برخی از اینگونه اقدامات خودمحورانه که از جایگاه شخصیتهای برجسته سیاسی صورت گرفته میتوانست آمریکا بهویژه صهیونیستها را به مذاکره از موضع عزت مردان آقای روحانی در صیانت از حقوق هستهای ملت ایران، دچار خطای برداشت سازد (وگرنه اتخاذ چنین مواضع مقوله تازهای نبود)؛ ازاینرو واکنشهای متنوعی را در جامعه برانگیخت. در این زمینه باید اذعان داشت مدبرانهترین واکنش از آنِ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) بود.
از زمانی که واشنگتن بهقصد به زانو درآوردن ملت ایران اقدام به قطع روابط سیاسی با این مرز و بوم بهپاخاسته در برابر سلطهاش نمود بهکرّات برخی سیاستمداران پیشنهاد تجدید رابطه با ایالات متحده را به رهبری ارائه کرده بودند که بهدلیل مغایرت آن با مصالح و شئون ملت مورد توجه قرار نگرفته بود.
بهطور مشخص جناب آقای هاشمی رفسنجانی چند سال قبل طی مصاحبهای از تسلیم نامهای به امام با چنین پیشنهادی خبر داد. در آن زمان این موضوع دارای اهمیت ویژهای تشخیص داده نشد تا جایگاهی چون مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام به اتخاذ موضع بپردازد، اما شرایط حساس کنونی صدور جوابیهای را در قبال تکرار این خبر مربوط به چند سال قبل در سایت منسوب به جناب آقای هاشمی موجب شد.
این مؤسسه ضمن تأیید اصل نامه و تأکید بر تفاوتهایی در محتوای آن با آنچه امروز عنوان میشود اعلام داشت: «قبلاً گفتیم حضرت امام به این نامه پاسخ ندادهاند و در باب این پیشنهاد میتوان گفت از مجموع مواضع حضرت امام که بعد از تاریخ نگارش این نامه داشتهاند و شواهد و حتی تعابیری که در فرمایشات و پیامهای ایشان آمده است چنین استنباط میشود که در آن شرایط سال 66 و 67 که اوج حمایت علنی آمریکا از صدام و گسیل ناوگان نظامی دریایی به حمایت از صدام به خلیج فارس و مشارکت رسمی آمریکا در جنگ موسوم به جنگ نفتکشها علیه ایران و اسقاط جنایتکارانه هواپیمای مسافربری ایران بهوسیله موشکهای ناو آمریکایی و مخالفتهای آشکار آمریکا در شورای امنیت با پیشنهادات منطقی ایران برای صلح عادلانه، میباشد از نظر امام خمینی شرایط آن زمان مناسب طرح این پیشنهاد و اقدام عملی برای آن نبوده است».(سایت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، شنبه 20 مهر 92، کد خبر 92072013030)
بنابراین امام نهتنها با پیشنهاد آقای هاشمی موافقت نکردند بلکه بهدلیل تداوم جنایات آمریکا، در دشمنشناسی خود راسختر نیز شدند. در این زمینه نباید از یک نکته غفلت کرد و آن سرّی بودن نامه مورد بحث است؛ بهعبارت دیگر، صرفنظر از درستی یا نادرستی محتوای نامه، مسئله مهم روش منطقیای است که برای انتقال نظر کارشناسی به رهبری اتخاذ شده است. قبل از اتخاذ یک تصمیم کلان در کشور کارشناسان میتوانند نظرات خود را بهصورت علنی نشر دهند، اما بعد از اعلام سیاست کشور موضوع فرق میکند. از این زمان کارشناسانی که نظرشان با سیاست اعلام شده متفاوت است باز هم میتوانند به نظر خود اصرار ورزند، اما بهطور منطقی باید انعکاس آن خصوصی باشد، همانگونه که آقای هاشمی رفسنجانی در زمان امام عمل کردهاند.
