تدبیر24: وقتی بحث موج نو سینمای ایران به میان میآید، غیر از کارگردانان آن فیلمها و تهیهکنندهشان، قطعا بیش از هر چیزی شخصیتها و بازیگران آن فیلمها در خاطرهها ماندهاند. طبیعتا بازیگران مهم آن فیلمها هم یادآور آن دوران مهماند و تا امروز در ذهنها ثبت شدهاند و طبعا اندیشه و ذهنیت هر فیلمسازی در شخصیتها و بازیگران آن متجلی شده. بهطور مثال مگر میشود شخصیت «قدرت» فیلم «گوزنها» را دوست داشت ولی بازیگر آن را نادیده گرفت؟ «قدرت» همان «فرامرز قریبیان» است و «فرامرز قریبیان» همان «قدرت» ِ فیلم «گوزنها». فرامرز قریبیان که به دلیل دوستیاش با مسعود کیمیایی از زمان کودکی، با ایفای نقش کوتاهی در «بیگانه بیا» وارد سینما شد. هرچند عاشق بازیگری بود فقط در معدود فیلمهای قبل از انقلاب بازی کرد که به تعداد انگشتان دست هم نرسید؛ «گوزنها» و «خاک» که البته در تاریخ سینمای ایران ماندگار شدند. بعد از پیروزی انقلاب هم بهطور جدی بازیگری را پیگیری کرد که برخیها قابل دفاع و تعدادی هم غیرقابل دفاعاند. در کنار بازیگری به ساخت فیلم هم روی آورده و تا امروز پنجفیلم بلند سینمایی ساخته که آخرین آن فیلم «بیگانگان» است که بر پرده سینماهاست، فیلمی پلیسی - معمایی که البته به علاقه دوران جوانیاش برمیگردد و تا امروز هم این دغدغه را دنبال میکند. به بهانه اکران فیلم «بیگانگان» با فرامرز قریبیان به گفتوگو نشستیم که میخوانید:
از فروش فیلم تان راضی هستیدخیر. بهنظر پخشکننده چون اوایل مهرماه است فروش تمام فیلمها در این زمان با کندی همراه است. به هر روی در حالحاضر فروش فیلم گناهکاران راضیکننده نیست.
تابهحال چهار فیلمسینمایی کارگردانی و تعداد بسیاری فیلم بازی کردهاید. خودتان را بازیگر میدانید یا کارگردان؟
45سال است که بازی میکنم، پس در وهله اول بازیگر هستم. خیلی از بازیگران جهان که نام نمیبرم دست به کارگردانی زدهاند و عده معدودی در این حرفه بیشتر از بازیگری موفقتر شدند.
مانند کلینت ایستوود؟بله و رابرت ردفورد که در بازیگری سوپراستار بودند و در کارگردانی هم موفق شدند و جوایزی هم کسب کردند. جالب این است که این بازیگران موفق اسکارهایشان را برای کارگردانی بردهاند و نه برای بازیگری. البته بن افلک هم این کار را انجام داده، اما او در بازیگری خیلی موفق عمل نکرده بود.
/البته کارگردان شاخصی هم نیست!
مساله بعدی اینکه وقتی سن بازیگر بالاتر میرود، نقشهای کمتری به او واگذار میشود و حتی گاهی برای سن او نقش اول هم وجود ندارد و مجبور است نقش فرعی بازی کند. ولی ترجیحم این است که نقش فرعی بازی نکنم. بنابراین چون حرفهام را دوست دارم به سمت کارگردانی و تهیه فیلم رفتم تا عمرم در این حرفه طولانیتر شود.
/شما در پیش از انقلاب فیلمهای معدود و البته معتبری بازی کردید و خواهناخواه برای نسل بعدتر یک نوستالژی بهوجود آوردید. بعد از انقلاب که در فیلم «رییس» بازی کردید، انگار با این انتخاب خواسته یا ناخواسته تماشاگر را مجبور کردید که گذشته شما را مرور کند. چرا این فیلم را بازی کردید؟البته فیلم «رییس» بهاعتقاد آقای کیمیایی میتوانست فیلم خیلی بهتری باشد. متاسفانه بهدلیل انتخاب یک بازیگر که سرمایهگذاریای هم کرده بود، این اتفاق نیفتاد. قرار بود اتفاقاتی بیفتد که به نتیجه نرسید و خود آقای کیمیایی از این بابت دلخوریهایی دارد وگرنه فیلم «رییس» با آن فیلمنامه اصلیاش و نه آن چیزی که ساخته شد، میتوانست فیلم بهتری باشد.
