تدبیر24: حبیب عشایری - توسعه فرهنگی عبارت است از ایجاد تحول و خلق ارزش ها، روابط اخلاقی و هنجارهای مناسب که برای ارضای نیازهای آدمی، زمینه های لازم را در قالب اجتماع فراهم می کند ودیگر آنکه توسعه فرهنگی مربوط به تغییر و تحولات فرهنگی در داخل یک مرزبندی سیاسی است نه معطوف به سطح بینالملل ، ضمن آنکه توسعه فرهنگی در دو بعد ایستایی و پویای مطرح است به گونه ای که در بعد ایستایی، توسعه فرهنگی عبارت است از توزیع عادلانه ی امکانات و فرصت های فرهنگی برای تمام شهروندان ودر بعد پویایی معطوف به ایجاد تغییر و تحول در عناصر فرهنگی به منظور انطباق آن با شرایط زمانی و مکانی و در نتیجه پاسخ گو به نیازهای زمانه است. از مجموع تعاریف و نظریه های که درباره ی توسعه فرهنگی بیان شد، می توان به مهم ترین شاخص های توسعه فرهنگی به قرار زیر اشاره کرد: عقل گرایی و اهمیت دادن به نقش عقل ، نگاه مثبت به دنیا و امور دنیوی ، رویکرد تعاملی با دیگر فرهنگ ها و باور به آزادی بیان است . به دلیل اهمیت فوق العاده موضوع توسعه فرهنگی ونقش مهم آن در رشد کمی وکیفی زیرساخت های گوناگون جامعه باآقای دکتر محمد جواد حق شناس استاد دانشگاه به گفتگو پرداختیم .
با توجه به این که اساساً فرهنگ با مولفه های مهمی مانند دین، هنر و اخلاق گره خورده است، جنابعالی مشخصا چه معنایی را از این مقوله استنباط می نمایید و چگونه می توان این مفهوم را با مولفه های فوق در زندگی روز مره پیوند زد؟
حوزه هایی همانند زبان، دین، آداب و سنن و باورهایی که به زندگی انسان جهت می دهند، به گونه ای که جامعه بر اساس آن شکل گرفته شده است و حتی موتور محرکه جامعه قلمداد می گردند، اساساً همه این مقوله های مورد اشاره در زمره فرهنگ به شمار می آید. به گونه ای که اغلب این مقوله ها چنان در هم تنیده شده است که غیر قابل تفکیک می باشند. بنا براین یکی از مشکلاتی که در حوزه فرهنگ می توان به آن اشاره کرد، این که نزدیک به ده ها تعریف مشخص از فرهنگ ارائه شده است. چنانکه همه فیلسوفان و اندیشمندان هنگامی که وارد مباحث مربوط به انسان می شوند فی نفسه با مسائل مرتبط با حوزه فرهنگ درگیر شده و حتی فراتر از آن نقش و جایگاه فرهنگ را در رابطه با «انسان به ما هو انسان» مورد کنکاش قرار می دهند. در عین حال حوزه فرهنگ از جمله موضوعات جدی تلقی می گردد که در ارتباط با چرایی و چگونگی آن تعداد قابل توجهی کتاب و مقاله به رشته تحریر در آمده است. فرهنگ در واقع هویت و شناسنامه جوامع است، چنانچه اگر بخواهیم مختصات و ویژگی های جوامع عرب زبان، ترک و ایرانی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم، با اتکا به فرهنگ به راحتی قادر به استخراج وجه ممیزه آن جوامع خواهیم بود.