در این حالت، دشمن نمیتوانسته از اعلام این نظر کارشناسی برای تضعیف مواضع امام در برابر جنایاتش بهره گیرد و در جامعه دودستگی یا بهاصطلاح مدیریت دوگانه ایجاد کند. اکنون سؤال آن است که امروز نشر عمومی نامه مزبور ــ که البته محتوایش مورد موافقت قرار نگرفته ــ چه هدفی را دنبال میکند و آیا میتواند زمینه شکست فعالیتهای دیپلماتیک حساس دولت یازدهم را موجب شود؟
خوشبختانه بهدلیل انذار متین مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، جناب آقای هاشمی رفسنجانی مانند همیشه در مقام حمایت از عملکرد برخی اطرافیان تندرو و بعضاً مسئلهساز خود برنیامد و در پاسخ به سؤال روزنامه جمهوری اسلامی گفت: «این خاطره مربوط به سالها قبل است و مسئول سایت بدون هماهنگی اقدام به انتشار آن در این زمان نمود که اقدامی نادرست بود». اکنون نکته حائز اهمیت آن است که در گذشته اطرافیان ریاست محترم تشخیص مصلحت نظام بهکرّات تبعات منفی ارائه علنی چنین پیشنهاداتی را آزمودهاند، اما همچنان بر تکرار آن اصرار دارند. برای نمونه، در اوایل ریاستجمهوری جناب آقای هاشمی رفسنجانی معاون پارلمانی و حقوقی ایشان آقای مهاجرانی، پیشنهاد علنی ضرورت تجدید روابط با آمریکا را طی مقالهای مطرح کرد.
واشنگتن که تا قبل از آن بهصورت محرمانه بهکرّات بر این امر اصرار داشت بهمحض دریافت تمایل آشکار رسمی از تهران دست به اقدام غیرمنتظرهای زد تا بهزعم خودش ملت ایران را از موضع خفت پای میز مذاکره بکشاند. یعنی بعد از چند سال از جنایت کمنظیر ساقط کردن هواپیمای مسافری ایران، بهفاصله کوتاهی از انتشار این مقاله توسط یکی از نزدیکان جناب آقای هاشمی رفسنجانی، به فرمانده ناو وینسنس مدال شجاعت داده شد.
آمریکا که از کشتار سرنشینان مظلوم این هواپیما ابراز تأثر نیز نکرده بوده با تشویق صادر کننده فرمان شلیک موشک بهسوی مسافران یک پرواز عادی به دوبی ــ که حتی در صورت خطا و غیرعامدانه بودن مستحق توبیخ بود ــ چه درسی به سیاستمداران عجول داد؟ موضع مورد تأمل دیگر، شرایطی است که آزاداندیشی مورد نظر رهبری باید برای صاحبنظران رقم زند. جناب آقای هاشمی رفسنجانی علیرغم آنکه پیشنهاداتی مغایر نظرات امام ارائه میکرد هرگز با محدودیتی مواجه نشد؛ زیرا چنین شخصیتی قابلیتهایی در عرصههای دیگری دارد که جامعه نباید از آن محروم بماند.
در شرایط کنونی نیز، رهبری ضمن عدم پذیرش چنین تمایلاتی همچنان ایشان را در جایگاههای حساسی چون مجمع تشخیص مصلحت نظام حفظ کردهاند. شاید اگر ما رهنمودهای آیتالله خامنهای در زمینه ایجاد کرسیهای آزاداندیشی را در دانشگاه و حوزه جدیتر میگرفتیم ریاست محترم مجمع و اطرافیان ایشان راههای منطقیتری را برای بیان و ترویج تمایلات سیاسی پیشروی خویش میدیدند.
متأسفانه ایشان همواره تلاش کرده است اینگونه تمایلات را ذیل شخصیت برجستهای چون امام یا مقارن با برخی فعل و انفعالات مهم سیاسی مطرح سازد که در هر دو حالت تبعاتی منفی بهدنبال دارد.