/از قرار معلوم لوکیشن فیلم، سینما رکس بود؟بله. همینطور است.
/حالا چرا آنجا انتخاب شد؟چون من و مسعود کیمیایی از کودکی با هم بچهمحل بودیم. ولی زمانی که محصل شدیم و با هم به دبیرستان بَدِر میرفتیم، بین منزل من و آقای کیمیایی فاصله افتاده بود. بههمیندلیل چهارشنبهها مقابل «سینما رکس» با هم قرار میگذاشتیم و آنجا همدیگر را میدیدیم یا با هم فیلم میدیدیم. الان سینما رکس مخروبه شده ولی همچنان نوستالژی زمان ماست.
/شما هم از طریق کیمیایی وارد سینما شدید؟ همینطور است.
/چگونه این اتفاق افتاد؟وقتی آقای کیمیایی کارش را با فیلم «بیگانه بیا» شروع کرد، من آن زمان شناختهشده نبودم و کاری انجام نداده بودم. طبیعی بود که تهیهکنندهها با بازی من مخالف باشند. نوع فیلمهای آن زمان هم در نوجوانی من اصطلاحا «فیلمفارسی» بودند و من دوست نداشتم در آن نوع فیلمها بازی کنم. به همیندلیل صبر کردم و سنم بالاتر رفت. زمانی که کیمیایی «بیگانه بیا» را شروع کرد تهیهکنندهها با بازی من مخالف بودند. به همین دلیل من دستیار کارگردان شدم و نقش کوتاهی هم در فیلم بازی کردم. آن زمان تازه آقایان کیمیایی و مهرجویی کارشان را در سینما شروع کرده و در حال بازکردن یک راه جدید بودند. من دیدم که فرضا کیمیایی که دوست من است در کارش موفق هم شود دلیلی ندارد که نقشی بنویسد که به درد من بخورد. به همین دلیل تصمیم گرفتم بروم. حتی یکبار پیشنهادی برای بازی در «فیلمفارسی» به من شد اما بازی نکردم.
/ با این وجود آیا آقای کیمیایی بهخاطر رفاقت سراغ شما آمد یا بهدلیل فیزیکی که داشتید؟مساله فیزیک نبود. من و آقای کیمیایی از همان نوجوانی فقط فیلم میدیدیم و از همان زمان حرفهمان را انتخاب کرده بودیم. او میخواست کارگردان شود و من بازیگر. هر دو میدانستیم که حرفهمان را انتخاب کردیم و در این راه هم موفق خواهیم شد.
/ اما بههرحال گذشته شما خیلی با سینمای کیمیایی گره خورده. نمونه موفقش هم فیلمهای «غزل»، «گوزنها» و «خاک» است و البته « بیگانه بیا».من همیشه «بیگانه بیا» را جزو کارهای آماتوری میدانم. «غزل»، «خاک» و «گوزنها» را قبل از انقلاب کار کردم که فیلمهای مهمی هم بودند. میدانید که «گوزنها» بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد.
/ و با این فیلم معروف شدید، با اینکه آن زمان بهروز وثوقی ستاره بود.بله آنزمان من تازه کار را شروع کرده بودم و آقای وثوقی سوپراستار بودند.
/بعد از انقلاب برای حضورتان در سینما مشکلی ایجاد نشد؟خیر. چون من پیش از انقلاب در آن نوع فیلمها بازی نکرده بودم. ما نمیدانستیم که قرار است انقلاب شود. حتی خود مسوولان هم به اینزودی منتظر انقلابی در کشور نبودند. به همیندلیل من هم نمیدانستم. ولی چون بازی در آن نوع فیلمها را دوست نداشتم زمان انقلاب دادستانی انقلاب تمام همکاران من را احضار کرد بهجز من.
/ در دهههای 60 و 70 با فیلمسازانی کمتر شناختهشده هم کار کردید. چرا؟به این علت که یک بازیگر حرفهای باید کار کند و مهم نیست چه فیلمی خوب است یا بد. در دورهای آگاهانه این کار را کردم. با کسانی کار کردم که حتی شاید کارگردانان خوبی نبودند یا متوسط بودند. به دلیل اینکه سینما را میشناختم آگاهانه این کار را کردم؛ یعنی فکر نکنید ناآگاهانه یک فیلم را بازی کردم که فیلم خوبی هم نبوده.
