او
پاسخ داد : هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویجها را لمس کند و بگوید
که چگونهاند؟ او این کار را کرد و گفت نرمند. بعد از او خواست تخم مرغها را
بشکند، بعد از این که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او
خواست که قهوه را بچشد.
دختر
از مادرش پرسید مفهوم اینها چیست؟
مادر
به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بودهاند، آب جوشان، اما
هرکدام عکسالعمل متفاوتی نشان دادهاند. هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر
میآمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد. تخم مرغ که در
ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت میکرد، وقتی در آب
جوش قرار گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد. دانه های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار
گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند.
مادر
از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید تو
چگونه عمل میکنی؟ تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟
به
این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم میآیم، اما در سختیها
خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم
شروع میکند اما با حرارت محکم میشود؟
یا
من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و طعم
دل پذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هر چه شرایط بدتر میشود
تو بهتر میشوی و شرایط را به نفع خودت تغییر میدهی