حضور تاريخي آيتا... هاشمي، درايت رئيس دولت اصلاحات، ايثار بزرگ محمدرضا عارف و روي كار آمدن حسن روحاني سبب انتخاب وزير خارجهاي ميشود كه يك فرصت بزرگ تاريخي را پيش روي ملت ايران خواهد گشود.
تدبیر24: اصلاحطلبان و توافق هستهاي؛ مساله اين است. شايد كمتر كسي در فرداي انتخابات رياستجمهوري سال92 گمان ميكرد، حضور تاريخي آيتا... هاشمي، درايت رئيس دولت اصلاحات، ايثار بزرگ محمدرضا عارف و روي كار آمدن حسن روحاني سبب انتخاب وزير خارجهاي ميشود كه يك فرصت بزرگ تاريخي را پيش روي ملت ايران خواهد گشود. اگر به هر كدام از اين نامها و اقدامات تاريخي آنها توجه كنيم متوجه ميشويم كه مسير حركت ملت بزرگ ايران از سوی همين افراد تغيير كرده و امروز عزت و سربلندي ايران بيش از هر زماني بر چهارگوشه عالم خودنمايي ميكند. دليري ظريف وامدار حضور حماسي آيتا... هاشمي است، تعامل و سعه صدر او برگرفته از مكتب اصلاحات و رئيس آن و درك و هوشياري سياسي بالا نشاندهنده گفتمان حسن روحاني است. بدون شك بايد نقش پررنگ گفتمان اصلاحات در پيروزي هستهاي را بپذیریم. به همين دليل با مرتضي مبلغ، معاون سياسي وزارت كشور در دولت اصلاحات گفتوگو كرديم كه در ادامه، متن آن را از نظر ميگذرانيد.
با به نتيجه رسيدن توافق هستهاي، دكتر حسن روحاني در يكي از مهمترين مقاطع تاريخ معاصر ايران قرار گرفته است. به نظر شما توافق هستهاي چه تغييري در رويكردهاي دولت آقاي روحاني و آينده دولت به وجود ميآورد؟دولت تدبير و اميد براي رسيدگي به مشكلات داخلي و بهويژه مسائل سياسي و مدني چه راهكارهايي را بايد در دستور كار خود قرار بدهد؟
توافق هستهاي يك اتفاق مهم در تاريخ ملت ايران بوده و تنها مختص به دوران كنوني نخواهد بود. در طول مذاكرات هستهاي ايران توانست در مواجهه با قدرتهاي جهاني به دستاوردهاي بزرگ و قابل قبولي دست پيدا كند كه نظير آن در تاريخ كمتر ملتي يافت ميشود. متاسفانه سياستهاي دولت گذشته در عرصه بينالمللي با ناكامي براي ملت ايران همراه بود و سوءمديريت كشور را به تنگناهایی كشاند و تحريمهاي گستردهاي عليه ايران از سوی شوراي امنيت سازمان ملل تصويب شد. حتي كساني كه در گذشته قطعنامههاي سازمان ملل را كاغذ پاره تلقي ميكردند در نهايت به اين نكته اذعان كردند كه تمامي مشكلات كشور به دليل وجود تحريمها بوده است. در نتيجه برداشته شدن تحريمها عليه ايران اتفاق بزرگي بوده كه دوباره وضعيت كشور را به روال عادي و تقويت زير ساختها رهنمون ميكند. هنگامي كه آقاي روحاني در انتخابات رياستجمهوري به پيروزي رسيد بسياري از كارشناسان براين باور بودند كه آقاي روحاني سه سياست را بايد به صورت همزمان به پيش ببرند. نخست برداشتن تحريمها و تغيير در رويكرد سياست خارجي كشور، دوم رسيدگي به مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم و سوم اينكه بايد تقويت نهادهاي مدني و سياسي را در دستور كار خود قرار بدهد. با اين حال آقاي روحاني به جاي اينكه اين سياستها را به صورت همزمان اجرايي كند تلاش كرد با اولويتبندي به هر كدام از اين برنامهها رسيدگي كند. آقاي روحاني اولويت اول خود را حل پرونده هستهاي و در نهايت برداشتن تحريمها قرار دادند. در نتيجه بهطور طبيعي برخي از مسائل داخلي مورد اغفال دولت قرار گرفت. نتيجه اين اولويتبندي نيز تا حدودي مشخص شد و ما مشاهده كرديم كه رفتارهايهاي برخي از مديران با سياستهاي دولت متناقض است و برخي از مديران آقاي روحاني با وی همسو نيستند. با اين وجود در شرايط كنوني كه دولت آقاي روحاني در زمينه پرونده هستهاي به نتيجه مطلوب رسيده است بايد اولويتهاي خود را تغيير بدهد و مسائل داخلي و بهويژه تقويت نهادهاي مدني و احزاب را در دستور كار خود قرار بدهد.
توافق هستهاي براي جريان اصلاحطلبي كشور كه حامي اصلي آقاي روحاني در انتخابات و همچنين در دو سال گذشته بودهاند چه دستاوردهايي خواهد داشت؟اين در حالي است كه كشور در آستانه انتخابات مهم مجلس شوراي اسلامي قرار دارد. آيا توافق هستهاي ميتواند كليد ورود اصلاحطلبان به مجلس آينده باشد؟
دغدغه اصلي اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري سال92 منافع ملي بود و به همين دليل بدون هيچگونه سهمخواهي و طلب قدرت از آقاي روحاني حمايت كردند كه توانايي اين را داشت كه وضعيت نامناسب كشور كه در هشت سال گذشته به وجود آمده بود را مديريت و كنترل كند. در دو سال گذشته نيز اصلاحطلبان به شكلهاي مختلف از آقاي روحاني حمايت كردند و اجازه ندادند وی در مسير دشوار و سختي كه پيش رو داشت احساس تنهايي كند. با اين وجود اصلاحطلبان از مدتها قبل از توافق هستهاي به دنبال تغيير رويكرد در مجلس شوراي اسلامي به عنوان يكي از بازوهاي اصلي جمهوريت در ايران بودند و براي انتخابات مجلس آينده برنامهريزي كرده بودند. بهطور طبيعي توافق هستهاي به عنوان يك اتفاق بزرگ و تاريخي آثار مثبت و عميقي در عرصه سياسي در آينده از خود بر جاي خواهد گذاشت. به همين دليل اين اتفاق و پيامدهاي آن ميتواند نقش مهمي در انتخابات آينده مجلس ايفا كند. يكي از پيامدهاي مهم اين توافق بالارفتن انگيزه مردم براي مشاركت در عرصه انتخابات آينده است. معمولا هنگامي كه گشايشهاي بزرگ در كشور رخ ميدهد تا مدتها تاثير خود را به صورت شادي و رضايت در رفتار مردم نشان ميدهد. تجربه تاريخي نيز نشان داده كه هر زمان مردم از وضعيت موجود رضايت دارند مشاركت بيشتري در عرصه اجتماعی انجام ميدهند و بيشتر اين مشاركتها نيز به سود جريان تحولخواه ايران رقم ميخورد. همچنين تجربه تاريخي نشان داده كه هر زمان مردم از وضعيت موجود رضايت ندارند و مشاركت كمي در عرصه اجتماعی انجام ميدهند نتيجه انتخابات به سود جريان محافظهكار و راست سنتي رقم خورده است. در نتيجه شرايط كنوني نويدبخش انتخابات پرشور و با مشاركت بالا به سود جريان تحولخواه ايران است. نكته قابل تامل در اين زمينه اين است كه دلواپسان به خوبي از اين مساله آگاه هستند كه مشاركت بالاي مردم در نهايت به ضرر آنها تمام خواهد شد. در نتيجه تلاش ميكنند پيامدهاي اين اتفاق بزرگ را در افكار عمومي تحريف كنند و اجازه ندهند احساس رضايت و شادي مردم به صورت درازمدت ادامه پيدا كند.
