بغضی ترکید و حرفهایی گفته شد که شاید نباید گفته می شد ؛ کارلوس کروش بی محابا به منتقدانش تاخت ، او بغضی 4 ساله را یکجا فریاد کرد.
تدبیر24:فرهاد عشوندی: عجیب است ، عجیب. او باخته . حذف شده ، نتایجش در همه این 4 سال چیزی بیشتر از همتایان دیگرش نبوده ، حتی حالا با نتایج رقم خورده در جام ملتهای آسیا ناکامتر از برانکوست اما آمار نظرسنجی ها حکایت از چیزی دیگر دارند ؛ او محبوب است . محبوب قلب های ایرانیان. برای تیمش صف می کشند تا بازی هایش را ببینند . از همین تهران تا سیدنی و سائوپائولو. او بداخلاق است و تند خو. کمتر کسی می تواند کنارش بنشیند و تاب بیاورد. از رحمتی و مجید صالح تا جباری و علی کریمی و امید نمازی. اما فدایی دارد. منتقدانش در میان مربیان سنتی فوتبال ایران ، بیشمارند. تنها کافی ست گشتی بزنیم در میان نام ها : علی پروین، امیر قلعه نویی ، حمید درخشان ، محمد مایلی کهن ، حسین فرکی و ... تقریبا همه مربیان سرشناس ایرانی که در راس شان هم مربیان استقلال و پرسپولیس هستند. همان ها که هرکدام شان خود را صاحبان رای معنوی 40 میلیون ایرانی فوتبالدوست می دانند. آنها به سرمربی می تازند. فوتبالش را افیونی می دانند که جز نابودی ندارد. خواهان رفتنش هستند اما روز باختش هم او دل ها را فتح کرده. حامیانش واقعی هستند ؛ قابل شمارش و ملموس نه اوهام و خیال. اما این مربی بداخلاق و سختگیر که به زعم منتقدانش فوتبالی چرک بازی می کند و بازیکنان را تحلیل می برد ، چه دارد که انگار خدا بغلش کرده است؟ چرا در دل توفان روی موج می ماند و فرو نمی رود؟ ساحر است؟ جادو می کند؟ پوپولیست است؟ فریب می دهد؟ او 4 سال است که اینجا مانده و مدام سخن می گوید ، چه دارد که وعده های پوپولیستی اش حتی بعد از ناکامی دل مردم را نمی زند؟ چرا مدام در اوج است؟ چرا نظرسنجی ها از کاهش محبوبیتش نشانی ندارد؟
چرا معجزه کلامش رنگ نمی بازد که چه زود ساحرینی از این دست در سال های گذشته رنگ باختند و حنای شان دیگر برای هواداران شان رنگی نداشت. هنوز 4 سال از دورانی نگذشته که مربی قبلی متهم به رویافروشی شد. مردی که کلامش ، فارسی حرف زدن های منقطعش ،عزیزم گفتن هایش دل از همه ربوده بود اما در دو سال متهم شد به رویافروشی و همه محبوبیتش را یکجا باخت و رفت. قبل از او هم کم نبودند که در آغاز هاله ای داشتند و در پایان رسوایی سرانجام شان بود. این مرد چه داشته که به زعم وزیر ورزش و بسیاری از کارشناسان فوتبال در جام جهانی معمولی بوده اما در اوج محبوبیت مانده؟ آیا تمام توان او در 4 قلم مسموم و صدای نچندان هیجان انگیز گزارشگری است که در پایان بازی ایران و آرژانتین فریاد کرده بود این باخت کم از پیروزی نداشته؟ این بار چه ؟ در بازی با عراق و بعد از این شکست آیا کلام جادویی مجری محبوبی به کمکش آمد که مردم این قدر هیجانی نامش را فریاد کردند؟ او چه دارد که افیونش در تن ها رسوخ کرده و نسخه سنتی فوتبال مان نمی تواند پادزهری برایش باشد.
کارلوس بی شک کمال مطلق نیست که با هیچ متری نمی توان پاسخ تند او به همتایان ایرانی اش را پذیرفت ، حتی اگر حرف هایش همه ناگفته هایی باشد که 4 سال در دل ریخته و فرو خورده بود تا در لحظه وداع بگوید. حتی اگر در تمام این ایام ، منتقدانش در شماتت او از هیچ کاری فروگذار نکرده باشند. حتی اگر دست هایی به هم پیوند خورده بودند تا او را زمین بزنند . او نباید بازی را به هم می ریخت و بی محابا به رقبای سنتی می تاخت . همان طور که پیشتر شاید می شد در گلایه هایش نشانه هایی از منیت دید . در انتخاب محل اردوها ، جنس بازی های تدارکاتی ، لباس های تیم ملی و ... با این وجود کارلوس یک ویژگی داشت ؛ ما به ازای اصرارش توانسته خواسته عمومی را برآورده سازد. تغییر نسل بازیکنان ملی ، افزایش تعصب ملی به پیراهن و تخلیه هیجانی و هدیه دادن حس خوب رضایت به مردم. تمام آنچه سبب شده افیون او در دل های مردم رسوخ کند و محبوب باشد. کاریزمای او و شخصیت بخشی اش به تیم ملی است که توانسته پیراهن تیم ملی فوتبال را دوباره بخشی از هویت ملی مان کند، این اصلی است که منتقدان کارلوس از یاد می برند . آنها هنوز برای زدن ریشه اش با نسخه تکراری شان پیش می روند. ادبیاتی به کار می گیرند که دیگر کسی خریدارش نیست.