می توان از تجربیات گذشته چه در مقام نقد و چه در مقام تخریب درس گرفت و به مانند آیت الله هاشمی و به تبعیت از ایشان با صعه صدر و بدون محکوم کردن دیگران در داخل راه را برای اجماع کلان ملی فراهم نمود چرا که در عصر اعتدال منطق بر جبهه گیری و سمت گیری های فردی و محفلی رجحان دارد.
تدبیر24: دکتر مصطفی مطهری - با پیروزی جریان دوم خرداد و نضج گفتمان اصلاحات در کشور در سال 1376نوعی از منش و سمت گیری سیاسی به عرصه سیاست کشور وارد گردید که می توان از آن با نام فرآیند هاشمی زدایی در عرصه کلان قدرت و سیاست در کشور از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا این مقطع از تاریخ کشور نام برد که بیشتر بر مبنای جبهه گیری های افراد و سیاستمداران جدید در عرصه کشور بود .
در واقع باید چنین بیان نمود که با آغاز عصر بعد از سازندگی در کشور و تاکید همه جانبه جریان موسوم به اصلاحات بر قدرت نرم افزار فرهنگی و تلاش برای ارتقای آگاهی های همه جانبه در کشور برای ایجاد توسعه سیاسی و عبور از فضای یکنواخت و رخوت انگیز سیاسی- اجتماعی- فرهنگی در کشور در دوره سازندگی و بعد از جنگ تحمیلی به گفته متولیان کانون قدرت و سیاست در دوره اصلاحات ، نوک حمله همه جانبه پیکان دوم خرداد و متولیان آن متوجه شخص آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس جمهور اسبق بود که ایشان را محور اصلی مبازره خود در داخل برای عبور از وضعیت رکود فرهنگی- سیاسی آن دوره قلمداد می کردند غافل از این که باز شدن این فضای نقد ( و گاها تخریب ) در آن دوره از تاریخ کشور برای مطرح شدن موضوع توسعه در شکل سیاسی آن و در قالب رفرماسیون همگی مرهون ایجاد اتمسفر فرهنگی بود که در دوره قبل و در دولت اسبق ایجاد شده بود. دولتی که نه تنها در عرصه سخت افزار ساختاری کشور مسئول آبادانی خرابی های ناشی از هشت سال جنگ تحمیلی بود بلکه درعرصه اجماع و وفاق اجتماعی و سیاسی در داخل کشور از یک سو و در ثبات و تحکیم ارزش های مذهبی و فرهنگی برآمده از انقلاب و پرورش یافته در دفاع مقدس در دوران بعد دفاع مقدس را از سوی دیگر بود که می بایست با تمام قوا و بنحو احسن همه را به انجام برساند.
عصر عبور از آیت الله هاشمی در دوران اصلاحات کلید خورده بود هر چند که بعدها تمامی کسانی که در این دوره به عبور از ایشان تاکید کرده بودند به زعامت ایشان برای بار دیگر بر مسند ریاست جمهور با ادله های خود تاکید نموده و در اندک زمانی باز بر حقانیت ایشان تاکید کردند ؛ اما نکته مهم پیرامون شخص آیت الله هاشمی همانطور که در سطور فوق بدان تاکید شد این بود کلید خوردن عبور از ایشان و نقد وی در عصر اصلاحات به تخریب ایشان در عصر بعد از اصلاحات و شروع دوره عدالت محوری ختم شد؛ دوره ای که به مانند دوره قبل خود هر گونه پس افتادگی این بار ساختاری را به عصر سازندگی نسبت می داد و دولت اصلاحات را وامدار دولت قبل خود یعنی سازندگی و رییس جمهور آن می دانست؛ بنوعی می توان گفت که تورم در نقد آیت الله هاشمی در دوره اصلاحات جای خود را به تورم در تخریب ایشان داد.
فارغ از آنچه به عنوان رهیافت های رفتاری در نزد دولت های بعد از دولت سازندگی بیان شد محوریت گفتمان های تهاجمی دو دولت بعد آن می باشد که حمله همه جانبه ای را برعلیه آیت الله هاشمی آغاز کرده بودند می باشد؛ هرچند که رویکردهای انتقادی عصر اصلاحات و تخریبی و غرض ورز عصر عدالت محوری را نمی توان در یک کاسه ترازو و یک طبق قیاس قرار داد اما بر یک مشابهت معنایی میان این دو جریان می توان تاکید نمود و آن هم برائت جویی این دو دوره از شخص آیت هاشمی در نزد مردم می باشد بسان کسانی که در مقام قضا بر کرسی حق بودند اما دیری نپایید که حق خود بر مردم با ورود دولت دیگر و با انتخاب آگاهانه همان مردم عیان شد و بر ناصوابی رفتار آنان با کهنه سیاستمدار جمهوری اسلامی ایران یعنی شخص آیت الله هاشمی تاکید و تایید شد.
اینک در عصر اعتدال و با تدبیر برای ایجاد فضای امید در نزد یکایک مردم ایران و سمت گیری های منطقی و عقلایی فارغ از هرگونه غرض ورزی و حب و بغض می توان از تجربیات گذشته چه در مقام نقد و چه در مقام تخریب درس گرفت و به مانند آیت الله هاشمی و به تبعیت از ایشان با صعه صدر و بدون محکوم کردن دیگران در داخل راه را برای اجماع کلان ملی فراهم نمود چرا که در عصر اعتدال منطق بر جبهه گیری و سمت گیری های فردی و محفلی رجحان دارد. منطقی از جنس اعتدال، سیاستمدارانی صبور از جنس آیت الله هاشمی رفسنجانی را می طلبد که بر طبل کوبیدن ها را با صبر سیاسی و با منش کاریزماتیک پاسخ دهد .