ما روحانیون که ادعا می کنیم جانشینان رسول خدا (ص) و ائمه معصومین هستیم، باید این را در عمل نشان بدهیم
تدبیر24 :حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری -روزی در محضر مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ مسلم ملکوتی (رضوان الله تعالی علیه) بودم و چند نفر از فضلای دیگر هم حضور داشتند.
معمم میانسالی خطاب به معظم له گفت: «آقا! دیروز در تهران، میدان راه آهن بودم یک جوان فلان لفظ را درباره من به کار برد و من هم در جوابش چنین و چنان گفتم. عبارتی را بر زبان آورد که خیلی تند و تیز بود. او متاسفانه خوشحال هم بود که حاضر جوابی کرده و در برابر آن جوان کم نیاورده است».
در این هنگام آن فقیه و مرجع فیلسوف نگاه حسرت آمیزی به حاضران انداختند و خطاب به آن فرد فرمودند: «پس شما با این سخن و برخورد، گفته او را ثابت و تایید کردید و نشان دادید که واقعا مصداق همان لفظ هستید ولی در ظاهر لباس روحانی پوشیده اید!» سپس خیلی با ملاطفت و مهربانی تذکراتی و نصایحی ارائه دادند و اضافه کردند: اگر بنا باشد برخوردهای ما هم مانند سایر افراد باشد و با آنها مقابله به مثل بکنیم، آن وقت فرق ما با آنها چه می شود؟
ما روحانیون که ادعا می کنیم جانشینان رسول خدا (ص) و ائمه معصومین هستیم، باید این را در عمل نشان بدهیم. آنگاه به سیره معصومین پرداختند که پیامبر مصداق اتمّ « اشدّاء علی الکفار ورحماء بینهم» بودند و این شدت بر کفار هم بیشتر ناظر به سردمداران و طواغیت کفار است. آن حضرت نسبت به توده مردم اعم از کافر، مشرک ومسلمان «اُذُن خیر»، مهربان و رحیم بودند.
از فرمایش ایشان و کتب سیَر و تاریخ برمی آید که این سیره نبوی و علوی در طول تاریخ از آغاز غیبت صغرا تاکنون در میان علما و فقهای شیعه وجود داشته و عملی می شده است.
آنها در میان مردم بر مبنای کرامت انسانی، عزت محوری، حسن ظن، گذشت و مهربانی ظاهر می شدند و رفتار می کردند. در حالات خواجه نصیر طوسی می خوانیم: چون فردی به وی نامه ای نوشت و در آن ایشان را «کلب بن کلب» خطاب کرد. خواجه نصیر جواب بسیار کریمانه داد و نوشت: این که مرا سگ و فرزند سگ خطاب کردید درست نیست، چون سگ از چهار پایان است و فلان صدا را درمی آورد و چنین و چنان است، در حالی که هیچکدام این خصوصیات در من نیست.
در تاریخ مشروطه آمده است یکی از منبری های معروف کربلا که مخالف مشروطه بود و در منبر به شدت علیه مرحوم آخوند خراسانی صحبت می کرد. او در اواخر عمرش مقروض شد، بناچار می خواست منزل مسکونیش را بفروشد تا بدهی هایش را بپردازد. وقتی خبر به آخوند رسید مانع از آن شد و تمام بدهی های دشمن سر سخت خود را پرداخت کرد و نگذاشت او خانه به دوش شود.
در اوج آشوب های دهه پنجاه لبنان، چند نفر از جوانان عضو حزب کمونیست «جبهه خلق به رهبری جرج حبش»، ماموریت می یابند تا در یک عملیات ترور، سر راه امام موسی صدر کمین کنند و خودروی حامل ایشان را با «آرپی چی 7» منهدم سازند. اما خوشبختانه دیر می رسند و ماشین از آنجا عبور می کند، آنها بی خبر ساعاتی منتظر می شوند بعد ناامید شده و هنگام برگشت توسط نیروهای جنبش امل دستگیر و به حضور امام موسی صدر آورده می شوند، اما ایشان در همان جلسه دستور آزادی آنها را صادر می کنند.
درباره شهید مظلوم آیت الله بهشتی هم معروف است وقتی شعار «شاه زنازاده است و خمینی آزاده است» را می شنود، آشفته خاطر شده و می فرماید: «رضاخان ازدواج کرده بود، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی شود به بام سعادت حلال رسید.»
