مردمان رای به عقلانیت و تدبیر داده اند و می دهند و آن را در هر جناح و گروهی ببینند برمی گزینند.
تدبیر24: مهدی نیاکی- صولگرایان همه از یک طایفه نیستند. در روش، گوناگونند و در منش، بیش و کم اند و این تا حدود زیادی طبیعی است. آنچه طبیعی نیست اما دو قرائت از رای مردم است که در این اردوگاه سیاسی، به شدت با اختلاف و افتراق روبروست.
یکی از زمره عقلای این قوم، سخن به تدبیر و خرد می گوید و کامیابی رقیب و ناکامی خویش را به رسمیت می شناسد. چندانکه «محمد نبی حبیبی» دبیرکل حزب موتلفه گفت:« فهرست ائتلاف اصولگرایان در تهران موفق به جلب آرای اکثریت نشد. از این باب ما باید به رقبا تبریک بگوییم و برای توفیق آنها در خدمت به مردم و نظام دعا کنیم.»
دیگرانی اما هنوز خشم گرفته از نتیجه روز جمعه به خود می پیچند و ناگوارتر از همه اینکه می کوشند تاوان رای هفتم اسفند را بگیرند.
دوم خرداد 76 را آنها که به یاد دارند می دانند که علی اکبر ناطق نوری آن روز، چنان کرد که از خود در تاریخ این سال ها، نامی به نیکی باقی گذارد. خشم داشت و ناکامی البته خشم آور است. اما به آن مجال نداد و هنوز نتیجه کامل رای گیری آشکار نشده بود که دستخطی نوشت و اولا «پایدار بادی» نثار ارکان دموکراسی در ایران کرد و رقیب را هم محترم داشت و به او تبریک فرستاد. آن منش و صاحبش اما در میان هم جناحی های او چندان تکرار نشد و خریداری نیافت. بعد از آن هرگاه که مردمان، رای به نفی و نهی یک جناح سیاسی از نشستن بر کرسی قدرت دادند، یک طایفه علم انکار برداشت. اراده ملت را به رسمیت نشناخت و هر راه دیگر را غیر از طریق راست تن دادن به رای مردم رفت. از مصادره به مطلوب گرفته تا دست زدن به تفسیرها و تحلیل هایی که پایه و مایه استواری نداشتند.
این روش غیرمرضیه هنوز هم گویی به گمان عده ای کارکرد دارد. گویی می توان از روز نخست همه چیز را وارونه جلوه داد. اعداد را معکوس خواند و با ارقام بازی کرد. هنوز هم می توان نتیجه را باور نکرد و زمین و زمان را به باد هتک گرفت. رای دهندگان تهران را به تحلیلی غریب نواخت و سرانجام وقتی این همه کار نکرد، به فکر تاوان گرفتن از آن روز و سازندگان و حاملان و فعالانش افتاد.
ای کاش ریش سفیدانی از قبیل دبیرکل محترم حزب موتلفه، دوستان را گرد میآورد و به آنان می آموخت که این ساز، دیگر از صدا افتاده است. دیگر زمان نواختن به آهنگ ناسازی با مردم گذشته است. امروز بزرگان جریان اصولگرا که روزگاری در دو قطبی آشتی ناپذیر با رقیب سیاسی می زیستند طریق دیگری برگزیده اند و چاره را در «سیاست ورزی حرفه ای» می جویند.
این اقتضای فعالیت و رقابت در سپهر سیاسی است که کسانی می مانند و کسانی می روند. اما آنان که می مانند البته می کوشند از خود، کارنامه ای بسازند که رای دهندگان را به روزی که دوباره به رای آنان محتاجند پشیمان نکرده باشد و آنان که رفته اند، می روند و روزگار را به مرور و تحلیل و آسیب شناسی می گذرانند. نقادان را برمی کشند و نقد را میدان می دهند. حتا از گروه مخالفان می خواهند که نقص و ضعف آنان را بازگویند تا به کار عبرت و ترمیم و بازسازیشان بیاید؛ و این البته برای بازگشت دوباره به صحنه است. با حرف های تازه و شکاف های رفو شده و نقص های ترمیم شده.
میدان دادن به نوعی سانتی مانتالیزم سیاسی و مهار نکردن غریزه بی مهار، کار را به تندروی و عصبیت می کشد و مسیر عبرت گرفتن و تن دادن به واقعیت واقعا موجود را دشوار می کند؛ و برای طایفه ای با این منش و روش، راهی باقی نمی ماند جز درشت گویی به مردمان و به دل گرفتن کینه رقیبان و تاوان گرفتن از پیروزشدگان.
می توان راه رفته را دوباره نرفت. امروز می توان آموخت که انتخابات به پایان رسیده و روزگار اعتدال هم روزگار نفی هیچ گروه سیاسی نیست. اگر کمی از این عبوسی حذر کنیم خواهیم دید که دردی کشان خوشخو، بسیارند و درآمدن به سلک آنان نیز دشوار نیست. نفع ملت و کشور در آن است که از این روش ها حذر کنیم و به عاملان و حاملان پیروزی هفتم اسفند به بغض و خشم ننگریم.
مردمان رای به عقلانیت و تدبیر داده اند و می دهند و آن را در هر جناح و گروهی ببینند برمی گزینند. به هزار زبان و از جمله در رای روز جمعه پیغام دادند که:
عبوس زهد به وجه خمار بنشیند
مرید خرقه دردی کشان خوشخوییم
... اگر بشنویم.