در دو سال گذشته اصلاحطلبان در سايه از آقاي روحاني حمايت ميكردند و بدون سهمخواهي از دولت تلاش ميكردند فضا را براي برنامههاي آقاي روحاني مهيا كنند. آيا در شرايط كنوني كه نزديك به دوسال از دولت آقاي روحاني گذشته و مساله هستهاي نيز به نتيجه مطلوب رسيده است، اصلاحطلبان نيز در رفتار خود تجديدنظر ميكنند و حضور پررنگتري در صحنه سياسي خواهند داشت؟
من معتقدم ما نبايد درباره رويكرد اصلاحطلبان نسبت به دولت در اين دو دوره تفكيك قائل شويم. اصلاحطلبان بعد از پيروزي آقاي روحاني يك سياست روشن و شفاف را در برابر دولت در پيش گرفتند. اصلاحطلبان بدون سهمخواهي از دولت آقاي روحاني تلاش كردند فضاي حركت دولت را مهيا كنند. در اين زمينه اصلاحطلبان مطالبات خود را مديريت كردند و همواره آقاي روحاني را به پايبندي و التزام به شعارها و وعدههاي خود هدايت كردند. يكي از سياستهاي مهم اصلاحطلبان عدم دامن زدن به مطالبات گسترده براي دولت آقاي روحاني بود. اين در حالي است كه دولت آقاي روحاني ميراثدار وضعیت نامطلوبی از سوي دولت گذشته بوده و بسياري از مردم توقع داشتند آقاي روحاني اين وضعيت را ساماندهي كند. همه اين برنامهها با استفاده از تجربيات گذشته به وجود آمده است. يكي از مشكلاتي كه دولت اصلاحات با آن مواجه بود مساله انفجار مطالبات مردم بود. به همين دليل دولت اصلاحات انرژي و هزينه زيادي براي مديريت مطالبات جامعه به كار برد. البته در آن دوران برخي از گروههاي منتقد به صورت تعمدي به بالا رفتن مطالبات از دولت دامن ميزدند. اين خطري است كه در شرايط كنوني دولت آقاي روحاني را نيز تهديد ميكند. برخي گمان ميكنند در شرايطي كه دولت آقاي روحاني به موفقيت هستهاي دست يافته است شرايط براي بالا رفتن مطالبات از دولت فراهم شده است و بايد مطالبات بيشتري از دولت تقاضا كنند. اين عده اين نكته را فراموش كردهاند كه دوران پساتحريم و پساتوافق نيازمند سپري شدن يك روند تدريجي و ملايم است تا وضعيت اقتصادي و اجتماعي كشور دوباره به شكل طبيعي خود بازگردد. در نتيجه در اين مقطع زماني نبايد مطالبات خود را از دولت زياد كرد و بايد متناسب با ظرفيت دولت و كشور مطالبات خود را از دولت مطرح كرد.
شما انفجار مطالبات را براي دولت آقاي روحاني خطرناك ميدانيد. آيا اين احتمال وجود دارد كه عدهاي به صورت آگاهانه به بالارفتن مطالبات دامن بزنند و دولت دچار افسارگسيختگي در پاسخ به مطالبات شود؟
در اين زمينه سه اتفاق مهم بايد رخ بدهد: اول اينكه دولت به خوبي به وظايف خود عمل كند. اگر دولت توانايي پاسخگويي منطقي به مطالبات مردم را نداشته باشد با چالش مطالبات در آينده مواجه خواهد شد. اين در حالي است كه برخي به دنبال روزنههايي براي كارشكني در برنامههاي دولت هستند و عدم پاسخگويي به مطالبات مردم ميتواند بهانه مناسبي براي هجمه عليه دولت باشد. مساله دوم اين است كه دولت بايد برنامههاي خود را براي مردم تبیين كند. دولت بايد بتواند با مردم ديالوگ دو طرفه برقرار كند. متاسفانه دولت آقاي روحاني يا تيم رسانهاي ندارد يا اينكه اين تيم بسيار ضعيف عمل ميكند. اين مساله از سوی شخصيتهاي مختلف نيز به دولت گوشزد شده است. متاسفانه بسياري از دولتها از اينكه واقعيتها را به مردم بگويند هراس داشته و در اين زمينه كوتاهي كردهاند. به نظر من دولت آقاي روحاني هم با همين مساله مواجه شده است. برخي از دولتها گمان ميكنند اگر مشكلات، موانع و ناتواني خود را در حل برخي از مسائل به مردم بازگو كنند سبب نااميدي در جامعه ميشوند. اين در حالي است كه اين وضعيت حالت عكس دارد و هنگامي كه مردم از واقعيتها و موانع پيش روي دولت آگاهي پيدا كنند در بيان مطالبات خود منطقيتر و منصفانهتر عمل ميكنند و به دولت بيش از اندازه فشار وارد نميكنند. ضمن اينكه زمان آن فرارسيده كه اگر مسئولي از عهده وظايف خود و پاسخگويي به مطالبات مردم برنيايد استعفا بدهد و جاي خود را به شخص توانمندتري بدهد. نبايد در اين زمينه با مديري مماشات كرد. مساله سوم نيز اين است كه دولت بايد با نوعي اقتدار هوشمند مانع از كارشكنيها و سنگاندازي عدهاي مغرض شود. نكته مهم دراين زمينه اين است كه دولت نبايد به مقابله به مثل با تندروها بپردازد و در عين حال نبايد رفتاري منفعلانه نيز در پيش بگيرد. برای مثال پس از توافق هستهاي برخی رسانههاي تندرو به جاي اينكه به اشتباهات گذشته خود اعتراف كنند كه سبب گرفتن تصميمات سخت براي مسئولان شده است روي نكات بحثبرانگيز توافق انگشت گذاشتهاند و مدام آن را در افكار عمومي بزرگ و خطرناك جلوه ميدهند.
اين عده هرگز به نيمه پر ليوان توجه نكردند و تمام انرژي خود را روي نيمه خالي ليوان كه به مراتب كم اهميتتر بود گذاشتهاند.
دولت در اين زمينه بايد چه اقدامي صورت دهد؟
دولت بايد سعي كند اينگونه اقدامات را خنثي كند و نبايد برخورد منفعلانه داشته باشد. عدهاي تحت عنوان انتقاد در حال مسالهسازي براي افكار عمومي و دولت هستند و تلاش ميكنند توافق هستهاي را برخلاف منافع ملي به مردم معرفي كنند.
همه طيفهاي سياسي موضع خود را نسبت به توافق هستهاي اعلام كردهاند به جز محمود احمدينژاد و حاميان وي كه تاكنون نسبت به اين اتفاق بسيار مهم و ملي سكوت اختيار كردهاند. به نظر شما چرا محمود احمدينژاد نسبت به توافق هستهاي سكوت كرده است؟
سكوت احمدينژاد كاملا طبيعي است و دليل روشني دارد. كساني كه در هشت سال گذشته باعث شدند شش قطعنامه سازمان ملل عليه ايران تصويب شود نميتوانند در مقابل لغو اين قطعنامهها واكنش منطقي نشان بدهند. «سكوت»حداقل كاري است كه احمدينژاد در مقابل اين توافق بزرگ ميتواند انجام دهد. احمدينژاد حتي بايد از مردم به خاطر سياستهاي اشتباه گذشته خود عذرخواهي كند. احمدينژاد زماني كه اين قطعنامهها از سوي شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران تصويب شد بايد از ملت ايران عذرخواهي ميكرد. اما وي اين قطعنامهها را كاغذپاره خواند و خطاب به سازمان ملل گفت: «آنقدر قطعنامه صادر كنيد تا قطعنامهدانتان پاره شود». با اين وجود بنده معتقدم سكوت احمدينژاد در مقابل توافق هستهاي موقتي است و در درازمدت احمدينژاد و يارانش به دنبال انتقاد نسبت به اين توافق خواهند بود.