/چرا آگاهانه در این فیلمها بازی کردید؟من آگاهانه بازی کردم. چون میدانستم این فیلمها در حد متوسط فروش خواهد کرد. گاهی فروش یک فیلم متوسط به معرفی آن بازیگر به تماشاگر کمک خواهد کرد. به همین دلیل در جهان تمام بازیگران فوقالعاده مانند مارلون براندو در کارنامه سینماییشان کار بد هم دیده میشود. کسانی که حرفهای هستند از دید من باید در دورهای این کار را انجام دهند. در دوران جوانی نباید خودت را کنار بکشی و باید در فیلمهایی باشی که مردم تو را ببینند.
/بعد از انقلاب برای فیلم «ترن» جایزه گرفتید؟بله. اما اولین جایزهام را برای فیلم «خاک» دریافت کردم. جایزه نقش مکمل جشنواره «سپاس »را گرفتم. بعد از انقلاب فیلم «سفیر» را بازی کردم که آن زمان اصلا جشنواره نبود و اولین جایزهام را بعد از انقلاب به خاطر فیلم «ترن» ساخته مرحوم امیر قویدل دریافت کردم و دومین جایزهام را هم بهخاطر «بندر مهآلود» که مجددا کاری از آقای قویدل بود، گرفتم. اما همان زمان در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کردم که فکر میکردم این جایزه به خاطر فیلم «ردپای گرگ» به من داده شود! ولی خب شاید به دلیل اینکه من در این فیلم نقش یک چاقوکش داشتم مناسب ندیدند که به یک چاقوکش جایزه دهند! چون برای هر دو فیلم کاندیدا شده بودم.
/ چه شد که با آقای کیمیایی همکاریتان را ادامه دادید، برخلاف برخیها که به دلایل مختلف این ارتباط را ادامه ندادند؟اولا که با هم رفاقت طولانی داریم. همانگونه که گفتم از 9 - 10سالگی هممحله بودیم و منزلمان کنار هم بود و از همان زمان در کوچه با هم بازی میکردیم و زندگیمان به فیلم « هفتتیرهای چوبی» ساخته مرحوم شاپور قریب شبیه بود. آن زمان نزدیک منزل ما یک بشکهسازی چوبی بود و ما خردهچوبها را به اسلحه تبدیل میکردیم و در محلهمان سالن سینمایی بهنام «دماوند» بود و آنجا فیلم میدیدیم. پولهایمان را جمع میکردیم در حالی که قیمت بلیت ششریال و قسمت لژ 10ریال بود یعنی یکتومان. ما هیچوقت نمیتوانستیم بلیت 10ریالی بخریم. هرزمان که پولمان ششریال میشد بلیت میخریدیم و روزهای بعد جلو سینما مینشستیم، چون اسپیکرها را برای جلب مشتری جلو سینما گذاشته بودند و افکت و دیالوگها از آنجا پخش میشد. آن زمان هم هنوز دوبله انجام نمیشد و دیالوگهای فیلمها نوشته میشد. میرفتیم و دیالوگها و موزیک را گوش میکردیم. الان هم هنوز اگر در فیلم کیمیایی نقشی باشد که مطابق سن من باشد کار خواهم کرد. اما بعضی اوقات فیلمهای ساختهشده نقشی برای من نداشته و جوانها بازی میکنند. به همیندلیل بعد از «رییس» با هم کار نکردهایم.
/در دوره جوانی «سوپراستار» موردعلاقهتان چهکسی بود؟میتوانم دورهای بگویم. چون نمیشود گفت «سوپراستار» مورد علاقه من از کودکی تابهحال چه کسی بوده. در این دوران افراد مختلفی آمده و رفتهاند. دوره نوجوانی اسپنسر تریسی، همفری بوگارت،گری کوپر، کاترین هیپورن، جوان کرافورد و... بودند. بعدتر افرادی مانند برت لنکستر، کرک داگلاس، پل نیومن، مارلون براندو. در نسل جدیدتر هم رابرت ردفورد، رابرت دنیرو و آل پاچینو را میپسندم. اگر این افراد چیزی در وجودشان نبود به این مرحله نمیرسیدند. اینها نسبت به بازیگران دیگر مستثنا هستند، به همین دلیل هم «سوپراستار »میشوند و سالهای طولانی میمانند و این خیلی مهم است. درحالی که بسیاری از «سوپراستار»ها در عرض دو – سهسال از بین میروند. ولی آن افراد تا زمان فوتشان و حتی بعد از آن ماندگار شدند و میمانند.
/ تعریفی که الان در سینمای ما از «سوپراستار» وجود دارد با تعریف پیش از انقلاب چه تفاوتی دارد و اصلا تعریف خود شما از سوپراستار چیست؟میشود این مثال را در مورد سینمای هالیوود زد. چون «سوپراستار» از آنجا بهوجود آمده و این دلیل نمیشود که هر «سوپراستار»ی بازیگر خوبی باشد. در مخالفت با این قضیه بسیاری از بازیگران خوب هستند که هیچگاه «سوپراستار» نمیشوند.