ضمن آنکه دین بر مبنای نیاز فطری بشر وارد زندگی روز مره انسانها شده است. در عصر کنونی این موضوع از منظر جامعه شناختی و انسان شناسی مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر نیاز فطری بشر برای گرایش به دین، اساساً انسان های اولیه پس از تأمین نیازهای اولیه خود برای رسیدن به آرامش روانی به دنبال موضوعات مربوط به حوزه هستی شناسی بودند، به طوری که این حوزه تدریجاً با پدیده دین و ارتباط با خالق پیوند خورد. انسان ها از بدو پیدایش، دغدغه یافتن نشانه هایی را داشتند که آنها را به یک ارتباط ماورایی متصل نماید. چنانکه با رجوع به قرآن کریم اتفاقات مختلفی را مشاهده می نماییم، به گونه ای که بر مبنای یکی از آن حقایق تاریخی در زمانیکه حضرت ابراهیم با خالق خود گفتگو می کند در مقابل، سایر اقوام خورشید، ماه و ستارگان را مورد پرستش قرار می دهند و این مسأله حکایت از پیشینه تاریخی ادیان است. در این میان ادیان ابراهیمی نیز که خاستگاه اصلی آنها منطقه خاورمیانه می باشدبه شکل انسجام یافته در چارچوب باورها و اعتقادات مذهبی خود به زندگی روزمره می پردازند. شاید بیش از نیمی از مردمان کره خاکی با اتکاء به قرائت های متفاوت و خوانش های گوناگون در چارچوب ادیان ابراهیمی نظیر : اسلام، مسیحیت و یهودیت به تحکیم باورها و اعتقادات دینی خود می پردازند. اساساً ادیان به مهم ترین پرسش حیات مبنی بر این که «انسان چگونه می تواند به سعادت برسد» پاسخ می دهند. در طی این فرایند تاریخی تدریجاً فرهنگ جوانه زده و سپس شکل می گیرد، به عبارت دیگر رفتارهای مختلفی که به توسط انسانها در طول قرون متمادی به ویژه در ارتباط با دین در یک جامعه شکل گرفته است، به تدریج به یک عادت ماندگار تبدیل می گردد و این امر زمینه تکوین فرهنگ را فراهم می نماید. چنانکه اساساً فرهنگ در تار و پود جامعه نظیر آداب، سنن و باورها و حتی سایر مولفه های روز مره زندگی انسان ها تنیده شده است. بزرگداشت شب یلدا توسط ایرانیان، عید باستانی نوروز ، سیزده بدر و روز طبیعت در زمره مهم ترین رسومی است که از قدمت چند هزار ساله برخوردار است و ایرانی ها چه آنها که در فلات ایران زندگی می کنند و چه آنها که به دلایل مختلف به کشورهای اروپایی، آمریکایی، آسیایی مهاجرت کرده اند، همه به انحاء گوناگون تمام تلاش خود را برای بزرگداشت این مراسم به کار می گیرند. نکته ای که در کانون مرکزی این مصادیق تاریخی قرار دارد این که، تکرار این رسوم در گستره تاریخی ایران آن سنن را به عنوان یک امر پذیرفته شده به عادت و فرهنگ ایرانی ها مبدل کرده است.
تا چه حدی توسعه فرهنگی را برابر با توسعه درون زا می دانید و بر این اساس چه ارتباطی بین توسعه فرهنگی و الگوی فرهنگی مبتنی بر ارزش های خودی وجود دارد؟
فرهنگ یک امر مجرد وبسیط نیست که برای آن یک خط کشی خاص قائل باشیم تا در چارچوب این خط کشی تعریف ویژه ای از آن ارائه دهیم. هنگامی که سخن از فرهنگ دیرینه در جامعه ایرانی است به ناچار، تاریخ چند هزار ساله آن سرزمین را مجددا مرور می نماییم و نا خود آگاه ذهن ما به چگونگی ورود آریایی ها به این سرزمین معطوف می گردد و سپس امتزاجی که از ورود آریایی ها با ساکنان فلات ایران شکل گرفت مسأله بسیار مهمی به حساب می آمد، چنانکه اثرات این امتزاج در سراسر فلات ایران و از جمله سرزمین شوش، جیرفت، شهر سوخته در سیستان