به شهادت تاریخ بدنه حوزه و روحانیت همین است و بس. علما ودانشمندان شیعی هرگز حاضر نمی شدند کوچکترین آزاری حتی به حیوانات برسانند. در رقت قلب و صفای باطن مرحوم علامه طباطبایی به نقل از همسرشان نوشتند: وقتی یک گربه ای در چاه حیاط منزل افتاد، انگار که یکی از فرزندانش به چاه افتاده، بسیار مضطرب و نگران بودند، آن روز درس را تعطیل کردند، کارگر و چاهکن و مقنی آوردند و سر چاه را باز کرده وگربه را از آن بیرون آوردند و آن وقت آرام گرفتند و از این که گربه زنده از چاه بیرون آمده بود شکر به جای آوردند.
از حضرت استاد قرائتی شنیدم می فرمود یک سالی در سفری به مشهد به خدمت مرحوم آیت الله آقا میرزا جواد آقا تهرانی رسیدیم ، وسط حیاط کنار حوض نشسته بودند، وقتی وارد شدیم ما را به داخل اتاق که چند پله داشت بردند. چند لحظه گذشت، آن مرحوم متوجه شدند که چند مورچه روی لباسشان راه می روند، فرمودند اینها در حیاط روی لباس من آمدند الان نمی توانند از داخل اتاق برگردند و لانه هایشان را گم می کنند. سپس بلند شدند و با زحمت پله ها را پایین آمدند و در کنار حوض مورچه ها را روی زمین گذاشتند و برگشتند.
در حالات حضرت امام خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران هم به نقل از هم حجره هایشان نقل است وقتی مگس هایی وارد حجره می شدند و بسیار هم آزار دهنده بوده و فرصت استراحت و تمرکز و مطالعه را از آدم می گرفتند، اما حاج آقا روح الله هرگز اجازه نمی دادند با مواد کشنده آنها را از بین ببریم. با پارچه و حوله ای آنها را یکی یکی که خیلی هم وقت می برد و زحمت داشت از حجره بیرون می کردند.
اخیرا بعضی افراد و کسانی که متاسفانه در لباس روحانیت حضور دارند در فضای سیاسی - اجتماعی کشور برخی رفتار وکردارهایی از خود بروز می دهند که هیچ سنخیتی با بدنه و ارکان حوزه و روحانیت ندارد.
ادبیات عجیب و غریبی مانند: «می کشیم»، «اعدامشان می کنیم»، «در آب سنگین اراک دفنشان می کنیم و رویشان سیمان می ریزیم»، «اگر بنا بر امر به معروف فیزیکی باشد تیکه پارشان می کنیم» و... که مایه شگفتی و شرمندگی برای بدنه حوزه و روحانیت شده است.
معروف است در عصر زعامت و مرجعیت مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، طلبه ای دزدی کرده بود. وقتی خبر به آن فقیه موسس رسید فرمود: نگویید طلبه دزدی کرده است، بگویید فردی لباس طلبگی به تن کرده و بعد به دنبال دزدی رفته است، چون طلبه اگر طلبه واقعی باشد هرگز دزدی نمی کند.
حال سوال این است، آقایانی که لباس روحانیت به تن کرده و فرهنگ «خشونت و بگیر و ببند و بکُش» در میان مردم و جوانان ترویج می کنند، در کدام حوزه علمیه درس خواندند؟ از حوزه درسی کدام استاد بهره گرفتند؟ در بدنه و ارکان حوزه که این خبرها وجود ندارد! آنچه که ما سراغ داریم این بساط ها در حوزه اصلا جایگاهی ندارد.
آیا بهتر نیست بگوییم اغلب اینان کسانی هستند که شخصیت هایشان در جاهای دیگر شکل گرفته و هیچ نسبتی به جز یک دست لباس با حوزه و روحانیت ندارند؟
آیا نمی توان اینها را «نفوذ جریانی» در حوزه علمیه نامید که بر خلاف سیره دیرینه و سنت اصیل روحانیت و مرجعیت تلاش و تکاپو می کنند؟ ماجرا آن وقت جالب تر و سوال برانگیز تر می شود که قیافه اخلاقی هم به خود می گیرند.
* پژوهشگر حوزه
منبع : عصر ایران