آموزش کودکان برای فردای بهتر سرزمین

آموزش کودکان برای فردای بهتر سرزمین

شینا انصاری - روز جهانی و هفته ملی کودک فرصتی است برای پرداختن به دغدغه‌ها، مشکلات، بحران‌ها، علاقه‌مندی‌ها و حقوق کودکان، این جوانه‌های زندگی و امیدهای آینده. کودکان در نقاط زیادی از دنیا در حالی اولین قربانی سیاست، فقر، خشونت و جنگ هستند
جهان در آستانه‌ی بازچینش رقابت

جهان در آستانه‌ی بازچینش رقابت

محمدمهدی محمدی-رقابت‌پذیری در سال ۲۰۲۵ تنها یک رتبه‌بندی نیست، بلکه نمایی است از آنچه جهان به سمتش می‌رود: ثبات، شفافیت، و هوشمندی سیاست. کشورمان اگر بخواهد سهمی در آینده اقتصادی جهان داشته باشد، باید نه‌تنها در زمره بازیگران مهم این تغییر جهانی و همکار در سازمان های جدید بین اللملی قرار بگیرد، بلکه باید طراح مسیر خود با پایبندی به موازین و استراتژی های خود باشد. مسیری که از درون طراحی، اصلاح و اجرا می‌شود، نه از بیرون تحمیل.
چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 05
کد خبر: ۶۰۰۱۴
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۲

خواستگاری که برای رقیب، چاقوکش اجیر کرد

وقتی مأموران انتظامی مرا به اتهام تبانی و همکاری در ماجرای چاقوکشی یک فرد شرور دستگیر کردند، خیلی ترسیده بودم اما وقتی شب گذشته در بازداشتگاه با خودم خلوت کردم تازه فهمیدم که ریشه همه این ماجراها به من بازمی‌گردد، چراکه با رفتارها و حرکات نسنجیده خودم باعث شدم که ...

تدبیر24:روزنامه خراسان ادامه داده است: دختر جوان که به عنوان یکی از متهمان پرونده چاقوکشی دستگیر شده بود، درحالی که عنوان می‌کرد فرد شرور را خواستگارم اجیر کرده است و من فقط در طراحی نقشه زهر چشم گرفتن از صاحبکارم نقش داشتم، به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: دو سال قبل وقتی نتوانستم در دانشگاه دولتی پذیرفته شوم تصمیم گرفتم در یکی از دانشگاه‌های غیردولتی ادامه تحصیل بدهم و در نهایت در رشته مهندسی رایانه در یکی از دانشگاه‌های معتبر قبول شدم اما شهریه‌های زیاد و تامین مخارج تحصیل موجب شد تا به دنبال شغلی نیمه‌وقت باشم، چراکه پرداخت این هزینه‌ها از عهده پدرم خارج بود.

او افزود: در جست‌وجوی کاری مناسب بودم که جملۀ «به یک فروشنده نیازمندیم» روی شیشه یک فروشگاه توجهم را به خود جلب کرد. داخل فروشگاه رفتم و شرایطم را برای صاحب مغازه توضیح دادم. «اصغر آقا» هم پس از چند سوال و تعیین حقوق نیمه‌وقت، موافقت کرد تا به عنوان فروشنده در مغازه‌اش کار کنم. موضوع را به پدرم گفتم و او هم بعد از آن‌که در مورد «اصغرآقا» تحقیق مختصری کرد، پذیرفت که در مغازه او کار کنم. یک سال به همین ترتیب سپری شد تا این‌که چند ماه قبل یکی از همکلاسی‌هایم به من ابراز علاقه کرد و به این ترتیب رابطه من و «عباس» آغاز شد. از آن روز به بعد رفتار و حرکات من هم تغییر کرد. سعی می‌کردم با پوشش و نوع آرایش‌هایم زیباتر جلوه کنم به طوری که دیگر خیلی از حد عرف فاصله گرفته بودم.

این دختر جوان ادامه داد: در حالی که قرار بود «عباس» از من خواستگاری کند، احساس کردم «اصغرآقا» هم بیشتر از گذشته به من نزدیک شده است تا این‌که روزی وقتی در فروشگاه تنها بودیم به من پیشنهاد ازدواج داد. با تعجب به او گفتم شما زن و بچه دارید و من هیچ‌گاه زندگی دیگران را خراب نمی‌کنم اما او با بیان اینکه قصد دارد از همسرش جدا شود، از من خواست فعلا با هم ارتباط داشته باشیم. وقتی متوجه شدم اصغر آقا بر خواسته‌اش اصرار می‌کند خیلی نگران شدم و خواستم با او تسویه‌حساب کنم، چراکه می‌ترسیدم دیگر در آن فروشگاه کار کنم، اما او گفت اگر قصد رفتن داشته باشی، سفته‌هایی را که نزد من داری به اجرا می‌گذارم.

او اضافه کرد: من هم به جای این‌که این موضوع را به پدرم اطلاع بدهم ماجرا را برای «عباس» تعریف کردم و به او گفتم که صاحب مغازه برایم ایجاد مزاحمت می‌کند تا او زهر چشمی از اصغرآقا بگیرد. عباس هم مقداری پول به فردی شرور داده بود تا صاحب مغازه را تهدید کند اما آن فرد به اشتباه چاقو را به صورت یکی از دوستان صاحب مغازه کشیده و آسیب شدیدی به او رسانده بود، چراکه آن روز دوست اصغرآقا به جای او در مغازه ایستاده بود. وقتی پلیس آن فرد شرور را دستگیر کرد همه چیز لو رفت و من هم دستگیر شدم. حالا هم با ندانم‌کاری آینده‌ام را سیاه کرده‌ام.
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: