وقتی دو کشور وارد یک منازعه میشوند تا زمانی که یکی از طرفین بر دیگری احساس غلبه دارد و عملا خود را نسبت به دیگری برتر میداند، تمایل چندانی برای مصالحه از خود نشان نمیدهد.
تدبیر24 : رئیسجمهور بیان کرد که صلح فقط در سایه اقتدار امکانپذیر است. این سخن درست است. وقتی دو کشور وارد یک منازعه میشوند تا زمانی که یکی از طرفین بر دیگری احساس غلبه دارد و عملا خود را نسبت به دیگری برتر میداند، تمایل چندانی برای مصالحه از خود نشان نمیدهد. هر کشوری منافع خاص خود را دارد و بر اساس آن منافع وارد منازعه میشود، لذا تا زمانی که احساس میکند در این منازعه میتواند برتر باشد، حاضر به معامله نیست. معامله زمانی اتفاق میافتد که طرفین، رابطهای نسبتا برابر پیدا کنند و به این نتیجه برسند که ادامه مناقشه برای آنها نفعی ندارد. در بحث هستهای همین مساله وجود داشت و به محض اینکه طرفین متوجه شدند این مناقشه برای هیچ کدام نفعی ندارد، شروع به گفتوگو کردند. در اینجا گروهها یا کشورها به این نگاه میکنند که چه برگهای برندهای دارند. این برگهای برنده میتواند متنوع باشد. یکی از آنها این است که کشور آنقدر عده و عدّه دارد که در رویارویی نمیتواند به موفقیت برسد. دوم اینکه یکی از آنها در مناقشه با کشور یا جامعه دیگری درگیر شود و احساس کند اکنون باید نیروهای خود را در جای دیگری متمرکز کند. برگ برنده دیگر نیز آن است که یکی از طرفین به قدری در مناقشات قبلی و مشابه وارد شده باشد که تقریبا به این نتیجه برسد که این مناقشه برای او هزینه خواهد داشت. غرب احساس میکرد میتواند ازیک طرف به ایران فشار وارد کند اما دید از مناقشات در منطقه سودی حاصل نکرده و هزینههای هنگفتی برای او داشته است و نباید وارد مناقشه دیگری شود. بنابراین معادلات متعددی وجود دارد. این مساله برای ایران نیز میتواند وجود داشته باشد. به هرحال این یک بازی مبتنی بر حساب و کتاب است. همچنین این اقتدار که رئیسجمهور به آن اشاره کرده نیز یک وجه دیگر است. یعنی اگر در یک مناقشه یکی از کشورها ضعیفتر باشد، طرف مقابل حریص خواهد شد و این کشور باید احساس کند طرف مقابل حریفی قدر است و در این رابطه باید کوتاه بیاید. همانطورکه اشاره شد این موضوع طرفینی است، یعنی اگر در جنگ با کشوری باشیم باید احساس کنیم طرف مقابل اقتداری دارد که نمیتوان آن را ادامه داد. این در مورد جنگهای قبلی هم وجود داشته است. مثلا در جنگهای ایران و روس وقتی ایران احساس کرد ادامه جنگ توفیقی نخواهد داشت و هزینه بیشتری را برای او دارد خود به خود صلح به وجود آمد. در جنگهای بعدی هم همین قضیه اتفاق افتاد. اما این اقتدار دو سویه است اگر یک طرف اقتدار بیشتری داشته باشد مسلما هیچ گاه حاضر به معامله نیست. فرض کنید در موضوع هستهای اگر وضع قوی تر از غربیها داشتیم حاضر نبودیم پای معامله بنشینیم. در واقع اینجا هم اقتدار یک اقتدار نسبی است. بنابراین هردو باید به تساوی رای دهند. غیر از نیروی نظامی بخشی از اقتدار میتواند حاکمیت ملی و اقتدار یک ملت باشد. ممکن است ما در دوره انقلاب به دلیل اینکه نیروهای مقابل احساس میکردند یک پشتوانهای از سوی مردم در انقلاب وجود دارد و عقب راندن انقلاب هزینه زیادی برای آنها خواهد داشت، عقب نشینی کردند. بنابراین اقتدار در یک مناقشه ناشی از قوت، استحکام و انسجام درونی یک جامعه است. گاهی برخی دولت ها هر روز نیروی نظامی خود را زیاد میکنند و تصور میکنند اقتدار به معنای تقویت قوای نظامی است. نباید همیشه اقتدار را در نیروی نظامی بدانیم. اگر بنیان اقتدار انسجام درونی و همبستگی یک جامعه و قوت آن جامعه باشد،میتواند بسیار عمیق تر باشد. لذا حاکمان باید توجه کنند که هسته اصلی اقتدار یک جامعه سرپا، با نشاط و با همبستگی قوی است. حتی اگر چنین جامعهای عده و عدّه کمتری داشته باشد میتواند شرایطی برای طرف مقابل ایجاد کند که ناچارشود در برابر دیگری کوتاه بیاید.
* جامعه شناس