تدبیر24 : بر اساس یک منطق سیاسی روشن، میتوان استدلال نمود که مسکو نیازمند وجود یک "ایران قدرتمند" در خاورمیانه است و این برای مسکو یک «باید» و نه یک انتخاب است. در کشاکش مذاکرات ایران و 6 کشور موسوم به 1+5، توجه به مواضع روسیه به عنوان یکی از اعضای دایم شورای امنیت سازمان ملل متحد و همچنین عضو اثرگذار 1+5 میتواند مهم و اساسی تلقی شود.
روسها از منظر تاریخی کمتر از بریتانیا با ایران مشکل نداشتهاند. بین ایران و روسیه جنگهایی رخ داده که طی آنها بخشهای گستردهای از خاک ایران به تصرف روسها درآمد. رفتار فجیع روسها با مردم ایران در جریان این جنگها شهره آفاق است. بر اساس نظر برخی اندیشمندان، روسیه تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همواره یک "قدرت بری" تهدیدکننده ایران به شمار میرفت.
اما با فروپاشی اتحاد شوروی این معادله به هم ریخت و روسها تهدید زمینی ایران را متوقف کردند. تقریبا از همین برهه زمانی به بعد است که در محاسبات ژئوپلتیک روسیه ایران قدرتمند وارد میشود. فروپاشی شوروی یک تحول بزرگ بینالمللی بود که طبعا معادلات بسیاری را تغییر داد و این هم یکی از محاسبات تغییریافته بود.
* روسیه و بحرانهای پس از فروپاشی شوروی
پس از سقوط نظام کمونیستی، روسها تا مدتها با مشکلات سخت اقتصادی مواجه بودند. دوران تلخ ریاست جمهوری «بوریس یلتسین»، دوران دست و پا زدن روسها در بحران شدید اقتصادی بود. اما وقتی «ولادیمیر پوتین» به قدرت رسید سامان اقتصادی به روسیه تا حدود زیادی بازگشت. یک نکته را در خصوص روسیه نمیتوان انکار کرد و آن اینکه این کشور تنها و تنها در برهههایی قدرتمند بوده است که شخصیتی «قدرتمند و فرهمند» بر آن حکومت کرده است: پطر کبیر، کاترین کبیر، استالین و سرانجام پوتین.
پوتین این قابلیت را داشت تا روسیه را از منجلاب بحرانهای داخلی خارج کرده و نقش بینالمللی این کشور را بازگرداند اما این به معنای پایان بحران نبود. روسها همچنان با دو تهدید جدی مواجه بودند: تهدید امنیتی در مناطقی نظیر چچن و قفقاز و تهدید نظام بینالمللی یعنی نظامی تک قطبی و تحت یکجانبهگرایی ایالات متحده آمریکا.
تهدید اول شاید بیشتر با قدرت نظامی روسیه سروکار داشت اما روسها به مرور متوجه شدند که با موجی از تروریسم سلفی مواجه هستند که رشد آن در هر نقطه از جهان برای آنها به منزله تهدید است. به عبارت دیگر روسها خود را در مواجهه با یک تهدید گفتمانی -هویتی یافتند که ریشه در یک برداشت خاص از اسلام داشت. تهدید دوم اما یک تهدید رئالیستی تمامعیار بود. آمریکا بر مبنای ترکیب توانمندیهای خود، خود را دولت برتر جهان میدانست و قصد تحمیل هژمونی خود را داشت واتفاقا تا پشت مرزهای روسیه هم پیش آمده بود. توسعه ناتو تا بیخ گوش کرملین یک تهدید امنیتی تمام عیار برای روسها بوده و هست.
* ایران قدرتمند و معادلات سیاسی- امنیتی مسکو
در هر دو تهدید فوقالذکر که هنوز هم برای روسها وجود دارند وجود یک ایران قدرتمند به کار روسها میآمد.
الف- در جهان اسلام تنها گفتمان - هویت رقیب جدی سلفیگری، گفتمان شیعی حاکم بر ایران است.