همانگونه که مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام اعلام داشته بنیانگذار انقلاب اسلامی تا پایان عمر خویش موضع قاطعی در برابر دشمنیهای نظام سیاسی آمریکا داشتند و هرگز اقدامی جهت کاهش واکنش ملت ایران به این دشمنیها نکردند: «مردم ایران در جریان انقلاب براساس بخشنامه و دستور کسی شعار مرگ بر آمریکا و شوروی نمیگفتند که اکنون قطع آن نیاز به ابلاغیه داشته باشد.» (همان)
اما چه شرایطی موجب میشود که جناب آقای هاشمی برای ترویج نظرات خویش از جایگاه رفیع امام بهرهبرداری غیرمنطقی کند؟ در سال 86 ایشان در مصاحبهای میگویند: «س: بعضی از خاطرات شما خبر واحد است؛ مثل مطلب مربوط به حذف شعار مرگ بر آمریکا که اخیراً بحث آن داغ بود. ج: این مسئله خبر واحد نیست؛ آیتالله خامنهای و آیتالله موسوی اردبیلی و مهندس موسوی در آن جلسه بودند. در جلسه سران تصمیم گرفتیم و به امام گفتیم و امام دستورش را به صدا و سیما داده بودند. منتها اوایل به این شکل بود که مردم این شعار را بدهند و صدا و سیما پخش نکند. بهعلاوه در خاطرات سال 1362 هم این مطلب بود که کسی اعتراض نکرد. ظاهراً وقتش الآن بود که اعتراض کنند! در خصوص خبر واحد هم خاطرات فراوانی با امام دارم که کسی جز من و ایشان نبود». (همشهری ماه، شماره هجدهم، بهمنماه 86، ص13)
این نوع بهرهبرداری از امام برای مقبول سازی مواضع شخصی، صرفاً توسط جناب آقای هاشمیرفسنجانی در خاطرات سال 63 (منتشره در سال 85) مطرح شد و در مصاحبه با همشهری ماه مورد تأکید قرار گرفت؛ البته با قید «منتها اوایل» جهتگیری مطلوب شخصیتی را مییابد که نظراتش در ارتباط با آمریکا مورد قبول رهبری قرار نگرفته است. همچنین لازم به ذکر است که آیتالله خامنهای در پی انتشار این مصاحبه در یکی از دیدارهای هفتگی خود در پاسخ به سؤالی این ادعا را تأیید نکردند. علاوه بر این مقایسه ساده مطلب طرحشده در خاطرات دو سال متمادی (63، 62)، راوی محترم تعارضات قابل تأملی را پیشروی اهل تحقیق قرار میدهد. روایت آقای هاشمی رفسنجانی از سال 63 ــ که واکنشهایی را در جامعه برانگیخت ــ اینگونه است: «[آقای امام موسوی] نماینده شوشتر هم آمد و پیشنهاد قطع شعار مرگ بر آمریکا و شوروی را میداد، گفتم بهطور اصولی تصمیم گرفتهایم. امام هم موافقت کردهاند و منتظر فرصت هستیم». (بهسوی سرنوشت، خاطرات سال 63، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سال 85، ص174)
در این فراز، راوی محترم در سال 63 چنین عنوان میدارد که سیاستی بهطور اصولی و کلان برای حذف این شعار اتخاذ شده اما باید منتظر شد، مشخص میشود که در جلسه مورد اشاره، هدف صرفاً تعیین سیاست برای رسانههای دولتی (ملی) بوده است که امام نیز دستور آن را به صدا و سیما داده بودند: «احمدآقا تلفن کرد و اطلاع داد که با پیشنهاد قطع شعار «مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی» از رسانههای دولتی موافقت کردهاند و پذیرفتهاند که بگویید بهامر امام قطع شده است». (آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات سال 62 هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سال 81، ص24)
از آنجا که اقتضای رسانه ملی رعایت اصل اختصار در پیامرسانی است، امام با پیشنهاد جلسه سران نظام مبنی بر حذف شعارهای بسیار طولانی که گاهی در طول خطبههای نماز جمعه هنگام سخنرانیهای مسئولان عالیرتبه بهکرّات در مقام تأیید اظهارات خطیب تکرار میشد، موافقت کردند. همانگونه که مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام بهدرستی به آن اشاره دارد این تصمیم بهمنظور تعیین تکلیف برای مردم نیست و صرفاً سیاستگذاری برای رسانه ملی است.