و سایر مناطق قابل مشاهده است. تمدن ایرانی بر پایه چنین تاریخچه ای و بر اساس تحولاتی که در بستر زمان شکل گرفت، حوادث و اتفاقات بزرگی نظیر: جنگ، زلزله، سیل و مواردی از این دست را تجربه کرد. تأثیر طبیعت به ویژه بارندگی کم بر اوضاع معیشتی ساکنان فلات ایران سایه انداخته و به تبع چنین اتفاقی کویرهای پهناوری در این سرزمین شکل گرفت. البته وجود خلیج فارس در جنوب و دریای مازندران در شمال و رشته کوه های زاگرس و البرز طبیعتا مزیت های نسبی مهمی را برای بهبود وضعیت معیشتی مردم فراهم کرد و از این طریق فرهنگ عشیره ای و یا فرهنگ کوچ نشینی عشایر به عنوان یک ممر اقتصادی مهم گسترش یافت. اقتصاد مبتنی بر کوچ که که رکن محوری آن تولید وایجاد درآمد از طریق پرورش حیوانات اهلی بود سبب شکل گیری فرهنگ عشایری در کشور شد. به هر حال این تمدن به مرور تکوین یافت و بعدها همزمان با تحولات عصر مدرن ، فرهنگ شهرنشینی را در پی داشت. لازم به یادآوری است به رغم پیشرفت های تکنولوژیک از درون فرهنگ قبیلگی و کوچ نشینی، نوعی فرهنگ ناشی ازظهور قدرت های مختلف تولد یافت و انسان های متهور، بی باک و جنگجو در رأس این قدرت ها قرار گرفتند. در این ارتباط می توان به دوران صفویه، افشاریه، قاجاریه و حتی پهلوی که خاستگاه اصلی آنان فرهنگ عشیره ای و قبیله ای بوده است اشاره کرد. حتی پیش از آنها می توان تأثیر فرهنگ قبیلگی را در شکل گیری سلسله ایلخانیان ، سلجوقیان و تیموریان ذکر کرد. بنا بر این سیر تاریخی در امتزاجی که از تعامل بین فرهنگ های مختلف حاصل گردید، فرهنگ ایرانی و یا فرهنگ آبا و اجدادی را به وجود آورد. به مجموعه این مطالب باید حمله سربازان مسلمان به ایران و تعاطی ناشی از امتزاج فرهنگ اسلام و ایران را نیز افزود. به گونه ای که پس از پذیرش فرهنگ اسلام توسط عموم مردم ایران درمدت زمانی کمترازیکصدسال، کلیه مردم سرزمین ایران به آیین اسلام گرایش یافتند. پیوند فرهنگ اسلامی با فرهنگ ایرانی یک وضعیت جدیدی را در این سرزمین به وجود آورد که اوج آن با دوره تمدن درخشان اسلامی در ایران همزمان شده است. در این دوره ها ما شاهد ظهور شاعران نامی چون حکیم ابوالقاسم فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی، سنایی، مولوی و خاقانی هستیم که اساساً این ظهور حاصل همان امتزاج فرهنگ های تمدن اسلامی- ایرانی است. البته این تعامل ریشه دار فرهنگی، دانشمندانی چون ابوعلی سینا، فارابی، غزالی، بیرونی و سهروردی و سایر اندیشمندان نامی ایران زمین را نیز به عرصه آورد. از شگفتی های تاریخ است که بعد از هر تهاجمی که توسط اقوام مختلف به سرزمین ایران صورت گرفت ما شاهد ظهور جریان های فکری و علمی در این سرزمین هستیم. چنانچه این امر نه تنها لکه های سیاه تاریخ را زدود بلکه به سان ققنوسی است که از درون خاکستر خودش مجددا متولد می شود و یک فضای امیدواری جدیدی را برای رشد و تعالی در عرصه های مختلف به وجود آورده است. در طی یکصد و پنجاه سال اخیر نیز باید از تحول مهمی تحت عنوان فرهنگ غرب یاد کرد. چنانکه پیش از دوره قاجاریه به سبب تحولاتی که از دیرباز در اروپا شکل گرفت و به تبع اتفاقات جدیدی که به معنای به پایان رسیدن دوران تاریک قرون وسطی و عصر رنسانس یا نوزایش فکری است، دوران استعمار فرارسید. به گونه ای که اروپایی ها با تکیه بر رویکرد استعماری همواره در صدد توسعه