شیعیان در انگارههای هنجاری هویتساز خود، دارای تضادهای جدی با سلفیگری هستند و از آنجا که دشمن دشمن ما، دوست ماست، طبیعی است که ایران شیعه، حزبالله لبنان و حکومت سوریه به دوستان بالقوه و حتی بالفعل مسکو تبدیل شوند.
ایران از یکسو در تضاد جدی با تفکرات سنی قرار دارد و از سوی دیگر از حمایت از گروههای سنی معتدل ابایی ندارد لذا تقویت نفوذ ایران و متحدانش در خاورمیانه به تقویت گفتمانی میانجامد که تضعیفگر گفتمان تکفیری سلفیهاست.
ب- گفتمان ایران در خاورمیانه محوری را تحت عنوان محور مقاومت ایجاد کرده است که رقیب تفکر آمریکایی و دشمن جدی آن است. وجود یک ایران قدرتمند در خاورمیانه خواه ناخواه بر دردسرهای هژمونی بینالمللی افزوده و اولا توجه آمریکا را از مرزهای روسیه دور میکند و ثانیا با فرسایش توان ایالات متحده نظام هژمونیک را به چالش میکشد.
وقتی امنیت اسرائیل دغدغه اصلی ایالات متحده باشد کمتر تلاش میکند برای خود در برابر مسکو دردسر بخرد و وقتی ارتش آمریکا بر خطری به نام ایران تمرکز کند کمتر توان دردسرسازی برای روسیه را دارد. بنابراین هر چه ایران قویتر باشد چالش برای واشنگتن بیشتر میشود و این تهدید نظام بینالمللی را برای روسیه میکاهد.
ج- برگ برندهای به نام ایران فرصت امتیاز گرفتن از واشنگتن را برای روسیه فراهم میآورد. کافی است اسم فروش اس -300 به ایران آورده شود تا واشنگتن حاضر به امتیاز دهی به مسکو شود. فقط اسناد محرمانه وزارتهای خارجه روسیه و ایالات متحده میتوانند گواهی دهند که روسها از این ناحیه چه فوایدی که به دست نیاوردهاند؟
* آیا مسکو واقعا نگران تنشزدایی بین تهران و واشنگتن است؟
پاسخ این سؤال را به طور خلاصه میتوان چنین داد: «تقریبا خیر». به عکس برخی تحلیلهای سطحی کوچه و بازاری، تحلیل روسها از ایران به نظر صاحب این قلم، تحلیلی هویتمحور است. این تحلیل هویت ایرانیان را در بازی بینالمللی ترکیبی از دو هویت ملی و هویت اسلامی باز میشناسد:
1- هویت اسلامی- شیعی: بر اساس این هویت، ایرانیان طغیان در برابر ظلم را از بزرگان دین خود آموختهاند و مقاومت در برابر طاغوت جزیی از باور ایدئولوژیک آنهاست. از قیام سربهداران خراسان تا انقلاب اسلامی، مردم ایران بارها تجربه طغیان علیه طاغوت را تکرار کردهاند.
نظام هژمونیک تبلور طاغوت در نظام بینالمللی است و یک مسلمان شیعه اگرچه ممکن است بنابر مصلحت بعضا در برابر آن سکوت کند اما در واقع با آن سرستیز دارد؛ این ستیزهجویی با استکبار جزئی لاینفک از هویت شیعی است.
2- هویت ملی ایرانی: این هویت را باید در دو بخش مورد بررسی قرار داد:
2-1- پیشینه تاریخی سترگ: این فقره به ایرانیان غروری میبخشد که با تسلط بیگانه ذاتا مخالفت کنند و آن را برای خود آزرم ببینند. مردمی که در حافظه تاریخی خود حکومت بر نیمی از جهان شناخته شده را دارند، بعید است دخالت در حاکمیت ملی خود را که از خصایص ذاتی هژمونی است، پذیرا باشند.