/ از نظر شما «سوپراستار » چه ویژگیهایی دارد که ممکن است آن ویژگی را بازیگر خوب نداشته باشد؟اصولا مردم «سوپراستار» را بهوجود میآورند. حتما کسانی که با سینما سروکار دارند سر لارنس اولیویه را میشناسند. اما او هیچوقت «سوپراستار» نبوده، با اینکه بازیگر فوقالعادهای بود. بعد از او پل اسکافیلد هم همینطور. مرلین مونرو بازیگر فوقالعادهای نبوده، اما سوپراستار فوقالعادهای بوده. این دو در فیلم «دختر نمایشات» با هم بازی کردند و همیشه گفته شده لارنس اولیویه میخواست سوپراستار شود و نشد و مرلین مونرو هم میخواست بازیگر خوبی شود اما نشد! یا سیلوستر استالون با دو فیلم که میسازد تبدیل به سوپراستار میشود با اینکه در فیلم اولش نقشش در حد دو پلان و خیلی کوتاه بود. اما بازیگر خوبی نیست. اگر خاطرتان باشد زمانی که فیلمهای «راکی» و «اولین خون» را بازی میکرد همیشه بهعنوان بدترین بازیگر انتخاب میشد، اما «سوپراستار» است چون مردم آن نوع فیلمها را دوست دارند و فیلمهایش پرفروش میشود که در نهایت به «سوپراستار» تبدیل میشود. در ایران هم آقای گلزار در فیلمهای اولیهاش فروش داشته و تبدیل به سوپراستار شده است.
/ولی بعد از انقلاب بازیگران خوبی داریم که اعتبار سینمای ایران شدند. نظرتان چیست؟همینطور است. به خصوص عدهای که از تئاتر آمدند. اما «سوپراستار» نداشتیم و نخواهیم داشت. چون سیستم عوض شده. آن زمان چون «سوپراستار» وجود داشت و قرار بود فیلمی ساخته شود سراغ «سوپراستار» میرفتند. چون وقتی با او قرارداد میبستند پخشکننده فیلمها متوجه میشدند و بقیه هزینه فیلم را میپرداختند تا پخش فیلم بالا برود. چنین سیستمی وجود داشت و به همین دلیل «سوپراستار» به وجود میآمد و «سوپراستار»ها ارزش داشتند.
/آقای علی عباسی، تهیهکننده معروف سینما، اخیرا در گفتوگویی تعریف میکرد و میگفت وقتی من به مشکل اقتصادی برخوردم، ایرج قادری در نهایت لطف، به من کمک کرد و دو فیلم ساخت و مرا از ورشکستگی نجات داد. میخواهم بگویم «سوپراستار»ها اینقدر تعیینکننده بودند. حتی خود بهروز وثوقی تعریف میکرد که وقتی جایی فیلم به مشکل برمیخورد من حل میکردم و او درواقع نقش نجاتدهنده فیلم را برعهده داشت.چون کلا سیستم عوض شده و برای همین هم دیگر «سوپراستار» وجود ندارد و هیچ پخشکنندهای تا اتمام فیلم هزینهها را تامین نمیکند.
/به نظرشما امکان دارد بار دیگر سوپراستاری متولد شود؟در این سیستم خیر.
/ اگر نگاه کلی به فیلمهایی که تاکنون ساختهاید داشته باشیم، علاقه شما به فیلمهای پلیسی مشهود است. این علاقه از کجا میآید؟من سینما را از نوجوانی با سینمای آمریکا شناختم و به آن علاقهمند شدم. آن زمان فیلمهای وسترن و پلیسی ساخته میشد که در همهجای دنیا مردمپسند بود. نسل ما عاشق فیلمهای وسترن بود. فیلمهای موزیکال در دهه 50 زیاد ساخته میشد. که البته این فیلمها و فیلمهای وسترن دورهشان تمام شد. الان دیگر فیلمهای وسترن خوب ساخته نمیشود و شاید هم بیننده ندارد که ساخته نمیشود.
/ شاید هم آنقدر فیلمهای وسترن قوی ساخته شده که دیگر نمیتوانند در حد آن فیلمها بسازند؟بله. آخرین آنها هم «نابخشوده» کلینت ایستوود بود. اما فیلمهای پلیسی از همان ابتدا بوده و تا به امروز از بین نرفته.