مرزهای خود بودند. در این خصوص می توان به نقش روس ها در شمال ایران، پرتغالی ها، هلندی ها و انگلیسی ها در جنوب ایران اشاره کرد. سنت حضور مستمر استعمارگران در دوران قاجاریه، ایرانیان را بر آن داشت تا با هدف جبران عقب ماندگی ها ضمن استفاده از تجارب مستشرقان غربی، زمینه اعزام محصلین ایرانی را به اروپا فراهم نمایند. در واقع باید گفت که پس از دوره ناصری و به ویژه بعد از مشروطه، فرهنگ غربی به یک جریان سوم در کشور تبدیل شد. همان طور که گفته شد فرهنگ ایرانی به عنوان جریان اول و فرهنگ اسلامی به عنوان جریان دوم در گستره تاریخی ایران قلمداد می گردد. بدیهی است که فرهنگ غرب موسوم به جریان سوم تبعات خاص خودش را داشت، این روند در دوران پهلوی با قرائت جدیدی که از این فرهنگ، نخبگان این دوره (به ویژه از میانه پهلوی اول آغاز و در پهلوی دوم به اوج خودش رسید) ارائه کردند،گسترش یافت. چنانکه مظاهر آن قرائت خاص از فرهنگ غرب در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی به ویژه در میان قشر تحصیل کرده و ایرانیان خارج رفته به وضوح قابل مشاهده بود. بنابراین سیر تاریخی شکل گیری جریان های اول و دوم وتبدیل آنها به جریان سوم بررسی شد و آثار آن نیز تبیین گردید. علی ایحال یک رابطه این همانی میان توسعه فرهنگی و الگوی فرهنگی مبتنی بر ارزش های خودی وجود دارد ودرواقع توسعه فرهنگی توسعه ای درون زا است و البته نباید از تأثیر سایر فرهنگ ها بر فرهنگ خودی نیز غافل شد.
به زعم برخی از روشنفکران مشکلاتی مانند: ویرانی طبیعت، افزایش آلودگی های زیست محیطی ، تدام فقر و نابرابری های اجتماعی ، شیوع فساد از کارکردهای پنهان توسعه فرهنگی در کشورهای توسعه یافته است و در مقابل پیامد توسعه فرهنگی در کشورهای در حال توسعه نیز نابسامانی و پریشانی فرهنگی را در برداشته است. شما چه دلایلی را برای برون رفت از این مشکلات پیشنهاد می کنید؟
مفهوم توسعه یافتگی فرهنگی انسان امروز به شکل مشخصی در جدالش با طبیعت وچالش های اجتماعی اقتصادی نهفته است. به همان میزانی که انسان بر طبیعت غلبه یافته است این عمل به نوعی توسعه یافتگی فرهنگی تلقی شده است. شاید چنین رابطه ای را بتوان برمبنای نوع مواضع انسان درقبال طبیعت، به عنوان بزرگترین ظلم در قبال مفهوم توسعه فرهنگی به شمار آورد. اما انسان های کنونی عصر ما از یک چنین رابطه ای هم عبور کرده و بازگشت معناداری از آن رابطه حاصل شده است. تفوق انسان ها بر نیروی جاذبه و پرواز آنها از طریق هواپیماها در زمره اتفاق های مهم در عصر حاضر تلقی می گردد. اما چنانچه بشر امروز از خطرات حاصل از آلودگی های صوتی و زیست محیطی ناشی از دستیابی به امکانات پیشرفته و فن آوری های نوین غفلت ورزد، در آن صورت دیری نخواهد پایید که این کره خاکی برای زندگی انسان ها کوچک خواهد شد. در این رابطه می توان به برخی از این آسیب ها نظیر کوچک شدن لایه اوزن و تشعشعات حاصل از اشعه های زیان بخش خورشید اشاره کرد. این قبیل موارد بشر را با خطرات بزرگی مواجه کرده است، اما از آن سوی دیگر با پیشرفت هایی که در حوزه های تکنولوژیک و پزشکی حاصل شده است، عمر مفید انسان ها به هفت تا هشت برابر افزایش یافته است. البته در مقابل این پیشرفت ها ما شاهد رشد روز افزون بیماری های جدیدی نیز هستیم که در این خصوص می توان به ایدز، سرطان های جدید و سایر موارد