2-2- سابقه تاریخی به چالش کشیدن هژمونیها: پس از وستفالی ایرانیان با هر کشوری که تمایلات هژمونیک خود را به آنها تحمیل کرده است مشکل داشتهاند؛ از پرتغال گرفته تا انگلستان و ایالات متحده آمریکا. با پرتغالیها در هرمز و گمبرون در افتادند، با بریتانیا تاریخی پرتنش داشتهاند و با ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم مناقشه کردهاند که اوج آن در تسخیر سفارت آمریکا در تهران مشاهده شد.
ملتی با این مشخصات هویتی اگر چه ممکن است گهگاه بنابر ضرورت با هژمونی تنشهایش را کاهش دهد اما سرانجام باز به دوران سرکشی باز خواهد گشت پس نیازی نیست که روسها نگران تنشزدایی بین پاستور و کاخ سفید باشند.
* آیا ممکن است روسها ایران را وجهالمصالحه قرار دهند؟
در یک کلام: «خیر». ایران در تعاملات بین مسکو و واشنگتن وجهالمصالحه نخواهد شد چرا که:
اولا، دو تضادی که پیشتر برشمرده شد تضاد ماهوی است و رفع آن دستکم در میانمدت متصور نیست.
ثانیا، در روابط بینالمللی بازیگران اصل را بر عدم قطعیت میگذارند و بنابراین وقتی جنگ قدرت در جریان باشد، هرگز تا آن حد به یکدیگر امتیاز نمیدهند که موازنه بر هم بخورد؛
ثالثا همانطور که «کنت والتز» میگوید، ماهیت ساختاری سیستم بینالمللی سرانجام هژمونی را به سمت فروپاشی و تبدیل به نظام دو یا چند قطبی پیش میبرد. سازوکار این روند ائتلاف علیه هژمونی و در نتیجه افزایش تنشها با هژمون است. در این صورت روسها هرگز ابزار فشار خود بر هژمون را از دست نمیدهند.
رابعا دیدگاه روسیه در سیاست خارجی امنیتمحور است و بر این اساس بعید است در برابر امتیازهای اقتصادی و ... برگهای برنده ژئوپلیتیک را از کف بدهد.
* فرصتهایی برای ایران
نیاز روسها به ایران طبعا برای جمهوری اسلامی یک فرصت بینالمللی است. فرصتهای برآمده از این نیاز را میتوان چنین خلاصه کرد:
الف- روسیه برای ایران یک واقعیت ژئوپلیتیک است. این همسایه بزرگ و قدرتمند در کنار مرزهای ایران قرار گرفته است و طبعا منافع مشترک امنیتی، نظامی، سیاسی و اقتصادی بین دو کشور کم نیست. نیاز روسها به ایرانی قدرتمند میتواند مسالمتآمیز بودن روابط دو کشور را تضمین کرده و فضا را برای تعقیب منافع مشترک فراهم آورد.
ب- ایران میتواند با غنیمت شمردن حضور شخصیتی چون پوتین در راس امور روسیه و شکاف بین دولت او و واشنگتن، با بازی ماهرانه با کارتهای دیپلماتیک خود، حصول هر چه بیشتر منافع خود را بالاخص در مناقشه هستهای با غرب، تضمین کند.
ج- جمهوری اسلامی ایران میتواند از این فرصت برای مقابله با تروریسم سلفی در خاورمیانه و از جمله در سوریه بهره ببرد.
د- گسترش نفوذ منطقهای ایران و حفظ نفوذ فعلی با توجه به نیاز روسها به آن میتواند سادهتر باشد.
* فرجام
نیاز روسها به یک ایران قدرتمند در خاورمیانه واقعیتی ژئوپلتیک است که ریشه در دو تهدید جدی وارد به بقا و امنیت روسیه دارد.
این تهدیدها باعث میشوند که مسکو نیازمند نفوذ منطقهای و گفتمانی ایران باشد. به نظر نمیرسد کرملین نگرانی خاصی از تنشزدایی بین ایران و آمریکا داشته باشد یا حتی آن را جدی بگیرد و به نظر نمیرسد مسکو قادر باشد از رابطه با ایران به عنوان وجهالمصالحه در روابط با غرب استفاده کند.
چنین وضعیتی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران فرصتهایی را فراهم میآورد که هرگز نباید از دست بروند.