واکنش مردم به جنایات آمریکا در ایران دستوری نبود که دستوری نیز قابل تغییر باشد؛ لذا معلوم نیست به چه دلیل جناب آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال 63 دامنه شمول موضوع را گسترش میدهد و بهگونهای عنوان میشود که گویا باید مترصد فرصت برای فراهم آوردن زمینه پذیرش اجتماعی جهت کاستن از جوّ ضدآمریکایی بود. این تناقضگویی زمانی بیشتر مکشوف میشود که اهل تحقیق، این فراز از خاطرات سال 63 آقای هاشمی را نیز مورد تأمل قرار دهند: «آقای دکتر ولایتی آمد. درباره سفر آیندهام به ژاپن و چین مذاکره کرده گفتم: در نیمه اول سال 1364 قرار بگذارید. وقتی که پیروزی در جنگ را کسب نمودیم، برای سفر مناسبتر است. درباره تحسین روابط با فرانسه و شوروی هم صحبت شد؛ موافق هستم. همچنین گفتم: نظر من این است که در صورت پیروزی در عملیات، امام دستور بدهند که شعار «مرگ بر آمریکا» و مرگ بر شوروی از موضع قدرت، حذف شود». (بهسوی سرنوشت، خاطرات سال 63 هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ 85، ص526) راوی محترم در این فراز بهصراحت اذعان میدارد که پیشنهاد حذف عمومی این شعار مربوط به شخص ایشان است و ربطی به سران قوا ندارد. حال این که این پیشنهاد خدمت امام طرح میشود یا خیر اطلاعی در دست نیست، اما چون تغییری در مواضع کلان ملت و نظام در این زمینه ایجاد نشد و حتی بهعلت فزونی یافتن خصومت آمریکا با استقلال این مرز و بوم، هم در زمان امام و هم در دوران رهبری آیتالله خامنهای این شعار در مواضع سیاسی ملت ایران هرروز پررنگتر شد، نشان از آن دارد که هرگز تمایلات سیاسی آقای هاشمی مورد قبول رهبری واقع نشده است.
در آسیبشناسی چنین شیوههایی برای طرح نظرات کارشناسی باید گفت قطعاً راهی که تاکنون شخصیتی چون جناب آقای هاشمی رفسنجانی پیموده موجب تقویت برخوردهای افراطی و تفریطی با یک دیدگاه کارشناسانه شده است. بهطور مسلم اگر ایشان برای اعلام یک موضع، خود را در سایهسار امام قرار ندهد تمایل جامعه برای ورود به بحثی استدلالی با ایشان تقویت خواهد شد.
تفاوت دیدگاههای کارشناسانه آقای هاشمی رفسنجانی در این زمینه و بروز عملی آن در برخی مقاطع از تاریخ ربع قرن اخیر، روشنتر از آن است که نیازی به کنکاش فراوان در آن باشد؛ بنابراین بهتر است این دیدگاه کارشناسانه در روایات تاریخی بهنوعی مطرح نشود که مرجع، ضمیر خود را گم کند و مخدوش سازد؛ به این ترتیب میتوان یک دیدگاه را بر تاریخ سوار کرد و آن را ترویج داد، اما دیگر نمیتوان آن را روایتگری تاریخ خواند، زیرا این شیوه سوءاستفاده از تاریخ، برای اثبات و بسط یک دیدگاه کارشناسی تلقی خواهد شد.
جالب آن که جناب آقای هاشمی رفسنجانی، خود در کتاب خاطرات سال 63 به چند مورد از موضعگیریهای قاطع امام علیه آمریکا در ابعاد بینالمللی و داخلی اذعان دارد. برای نمونه، در مورد تأکید ایشان بر برائت جستن از آمریکا در حج (یعنی فریاد شعار مرگ بر آمریکا در مراسم حج) و اینکه حج بدون برائت جستن از آمریکا، حج نیست، معترف است: «آقای ولایتی [وزیر امور خارجه] تلفنی از این که آقای [موسوی] خوئینیها [نماینده امام خمینی و سرپرست حجاج ایرانی] با نظر امام و با ارسال پیام به عربستان اجازه تظاهرات جدید ــ مشروط به عدم خونریزی ــ خواسته است؛ نگران بود.» (بهسوی سرنوشت، ص292) همچنین اعتقاد به این که با آمریکا باید در صورت ادامه توطئههایش علیه ملت ایران درگیر شد: «امام هم نگران عواقب آن بودند... البته این را هم درست نمیدانستند که دست روی دست بگذاریم و صدور نفت ما قطع شود و معتقد بودند در این صورت تا حد درگیری با آمریکا را هم باید پذیرفت». (همان، ص116)
چرا شخصیتی چون آقای هاشمی رفسنجانی عزم و اراده چنین بزرگمردی در برابر عداوتهای آمریکا را برای تقویت مواضع کارشناسانه خود مخدوش میسازد؟ آیا میتوان متصور بود رهبری انقلاب در عربستان بر اعلام برائت از آمریکا اصرار داشته باشد و در ایران به ملت توصیه به حذف این شعار کند؟! اصولاً اعتماد ملتها به رهبرانشان ارتباط تنگاتنگی با شجاعت و صراحت در بیان نظرات کارشناسانه آنان ازیکسو و استمرار استنباطات دقیق سیاسی در شرایط مختلف دارد.
