اين خصلت عجيب و غريب، آن قدر عادي و رايج شده که حتي ممکن است يک ايراني را در فرنگ، بشود براساس نوع و شيوه اعتراضش به پارک شدن ماشين همسايگان نزديک خانه اش شناسايي کرد.
تدبیر24: "فرشاد مهدی پور" در خراسان نوشت:
حتما تاکنون عبارت «پارک نکنيد» را در جاهاي مختلف ديده ايد؛ روي در و ديوار و شيشه مغازه ها. نوشته اي تحکم آميز که گاهي جهات هشدارگونه هم دارد و مخاطب اش را تهديد به پنچرشدن يا ناسزا شنيدن مي کند. اين که مي شود به بقيه چنين دستوري را داد يا نداد و بعد، بر سر اين مساله مجادله و مشاجره به راه انداخت و کار را به درگيري و دعوا و گاهي ضرب و جرح يا حتي قتل کشاند، موضوع قابل توجهي است.
اگر درِ خانه يا محل کسب مسدود شده باشد و يا مثلا از رفت و آمدي ممانعت بشود، حتما حق ديگري ضايع و به حقوق او تجاوز شده است، اين را تقريبا همه وکلا، مي پذيرند و مبناي قانوني اش را نيز به اصل چهلم قانون اساسي،ارجاع مي دهند که در آن آمده است: «هيچ کس نمي تواند اعمال حق خويش را، وسيله اضرار به غير يا تجاوز به منافع عمومي قرار دهد». اين اصل، مبناي حقوقي برخورد با سدمعبر کننده هاست و مضاف بر آن که در قانون آمده، شرع نيز بر آن گواهي داده و تاييدش مي کند؛ چنان که در پاره اي روايات شيعي مرتبط با آخرالزمان، به از بين بردن ناودان هايي که بر فراز پياده رو ها قرار گرفته اند و مزاحم مردم اند، اشاراتي شده است.
اما فرض را بر اين بگذاريد که چنين شرايطي (سد معبر) در کار نباشد و پارک کردن خودروي شخصي، کنار ديوار خانه يا مغازه اي انجام شود که هيچ اخلالي هم در وضع اهالي آن مکان به وجود نياورد، با چه مجوز و معياري، کسي مي تواند جمله «پارک نکنيد» يا تابلوي ترکيب شده از × و P را روي در و ديوار بکشد؟ چطور مي شود که کسي به خودش حق بدهد، حاشيه خيابان و کوچه را با صندلي و چوب و ... محدود کند و مثلا جاي پارکي براي خودش نگه دارد؟ چرا آدم ها بايد به خودشان اجازه بدهند به فضاي عمومي که متعلق به همه است، تجاوز کنند و صداي شان را روي سرشان بيندازند و داد و هوار بکنند؟
اين خصلت عجيب و غريب، آن قدر عادي و رايج شده که حتي ممکن است يک ايراني را در فرنگ، بشود براساس نوع و شيوه اعتراضش به پارک شدن ماشين همسايگان نزديک خانه اش شناسايي کرد؛ ولو آن که فرنگي شده و سال ها نيز ساکن کانادا و اروپا باشد (البته اين نکته اي که ذکر شد، يک ماجراي واقعي است). در واقع حدِ خود را نشناختن و جلوي در خانه و مغازه و فروشگاه و اداره را، جزو مايملک شخصي حساب کردن، آن قدر طبيعي است که بحث کردن درباره اش، خلاف عرفِ زندگي به شمار مي رود. البته گاهي هشدارهاي مربوط به پارک نکردن، منطقي و مدلل اند؛ مثل کوچه باريکي که ماشين در آن نمي پيچد يا در دکان شبه متروکه اي که انباري بزرگي است و... اما آن قدر اين تهديدِ اغراق آميز، تکراري شده که هيچ حسي را برنمي انگيزد و کسي را به واکنش وانمي دارد.
پارک کردن و يافتن جاي پارک، معضل تکراري، هر روزي و فراگير شهروندان شهرهاي بزرگ است و تا وقتي در چنين امور معمولي، «حد» و حدودها ناشناخته مانده و برخي روي تابلو و علني، زور و قدرت و فشارشان را به کار مي گيرند، جايي نمي ماند براي مسائل بزرگ تر.