به گزارش
تدبیر24 به نقل از فارس، ماجرای غدیر خم در بعضى از روایات، به طور مفصّل و طولانى، در بعضى دیگر، به صورت مختصر و کوتاه، در بعضى، تنها به گوشهاى از داستان و در بعضى به گوشه دیگر آن اشاره شده است که از مجموع آنها به طور خلاصه چنین استفاده مىشود:
مراسم حجّةالوداع در آخرین سال عمر پیامبر گرامی صلى الله علیه و آله، با شکوه هر چه تمامتر، در حضور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به پایان رسید؛ قلبها در هالهاى از روحانیّت فرو رفته بود، و لذّت معنوى این عبادت بزرگ هنوز در ذائقه جانها انعکاس داشت.
یاران پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که عدد آنها فوقالعاده زیاد بود، از خوشحالى درک این فیض و سعادت بزرگ در پوست خود نمىگنجیدند.
تعداد همراهان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را از ۹۰ هزار تا ۱۲۴ هزار نفر گزارش کردهاند.
نه تنها مردم مدینه در این سفر، پیامبر صلى الله علیه و آله را همراهى مىکردند، بلکه مسلمانان نقاط مختلف شبه جزیره عربستان نیز براى کسب یک افتخار تاریخى بزرگ به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودند.
آفتاب حجاز بر کوهها و درّهها نور و حرارت مىپاشید، امّا شیرینى این سفر روحانى بىنظیر، همه چیز را آسان مىکرد.
ظهر نزدیک شده بود و کم کم سرزمین جُحفه و سپس بیابانهاى خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان مىشد.
اینجا در حقیقت چهار راهى است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا مىکند.
راهى به سوى مدینه در شمال، و راهى به سوى عراق در شرق، و راهى به سوى غرب و سرزمین مصر و راهى به سوى سرزمین یمن در جنوب پیش مىرود.
در همین جا باید آخرین خاطره و مهمترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد، و مسلمانان با دریافت آخرین دستور، که در حقیقت نقطه پایانى در مأموریّتهاى موّفقیّت آمیز پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود، از هم جدا شوند.
روز پنجشنبه، سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان مىگذشت؛ ناگهان از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور توقّف به همراهان داده شد؛ مسلمانان با صداى بلند، آنهایى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند؛ خورشید از خطّ نصف النّهار گذشت؛ مؤذّن پیامبر صلى الله علیه و آله با صداى «اللَّه اکبر» مردم را به نماز ظهر دعوت کرد؛ مردم به سرعت آماده نماز مىشدند، امّا هوا به قدرى داغ و گرم بود که بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روى سر بیفکنند، در غیر این صورت ریگهاى داغ بیابان و اشعّه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مىکرد.
نه سایبانى در صحرا به چشم مىخورد و نه سبزه و گیاه و درختى! جز تعدادى درخت لخت و عریان بیابانى، که با گرما با سر سختى مبارزه مىکردند، چیزى دیده نمىشد.
جمعى به همین چند درخت پناه برده بودند؛ پارچهاى بر یکى از این درختان برهنه افکندند و سایبانى براى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ترتیب دادند، ولى بادهاى داغ به زیر این سایبان مىخزید و گرماى سوزان آفتاب را در زیر آن پخش مىکرد. نماز ظهر تمام شد.
مسلمانان تصمیم داشتند فوراً به خیمههاى کوچکى که با خود حمل مىکردند پناهنده شوند، ولى پیامبر صلى الله علیه و آله به آنها اطّلاع داد که همه باید براى شنیدن یک پیام تازه الهى، که در ضمن خطبه مفصّلى بیان مىشد، خود را آماده کنند؛ کسانى که از پیامبر صلى الله علیه و آله فاصله داشتند نمىتوانستند قیافه ملکوتى او را در لابهلاى جمعیّت مشاهده کنند، لذا منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر فراز آن قرار گرفت.
حضرت نخست حمد و سپاس پروردگار را به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود:
من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم.
من مسؤولم، شما هم مسؤولید.
شما درباره من چگونه شهادت مىدهید؟
مردم صدا بلند کردند و گفتند:
نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ وَجَهَدْتَ فَجَزاکَ اللَّهُ خَیراً؛
ما گواهى مىدهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شرط خیر خواهى را انجام دادى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خیر دهد.
سپس فرمود:
آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقّانیّت روز رستاخیز و بر انگیخته شدن مردگان در آن روز نمىدهید؟!
همه گفتند: آرى، گواهى مىدهیم.
فرمود:
خداوندا گواه باش! ....
بار دیگر فرمود:
اى مردم! آیا صداى مرا مىشنوید؟ ...
گفتند: آرى!
و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چیزى شنیده نمىشد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مىگذارم چه خواهید کرد!