کسی که در نظرات کارشناسانه خویش چندان پایدار نیست، سعی میکند دیگران را نیز در آن سهیم نشان دهد. نکتهای که در این نوشتار میبایست بر آن تأکید کرد مراقبت دقیق اطرافیان از سوی شخصیتهاست. شاید اگر آقای هاشمی رفسنجانی در گذشته به این مهم بهطور جدّ مبادرت میورزید جایگاهی بهمراتب مناسبتر میان مردم داشت. متأسفانه در گذشته حتی اگر این اطرافیان به ایشان اطلاعات غلطی جهت انتقال به امام میدادند مورد توبیخ و سرزنش واقع نمیشدند: «عصر علی ــ اخویزاده ــ آمد، از خوزستان احضارش کرده بودم. گزارش دیدار و مذاکره مجدد با آمریکاییها را داد. قبل درباره سقوط صدام مذاکره کرده است. گفت به آمریکا نرفته، بلکه بهنوعی ادامه همان رشته ارتباطهای سابق بوده و با [الیور] نورث عضو شورای امنیت ملی آمریکا و پویندکستر [از طراحان رابطه آمریکا با ایران]، [آلبرت] حکیم و سام صحبت کرده... احمدآقا آمد نگران عواقب همان دیدار بود که قبلاً گفته بودیم با ریگان بوده، جریان جدید را گفتم، مثل من قدری خیالش راحت شد.
در عین حال احتمال سوءاستفاده تبلیغاتی میرود». (اوج دفاع، کارنامه و خاطرات سال 1365 هاشمی رفسنجانی، نشرمعارف انقلاب، سال 88، ص351) توجه به این نکته خالی از لطف نیست که این کتاب در سال 1388 منتشر شده است، در حالی که یک سال قبل از آن آقای علی هاشمی ــ برادرزاده محترم ــ در مصاحبه با شهروند امروز بهصراحت سفر به آمریکا را مورد تأکید قرار داده بود: «ه ا ــ در چه کشوری این ارتباط گیری را انجام دادید؟ ابتدا به ترکیه رفتم و سپس به آمریکا، این مذاکرات هم ادامه یافت تا زمانی که روزنامه (هفتهنامه) الشراع برای اولین بار قضیه مکفارلین را منتشر کرد». (شهروند امروز، شماره 50، سال سوم، 26 خرداد 1387)
آیا نباید این سؤال مطرح شود که چرا حتی در پاورقی یک سال بعد در کتاب «اوج دفاع» ذکر نمیشود اطلاعاتی که از طریق سیداحمد آقا به امام داده شده خلاف بوده و علی هاشمی به آمریکا سفر کرده است؟ نکته قابل تأملتر این که در دو کتابی که آقای محسن هاشمی در همین سال منتشر کرده بهگونهای غیرمستقیم حتی سفر علی هاشمی به اسرائیل در سر راه به آمریکا تأیید شده است: «از طریق ترکیه، پس از ساعتها پرواز با هواپیمایی کوچک که برای سوختگیری توقفی هم داشته است به مکانی ناشناخته مورد نظر مذاکره کننده میرسد. او ابراز میدارد که در ابتدا نمیدانست واقعاً کجا بوده فقط به نظر میرسید که بعد از چند ساعت پرواز به یکی از شهرهای اروپایی مانند ژنو رسیده است». (ماجرای مکفارلین، فروش سلاح، آزادی گروگانها، نوشته محسن هاشمی، حبیبالله حمیدی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، صص152، 142) البته اگر آقای محسن هاشمی توقف آقای علی هاشمی در اسرائیل را بهطور مبهم مطرح میسازد بهسبب پایبندی به صدق گفتار نیست، بلکه به این دلیل است که در گزارش تاور این مطلب بهصراحت آمده است؛ لذا بهگونهای این مسئله بیان میشود که هم ایرادی بر این کتاب گرفته نشود و هم واقعیت از دید خواننده ایرانی پنهان بماند.
چنین تناقضگوییهایی ناشی از برخورد نگران جناب آقای هاشمی با ناراستیهای اطرافیانشان است. اولین برخورد این شخصیت با خودمحوریهای اطرافیان را باید به فال نیک گرفت و آرزوی استمرار آن را داشت تا مصالح کشور فدای برخی ملاحظات خویشاوندی و دوستان نشود.