نقطه كانوني جريان دلواپسي مذاكرات هستهاي بود كه با به نتيجه رسيدن آن دلواپسان از حالت تمركز خارج شدهاند. به نظر شما آيا دلواپسان براي هميشه از صحنه سياسي كشور حذف شدند يا اينكه به شكلها و با عناوين ديگر دوباره به صحنه بازميگردند و حول موضوعات جديد سازماندهي ميشوند؟
سازماندهي دلواپسان از دو سال آخر دولت احمدينژاد به صورت عملي متلاشي شده بود. افكار عمومي در اواخر دولت احمدينژاد به اين نكته آگاهي پيدا كرده بودند كه انتخاب احمدينژاد اشتباه بزرگي بوده و وي برخلاف شعارها و وعدههايي كه به مردم داده بود عمل كرده است. احمدينژاد كاري كرد كه خسارتهاي زيادي به كشور وارد آمد. يكي از سياستهاي احمدينژاد اجراي هدفمندي يارانهها در كشور بود. اين در حالي است كه بسياري از كارشناسان خيلي زود به اين نتيجه رسيدند كه ضرر و زيان يارانهها از فوايدش بسيار بيشتر است. با اين وجود دلواپسان پس از دولت به شكلهاي مختلف و از جمله دلواپسي نسبت به مذاكرات هستهاي بروز پيدا كردند. نميتوان مدعي شد كه توافق هستهاي پايان عمر جريان دلواپسي در كشور است، چرا كه اين جريان ممكن است در آينده به شكلهاي مختلف دوباره ظهور كند. در عين حال هرچه زمان بيشتر ميگذرد ماهيت اين جريان براي افكار عمومي روشنتر ميشود و هواداران خود را بيشتر از گذشته از دست ميدهند. البته اين نكته را نيز بايد متذكر شد كه اين جريان دوباره بازتوليد نخواهد شد و بلكه در ادامه جريان گذشته حركت خواهد كرد. جريان دلواپسي امكان توليد گفتمان جديدي را ندارد، همچنين ابزار لازم را نيز در اين زمينه در اختيار ندارد. جريانهاي مهم سياسي كشور اعم از اصلاحطلبان و اصولگرايان به دليل زيرساختهاي قوي در پوستههاي پنهان جامعه در هر شرايطي توان بازتوليد دارند، اما جريان دلواپسي به دليل ناكارآمدي زيادي كه در گذشته از خود نشان داده است فاقد توانايي براي بازتوليد خود است. دلواپسان تنها در شرايطي امكان بازتوليد خود را خواهند داشت كه رانتهاي قدرتمندي به صورت تحميلي آنها را به صحنه بازگرداند.
با توجه به اينكه مذاكرات فشرده هستهاي بين ايران و قدرتهاي جهاني سرانجام به نتيجه رسيد، آيا ميتوان از اين الگو براي نزديك شدن جريانهاي سياسي كشور نيز استفاده كرد و براي گفتوگوي دو جريان اصلي كشور يعني اصلاحطلبان و اصولگرايان نيز زمينهسازي كرد؟
مساله نزديك شدن جريانهاي سياسي و تعامل جريان اصولگرايي و اصلاحطلبي از دوران اصلاحات به شكل جدي مطرح بوده است. امكان گفتوگو بين شهروندان و جريانهاي سياسي مقوله بسیار مهمی است و باید بدان توجه کرد. بنابراين يكي از مهمترین نيازهاي جريانهاي سياسي ما برقراري ديالوگ بين يكديگر است. البته نبايد اجازه بدهيم اين ديالوگ به مانند گذشته در نهايت به مونولوگ تبديل شود. در شرايط كنوني كه آقاي روحاني نسبت به هر دو جريان اصلي كشور قرابت فكري و معنوي دارد، شرايط نسبت به گذشته مهياتر شده و به همين دليل بايد از اين شرايط در جهت نزديكي مواضع دو جريان اصلي كشور استفاده كرد. تا زماني كه جريانهاي سياسي كشور سر يك ميز ننشيند و حاضر نباشند ديدگاههاي يكديگر را بشنوند نميتوان به تعامل بين دو جريان خوشبين بود. جريانهاي سياسي بايد در عين رقابتي كه با يكديگر دارند منافع ملي را نيز در مواضع خود لحاظ كنند. اين در حالي است كه برخي اوقات دو جريان سياسي بر سر منافع ملي با هم رقابت ميكنند كه رويكرد صحيحي نيست. اگر جريانهاي مهم سياسي كشور نتوانند مشكلات خود را با يكديگر حل و فصل كنند فضايي ايجاد ميشود كه تندروها ميداندار عرصه سياسي ميشوند و دست به كارهايي ميزنند كه خوشايند هيچ كس نيست.
