خاطرات صف خرید بلیت جشنوارهی فیلم فجر که تا سال گذشته پسوند بینالمللی را هم به دنبال خود یدک میکشید برای اکثر خورههای این جشنواره تقریباً یکسان است. اصلاً همانجا میشد از چشمان کسانی که داخل صف هستند قصد و نیتشان از خرید بلیت را فهمید. حتی عدهای دراینباره بیپرده حرف میزدند. تعدادی عشقِ سینما که باید جزو اولینهایی باشند که فلان فیلمِ فلان کارگردان را میبینند. عدهای فیلم را در جشنواره میبینند چون نسخهی اکران عمومی ممکن است حذفیات و ممیزیهایی داشته باشد و شاید اصلاً فیلم بینوا به اکران عمومی نرسیده توقیف شود؛ اما کم نیستند کسانی که فکر درآمد از محل فروش بلیت در بازار سیاه را دارند.
سینما صنعتی است جذاب. هم شهرت دارد هم ثروت. چرخهی اقتصاد در سینمای جهان آنقدر تند میچرخد که تقریباً هرسال به تعداد انگشتان دست و یا شاید دستوپا، فیلمهای خوب برای دیدن تولید میشوند. وجود اقتصاد مولد در سینمای جهان فضا را برای کارگردانان و تهیهکنندگان بهقدری باز میکند که آنها با تکیهبر خلاقیت و فناوری خود امکان هزینه کردن در پروژههای جدیدی که تاکنون تجربه نشدهاند را داشته باشند؛ اما در ایران متأسفانه این چرخه بهقدری کُند میچرخد که سازندگان داخلی کمتر اجازه دارند بر خلاقیت و تخیل خود تکیه کنند و به عبارتی امکان خطر کردن کمتری دارند. عدم وجود اقتصاد مولد در سینمای ایران حرف امروز و دیروز نیست. از زمانی که بلیت ارزان بود، سالن سینما زیاد بود و تماشاچی مشتاق تا امروز که بلیت گران است و سالن کم و تماشاچی بیمیل این چرخه نچرخید که نچرخید. نه سینمای نفتی کمکی کرد نه جشنواره فیلم فجر تبلیغاتی امروزی.
جشنوارهای که جسورانه از دل جنگ بلند شد تا معرف فرهنگ و انقلاب ایران باشد امروز چیزهایی به خود میبینند که با اهداف بلندپروازانه اش فاصلهی زیادی دارد. مسیر طی شدهی جشنوارهی فجر از آن روز تاکنون دستخوش تحولات و تجربیات مختلفی بوده است. جشنوارههای فیلم، تئاتر و موسیقی فجر بعد از همان سالهای ابتدایی فعالیت خود اکثراً جهت مشاهدهی بازخوردهای اولیه این آثار هنری در متن جامعه ولی در مقیاسی کوچک بودند؛ و چون این قشر از جامعه را بیشتر دانشجویان و جوانان تشکیل میدانند، بازخوردها درستتر و بیشتر به اندیشهی جاری جامعه نزدیک بود و بهقولمعروف مشتی از خروار بود؛ اما این استفادهی ابزاری از جشنوارههای فجر در سالهای بعد منجر به اتخاذ تصمیماتی شتابزده و حتی اشتباه از سوی مسئولان هنری و غیرهنری آن زمان شد که نتیجه آن توقیف و عدم نمایش فیلمهایی شد که برخی از آنها هنوز و شاید بهتر بگوییم هرگز دیده نخواهند شد. اثراتی که بر اقتصاد سینمای ایران از اینگونه تصمیمگیریها وارد شدهاند تا به امروز گریبان گیر این صنعت در کشور ماست. از مشاهیر سینمایی که دلسرد و بیانگیزه کنج خانهی خود نشستهاند تا کارگردانان و تهیهکنندگان نوظهوری که در عرصهی نخست سینمای ایران هنوز مشغول فعالیتهای تجربی هستند. علتش هم مشخص است دیگر آن مشت نمونهای از خروار نبود.
سیاست بعدی در استفادهی ابزاری از جشنوارهی فجر، سیاست تبلیغاتی بود که همچنان ادامه دارد. بهترین و ارزانترین تبلیغ برای هر محصولی اعم از فرهنگی و هنری به عقیدهی کارشناسان اقتصادی تبلیغات سینهبهسینه در بطن جامعه است. این وظیفه در ادوار گذشته بر عهده جشنوارهی فیلم فجر بود که گویا به جشنواره تئاتر و موسیقی هم سرایت کرده. هیاهوهای قبل، حین و بعد از اکران فیلمها صرفاً بارِ تبلیغاتی برای فیلمهای به نمایش درآمده و یا حتی فیلمهایی که به جشنواره نمیرسند دارند. بماند که برخی تا روز اختتامیهی جشنواره و مراسم اهدای سیمرغهای بلورین هم از این جنجالها دست نمیکشند و عدهای دیگر با خروج دقیقهی نودی فیلمها از بخش مسابقه که اخیراً مد شده است سعی میکنند از قافلهی تبلیغات جشنوارهای جا نمانند. حتی هیئتداوران هم از این ماجرا جدا نیستند که چه خواسته و چه ناخواسته با انتخابهای خود جریان ساز میشوند.
حال سؤال اصلی اینجاست، بااینکه استفادهی تبلیغاتی از جشنواره برای جذب گیشه به اقتصاد سینما کمک میکند و بهخودیخود میتواند به داد حال و روز سینمای ایران برسد اما فاصلهی این هدف با آرمانهای جشنواره و نقش حمایتی این بزرگترین رویداد سینمایی کشور که بیشتر به مسکنی کوتاهمدت بر درد مزمن این صنعت در کشور ماست، چرا و از کجا نشئت گرفته است؟ این فاصلهی زیاد در مدت کوتاه سی و اندی سالی که از عمر این فستیوال سینمایی جوان میگذرد اگر با همین سرعت به بیراههی خود ادامه دهد معلوم نیست در سالهای آتی سر از کدام وادی درآورد.
جشنواره فجر اگر قرار بود به دنبال بلیتفروشان بازار سیاه، حذف چهرههای موردتوجه اجتماع و یا آگهینمایی سیار برای فیلمهای خاص برود هیچ نیازی نداشت در دهه فجر برگزار شود. این جشنواره چیزی را نمیشکافد تا روزی که از آن استفادهای بهغیر از بیان فرهنگ و خلاقیت و هنر هنرمندان این مرز و بوم نشود.