تدبیر24: غزاله پورخاکی - دامن چین دار و گلداری را که مادر برایش دوخته است، برمی دارد. نگاهی به آن میاندازد. دلش میخواهد زودتر عید شود. اما... در مقابل آینه میایستد. ناگهان تمام زبانه های آتش را در دیدگان خود میبیند. 8 صبحی را به یاد میآورد که در کلاس درس حاضر شده بود. همان 8 صبح کذایی که انگشتان دست کوچکش را به اسارت خود درآورد. از آن روز جز یک دست چروکیده و صورت سوخته برایش چیزی به یادگار نمانده است. دخترک، دامن چین دار و گلدارش را برمی دارد. نگاهی به آن میاندازد و...
چه مطلب خوبی. ممنونم