اشاره کرد. دستاوردهای مخرب نظامی بشر همچون سلاح های شیمیایی و هسته ای که اساس انسانیت و جایگاه انسانی بشر را مورد هدف قرار داده است در زمره مشکلاتی است که امروزه وجود دارد. به نظر می رسد حوزه ای که می تواند میان تکنولوژی ، توسعه و مسائل زیست محیطی پیوند مناسبی را برقرار نماید، فرهنگ است. زیرا فرهنگ قادر است پاسخ مناسبی را در حوزه های گوناگون ارائه نماید. نخستین پرسشی که از منظر فرهنگی مطمح نظر است این که چگونه می توانیم از محیط زیست خودمان به نحو بهینه استفاده نماییم، بدون آن که آسیبی آن را تهدید کند تا از این طریق رفاه و آسایش انسان ها و حتی سایر موجودات زنده تضمین گردد. علاوه بر این در عصر حاضر نه تنها حقوق بشر مورد توجه است بلکه صیانت از حقوق حیوانات نیز مطرح است. ما در کشورمان متأسفانه با پدیده هایی نظیر : نابودی پلنگ ایرانی و خرس قهوه ای و از بین رفتن تعداد دو میلیون ماهی درمنطقه فشافویه به دلیل آلودگی محیط زیست مواجه بودیم و مشکلات مربوط به دریاچه ارومیه را نیز باید به آنها افزود. به نظر می رسد برای عبور از این گونه مشکلات توجه به ماهیت فرهنگ و توسعه فرهنگی راه حل بسیار مناسبی باشد چرا که اعمال قانون های سخت و رفتارهای مبتنی بر امر و نهی و اعمال فشارهایی از این دست به تنهایی پاسخی برای حل و فصل این چالش ها نبوده است. بنابراین اهتمام به مقوله توسعه فرهنگی ضمن فراهم سازی امکان بررسی پیرامون چند و چون این اتفاقات ، راهکارهای مناسبی را برای مبارزه با این قبیل مشکلات ارائه می نماید. بنابراین صرفنظر از توسعه یافتگی ویا توسعه نیافتگی جوامع مختلف ، چنانکه مواضع انسانها درقبال طبیعت ومشکلات اقتصادی اجتماعی، نامناسب وآسیب زا باشد درآن صورت ماشاهد پیامدهای منفی ناشی از استفاده بشر از دستاوردها وفن آوری های نوین خواهیم بود. این موضوع می تواند هم در جوامع توسعه یافته وهم درجوامع توسعه نیافته مصداق داشته باشد.
ارزیابی جنابعالی نسبت به این نظر که اساساً کشورهای غربی بر ویرانه های سنت، مدرنیته و توسعه شکوفا شدند و با دستکاری در فرهنگ و سنت خودشان، توانستند مسیر تجدد را باز کنند و به توسعه دست یابند چه می باشد؟
این ادعا تا حدود زیادی درست است چون که انسان امروزین غربی در نتیجه یک اتفاق بزرگی نظیر رنسانس و رهایی از مدار هزار سال تاریکی و فضای رعب و وحشت حاکم بر قرون وسطی، از گذشته خودش فاصله گرفت. توجه به عقلانیت مهم ترین شاه کلید این ماجراست. آنها به کلی خط بطلان بر گذشته خودشان ترسیم نکردند، بلکه با حاکم کردن عقلانیت بر رفتار خودشان و توجه جدی به فردیت درچارچوب فلسفه اومانیسم، موقعیت جدیدی را خلق کردند تا از این طریق عقل را در خدمت انسان قرار دهند. البته تندروی ها و افراط گری های غربی ها در برخی از دوران بر کسی پوشیده نیست، اما غربی ها با اتکا به عقل جمعی از جزم اندیشی حاکم بر کلیسا قرون وسطی که جز خرابی و تباهی نتیجه ای در بر نداشت عبور کردند و در مقابل آن، فرهنگ یونان و روم باستان را در مراکز و مجامع علمی ترویج دادند. مردمان مغرب زمین در عصر کنونی همواره به مسیحیت و کلیسا به عنوان بخشی از هویت های خود توجه دارند اما آنها با توسل به عقلانیت ، معایب و اشکالات خود را مرتفع نموده و بر این اساس ضمن حفظ رابطه خود با دین، به هیچ عنوان مقهور جدارهای سنتی کلیسا نشدند و از آن عبور کردند.
