اربعین 20 میلیونی که چشم دیدن شکوه کربلا را ندارند! روزنامهنگارهای پیاده، کم نبوده که به مقدسات سنگ انداختهاند! پیادهروی با شیطان، یک جا «قدم» را آلوده میکند، یک جا «قلم» را. اما یکی با کاریکاتور شارلیابدو حال میکند، یکی هم با نقاشی آرمیتا... خواهر خردسالم! چند روز دیگر بهمن که از راه برسد روح خدا میآید دوباره و تو باید دست به قلم شوی. نقاشی حق توست، نه آنها که قلم را به شیطان میفروشند. این فقط تفنگ داعش نیست که بوی باروت میدهد، جوهر قلم شارلیهای داخلی هم عجیب تند و زننده است.
خواهر خردسالم! نقش و نقاشی از آن توست. تو وارثی! وارث خون سرخ پدرت... و روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که ما یک پری نقاشی تو را به کل دنیای غرب نمیدهیم. آهای نمایندگان دائم داعش بعلاوه شارلی در مطبوعات ایران، مستقر در تهران! این است نتیجه شارلاتانیسم مطبوعاتی که به جای همسخن شدن با نقاشی آرمیتا، همصدایی کنید با اهانتکنندگان به ساحت بهانه خلقت! بد خودتان را لو دادید، خیلی بد!