یکى از میان جمعیّت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه، یا رسول اللَّه؟!
پیامبر صلى الله علیه و آله بلا فاصله فرمود:
اوّل «ثقل اکبر» کتاب خداست، که یک سوى آن به دست پروردگار و سوى دیگرش در دست شماست، دست از دامان آن بر ندارید تا گمراه نشوید، و امّا دومین یادگار گرانقدر من «خاندان منند» و خداوند لطیفِ خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید که هلاک مىشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
ناگهان مردم دیدند پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به اطراف خود نگاه کرد، گویا کسى را جستجو مىکند و همین که چشمش به على علیهالسلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان سردار شکستناپذیر ارتش اسلام است.
در اینجا صداى پیامبر صلى الله علیه و آله رساتر و بلندتر شد و فرمود:
أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالمُؤمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!
گفتند:
خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله داناترند.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدّم).
سپس فرمود:
فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ
هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است.
و این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد:
اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَأَحِبّ مَنْ أَحَبَّهُ وَابْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَه وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَأَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ
خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کسى که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یارى کن، و آنها که یارىاش را ترک کنند از یارى خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن!
سپس فرمود:
أَلا فَلْیَبْلُغِ الشاهِدُ الْغائِبَ
آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند!
خطبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به پایان رسید، عرق از سر و روى پیامبر صلى الله علیه و آله و على علیهالسلام و مردم فرو مىریخت، و هنوز صفوف جمعیّت از هم متفرق نشده بود که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلى الله علیه و آله خواند:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتى ...
امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم!
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
اللَّهُ أَکْبَرْ، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَى اکْمالِ الدِّیْنِ وَاتْمامِ النِّعْمَة وَرِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَالْوِلایَةِ لِعَلیٍّ مِنْ بَعْدی
خداوند بزرگ است، همان خدائى که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوّت و رسالت من و ولایت على پس از من راضى و خشنود گشت!
در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و على علیهالسلام را به این موقعیّت تبریک گفتند و از افراد سرشناسى که به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند، که این جمله را در حضور جمعیّت بر زبان جارى ساختند:
بَخّ بَخّ لَکَ یَا ابْنَ أَبی طالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَیْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلا کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ
آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، اى فرزند ابو طالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى!
در این هنگام ابن عبّاس گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند!»
و حسّان بن ثابت، شاعر معروف، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اجازه خواست که به این مناسبت اشعارى بسراید؛ سپس اشعار معروف خود را چنین آغاز کرد:
یُنادِیْهِمْ یَوْمَ الْغَدیرِ نَبیُّهُمْ بِخُمٍّ وَاسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنادِیاً
فَقالَ فَمَنْ مَوْلاکُمُ وَ نَبیِّکُمْ؟ فَقالُوا وَلَمْ یَبْدُوا هُناکَ التَّعامِیا:
الهُکَ مَوْلانا وَانْتَ نَبِیُّنا وَلَمْ تَلْقِ مِنّا فى الْوَلایَةِ عاصِیاً
فَقالَ لَهُ قُمْ یا عَلَىٌّ فَانَّنى رَضیتُکَ مِنْ بَعْدى اماماً وَهادِیاً
فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِیُّهُ فَکُونُوا لَهُ اتْباعَ صِدْقٍ مُوالِیا
هُناکَ دَعا اللّهُمَّ وَالِ وَلِیَّهُ وَکُنْ لِلَّذى عادا عَلِیّاً مُعادِیاً
یعنى:
پیامبرِ آنها در روز «غدیر» در سرزمین «خم» به آنها ندا داد، و چه ندا دهنده گرانقدرى!
فرمود: مولاى شما و پیامبر شما کیست؟ و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صریحاً پاسخ گفتند:
خداى تو مولاى ماست و تو پیامبر مائى و ما از پذیرش ولایت تو سرپیچى نخواهیم کرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیهالسلام گفت: برخیز، زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم».
و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم، این مرد مولا و رهبر او است، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید.
در این هنگام، پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: بار الها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار ....
این، خلاصه ماجرای غدیر خم بود. (آیات ولایت در قرآن ص ۳۶ ؛ تفسیر نمونه، ج ۵ ص ۲۰ ؛ یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ ص ۲۸۲)
جهت مطالعه بیشتر به کتاب بحارالانوار، جلد ۳۷ صفحه ۱۰۸ به بعد، باب ۵۲ اخبار الغدیر مراجعه شود.
محقّق بزرگ «علّامه امینى» در کتاب مهم «الغدیر»، حدیث غدیر را از ۱۱۰ نفر از صحابه و یاران پیامبر صلى الله علیه و آله با اسناد و مدارک زنده و همچنین از ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ دانشمند و مؤلّف معروف اسلامى نقل مىکند.