به نظر شما چگونه می توان زمینه توسعه فرهنگی لازم را که با باورها و ارزش های بومی و ملی منطبق باشد، بدون آن که دچار بحران هویت فرهنگی و تعارض روانی شد فراهم آورد؟
حوزه فرهنگ کاملاً یک امر درونی است و به طور حتم ما قادر به استفاده مطلوب از نسخه های بیگانه نمی باشیم. بعد از جنگ جهانی دوم مقوله توسعه یک امر جدی در دنیای پس از جنگ به ویژه حتی در کشورهای جهان سوم قلمداد می شد. از آن جا که کشورهای غربی از مدار توسعه یافتگی عبور کرده بودند و کشورهای شرقی هم به نوعی دیگر در مدار توسعه یافتگی قرار گرفتند از این رو کشورهای جهان سوم نیز با هدف یافتن الگوهای مناسب برای توسعه کشورهای خود، در تلاشی مضاعف برای قرار گرفتن در این مدار برآمدند. کشورهایی نظیر کره جنوبی، سنگاپور، مالزی، هند خیلی سریع توانستند با اتکا به الگوهای اختصاصی خودشان در مدار توسعه یافتگی فرهنگی قرار گیرند. افریقای جنوبی ، برزیل و امریکای لاتین در طی چهار دهه اخیر با تکیه بر الگوهای بومی در مسیر رشد و توسعه فرهنگی قرار دارند. ما باید ضمن توجه جدی به این گونه الگوهای توسعه یافتگی از تجارب مفید این قبیل کشورها بهره برداری نماییم. بسیاری از اندیشمندان ایرانی که دغدغه توسعه کشور را دارند معتقد به استفاده از الگوهای بومی می باشند و آنها بر این باورند که باید در ابتدا وضع موجود را به دقت شناسایی کرد و آسیب های پیش رو را که اساساً جوان امروز ایرانی را دچار سرگشتگی و از خود بیگانگی مفرط نموده است، مدیریت کرد. مشکلات ناشی از حاکمیت تفکر استبدادی در یکصد سال اخیر ایران به ویژه از دوره رضا خان به بعد، مسأله جنگ و تقابل جمهوری اسلامی ایران با قدرت های بزرگ هم به نوعی آسیب هایی را بر ساختار کشورمان وارد کرده است. بنابراین برای برون رفت از یک چنین وضعیتی ، تلاش نخبگان درجهت رشد و نمو هر چه بیشتر فرهنگ ایرانی – اسلامی و استفاده مناسب از تجربیات ارزشمند کشورهای توسعه یافته و توجه به الگوهای بومی تاکید دارد.