به نظر شما توافق وين چه تاثيري در رابطه ايران و آمريكا خواهد داشت؟ اين در حالي است كه باراك اوباما در مصاحبههاي اخير خود به برخي از اشتباهات تاريخي آمريكا در ايران اشاره كرده و موضع نرمتري نسبت به گذشته در رابطه با ايران اتخاذ كرده است. آيا ميتوان به متعادلتر شدن رابطه ايران و آمريكا پس از توافق هستهاي خوشبين بود؟
رابطه ايران و آمريكا در سالهاي اخير وضعيت پيچيدهاي به خود گرفته است. اين پيچيدگي در حالي اتفاق افتاده كه در برخي اوقات رفتارهايي از دو طرف سر زده كه سبب بياعتمادي طرف مقابل شده است. به نظر من اكسير حل مشكل ايران و آمريكا برقراري ديالوگ دوطرفه و سازنده و«گفتوگو» است. به غير از گفتوگو نميتوان راهحلي براي مشكلات ايران و آمريكا پيشنهاد كرد. البته اين گفتوگو نيازمند مديريت هوشمندانه و مدبرانهاي است و از عهده هر كسي برنميآيد. كسي كه قصد دارد وارد چنين گفتوگويي شود بايد با حفظ خطوط قرمز و منافع ملي وارد اين گفتوگو شود و تنها درباره فوايد تعامل سازنده گفتوگو كند. تاكيد بر مشكلات تاريخي نه تنها به حل اين مشكل كمك نميكند بلكه سبب پيچيدگي بيش از اندازه اين موضوع نيز ميشود. اتفاقاتي كه در طول مذاكرات رخ داد به شكلهاي مختلف سبب نزديك شدن ايران و آمريكا به يكديگر شد. اگر ما توافق هستهاي را مبناي كار خود قرار بدهيم و تلاش كنيم براساس اين توافق درباره آينده رابطه ايران و آمريكا تصميمگيري كنيم مشكلات كمتري پيش روي خود خواهيم داشت. اما مساله رابطه ايران و آمريكا به اين سادگي نيست و ريشه در تاريخ و ايدئولوژي دو كشور دارد. به همين دليل برخي موانع مانند گروههاي محافظهكار داخلي و همچنين متحدان منطقهاي به شكلهاي مختلف تلاش ميكنند رابطه ايران و آمريكا همچنان خصمانه باقي بماند. بنده معتقدم تا زماني كه ما و آمريكا مشكلات تاريخي خود را حل و فصل نكنيم نميتوانيم به يك جمعبندي منطقي و مطلوب در زمينههاي مختلف دست پيدا كنيم. اين مساله بهويژه درباره مشكلات منطقهاي و مواجهات ما با كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس صادق است. در دهههاي اخير هرگاه كه تخاصم بين ايران و آمريكا بيشتر شده كشورهاي عربي هم گستاختر و جسورتر عمل ميكنند و در مقابل در مقاطعي كه مواضع ايران و آمريكا به هم نزديكتر ميشود كشورهاي عربي نيز مواضع ملايمتري در مقابله با ايران اتخاذ ميكنند. پس از توافق هستهاي ايران و غرب نيز كشورهاي عربي و بهويژه عربستان احساس خطر ميكنند و به همين دليل تلاش ميكنند به شكلهاي مختلف در روند آينده رابطه ايران و قدرتهاي جهاني كارشكني كنند. بنده حتي تحولات منطقه خاورميانه را نيز در نزديكي ايران و آمريكا موثر ميدانم. به هر حال در اغلب بحرانهاي خاورميانه ايران و آمريكا اگر نگوييم كه اشتراك نظر دارند، حداقل مواضع نزديكي به هم دارند و يك خواست مشترك را دنبال ميكنند. ظهور داعش واتفاقاتي كه در بحرين و افغانستان رخ داد مواضع ايران و آمريكا را به هم نزديكتر كرده است.