چه تفاوتی را بین توسعه فرهنگی و جهانی شدن فرهنگ مشاهده می نمایید؟
باید خاطر نشان کرد که وظیفه ما پیچیدن نسخه فرهنگی برای جهان نیست، بلکه بهتر است با تمرکز بر الگوی توسعه فرهنگی ایرانی- اسلامی تدبیری جدی برای رشد و تعالی کشورمان در عرصه های مختلف اتخاذ نماییم. بدیهی است در صورت موفقیت این الگوی بومی ، خود به خود زمینه لازم برای الگوبرداری از آن توسط سایر کشورها فراهم می گردد. چنانکه کتاب "مثنوی معنوی" مولوی شاعر بزرگ ایرانی در طی دو دهه گذشته همچنان به عنوان یکی از پر فروش ترین کتاب ها در امریکا است و یا این که آموزه های سعدی بر سر درب سازمان ملل می درخشد. وقتی پس از گذشت دو هزار و پانصد سال همچنان منشور کوروش به عنوان منشور حقوق بشر مورد توجه جهانیان است. بنابراین در صورتی که انسان ایرانی در ابتدا از الگوی بومی خودش به نحو مطلوب در جهت رشد کمی و کیفی سطح توسعه یافتگی استفاده نماید و میهن اسلامی را به جایگاه مناسب در سطح منطقه و جهان برساند در آن صورت از این الگو، دیگر کشورها در اقصا نقاط جهان بهره خواهند برد. چنانکه نمونه بارز آن در ایران معاصر تلاش برخی از هنرمندان سرشناس کشور در معرفی هر چه بهتر وضعیت فرهنگی ایران به جهانیان است. اصغر فرهادی با فیلم «جدایی نادر از سیمین » و ترسیم وضعیت یک خانواده متوسط ایرانی هنرش را به رخ جهانیان کشانید و موفق به دریافت جایزه اسکار شد. باید فرصت داد تا نخبگان ایرانی در تمامی حوزه ها نظیر شعر، هنر، ادبیات و فرهنگ، نوآوری ها و دستاوردهای خود را به معرض نمایش بگذارند تا از این طریق امکان جهانی شدن فرهنگ ایرانی فراهم گردد. رفتارهایی که در مقابل فعالیت این گونه نخبگان ایجاد محدودیت نماید، نتایج معکوسی در بر خواهد داشت. همواره جهانیان برای شنیدن و دیدن سخنان، نوآوری ها و خلاقیت های ایرانی آماده هستند.
برای آن که توسعه فرهنگی از درون گرایی و غنای لازم برخوردار باشد، اهمیت برنامه ریزی، سیاست گذاری فرهنگی و پژوهش های تطبیقی را تا چه میزان ارزیابی می نمایید؟
به نظر من نیروهای بالقوه توانمندی در لایه های مختلف این جامعه وجود دارد. به طور مثال در دانشگاه ها، پژوهشکده ها و سایر مراکز علمی کشور انسان های متفکری فعالیت می نمایند که در صورت فراهم سازی فرصت لازم برای آنها و تضمین محیط امن برای فعالیت علمی، به طور حتم استعداد آن نیروهای بالقوه نه تنها در سطح محلی و منطقه ای شکوفا شده و بلکه این استعدادها توانایی رقابت در عرصه های فرا ملی و بین المللی را نیز دارند. تمهید فرصت های برابر از یک سو و ارزش گذاری و احترام به شان و مرتبه علمی این گونه انسان های متفکر، نتایج و ثمرات مثبتی را در برابر خواهد داشت. شخصاً چندان به برنامه ریزی های دستوری و سیاستگذاری های آمرانه اعتقادی ندارم.
چرا موضوعاتی نظیر: عقل گرایی و اهمیت دادن به نقش عقل، نگاه مثبت به دنیا و امور دنیوی، رویکرد تعاملی با دیگر فرهنگ ها و باور به آزادی بیان در زمره شاخص های مهم در توسعه فرهنگی قلمداد می گردد؟
اندیشه از اهمیت فوق العاده ای در معادلات اجتماعی برخوردار است. اساساً فهم و درک انسانها در زمره مقولاتی نیست که بتوان از طریق امر و نهی و مواردی از این دست، مقابل آن را سد نمود و حتی فهم انسان ها را به مسیر خاصی که مد نظر است، هدایت نمود ، فهم و درک بر پایه یک امر درونی در پس تعامل داده هایی که انسان ایرانی با جامعه اش دریافت می کند، شکل می گیرد و با تمهید زمینه های لازم برای رشد و نمو فهم و درک انسان ها، استعدادها شکوفا می گردد و سپس امکان دسترسی و برقراری ارتباط فی ما بین استعدادها و حوزه های مختلف نظام اندیشگی فراهم می گردد.