/چرا؟چون برای همه دنیا جذاب است. ولی شاید در ایران جذابیت نداشته باشد!
/ صحت دارد که سام، پسرتان، قرار بود این فیلمنامه را برای یک کمپانی خارجی بنویسد؟این فیلمنامه نسخه اولش انگلیسی بود. سام در آمریکا سینما خوانده و لیسانس کارگردانی و فوقلیسانس امور تهیهکنندگی سینما دارد و در ایران در دورهای در دانشگاه هنر تدریس کرد. این فیلمنامه برای هالیوود نوشته شده بود اما چون خودش 12سال آنجا زندگی کرده با مشکلات و موانع آشناست. وارد شدن به هالیوود بسیار سخت است و باید از مراحل خیلی پایین شروع کرد. چون آنقدر این حرفه ارزش دارد و جدی است که هرکسی از در میآید نمیتواند وارد هالیوود شود. به جز کسانی که فامیل یا آشنای دستاندرکاران سینما هستند، بقیه افراد باید با سختی وارد این کار شوند. سام هم چون سنش در حال بالا رفتن است ترجیح داد به ایران برگردد. این فیلمنامه را که خواندم خوشم آمد و از او خواستم ترجمه کند. ولی با دودلی به ارشاد فرستادیم. چون خودم به فیلمهای پلیسی علاقه دارم ولی خیلی از آنها ماندگار نشدهاند. خلاصه اینکه مجوز گرفتیم و بهسرعت دست به کار شدیم. در آخر قرار بود پایان فیلم عوض شود که وقتی آن پلان را به انتها اضافه کردیم مشکل حل شد.
/چون مهمترین بخش هر فیلمی فینال آن است؟
بله. به همیندلیل به بهای توقیف هم که شده نمیخواستم پایان فیلم تغییر کند.
/ چرا فیلم با جمله نیچه شروع میشود «کسی که میخواهد یک هیولایی را از بین ببرد مواظب باشد که خودش هیولا نشود» که البته وصف حال امروز ماهم هست؟اصلا این جمله معنای فیلم است. حتی زمانی که قرار بود فیلم در جشنواره فجر نمایش داده شود، دست اندرکاران جشنواره دودل بودند و میگفتند نمیشود آخرش یک نوشته بگذارید که بگوییم این شخص دستگیر شده. گفتیم این توضیح در ابتدای فیلم وجود دارد. آقای علی معلم هم از فیلم دفاع کرد، چون جزو هیات انتخاب بود. اهالی مطبوعات از این فیلم خوششان آمده و امیدوارم مردم هم استقبال کنند. این تعریفها برای من افتخار است. اما میخواهم با فروش این فیلم سرمایه اولیهام برگردد که بتوانم این راه را ادامه دهم. چون حین کار هزینه فیلم بالا رفت. بودجه من تمام شد و همسرم من را کمک کرد که در این فیلم هم طراح لباس است. پسرم هم مجری طرح و فیلمنامهنویس بود و هر دو برایم کمک بزرگی بودند.
/ به نظر میرسد محدودیتهای اجرا را هنگام تدوین فیلم تا حدی حل کردید، مثل اسپلیتکردن تصاویر. چرا؟
ساختار فیلم پلیسی دکوپاژ خودش را میطلبد. فیلمهای پلیسی بسیاری ساخته شدند که دکوپاژشان با فیلم پلیسی مناسبت ندارد. دکوپاژ فیلم پلیسی متفاوت است. ما تمام فیلم را نرمال گرفتیم اما در موقع مونتاژ دیدیم اگر اسپلیت کنیم ریتم فیلم بهتر میشود. البته یکی از اسپلیتهایمان دچار سانسور شد. گفتند جوانی که در حال شیشه کشیدن است، باید حذف شود که ما آن را آنقدر کوچک کردیم که انگار سیگار میکشد. در صورتی که در فیلمهای دیگر این اتفاق افتاده و ایراد نگرفتهاند. به همین دلیل ترکیب اسپلیت ما به هم خورد.
/بهلحاظ امکانات تصویری در مضیقه نبودید؟خیر. آقای بهمنش، فیلمبردار فیلم، فهرستی از وسایل درخواست کردند و ما همه را تهیه کردیم.
/چرا رامبد جوان را انتخاب کردید؟در این رده سنی چندنفر کاندیدا داشتیم و راجع به این مساله خیلی فکر کردیم. چون طبق فیلمنامه یک پلیس پیر و یک پلیس جوان داشتیم. تا آنجا که میدانم آقای رامبد جوان سابقه بازیگری جدی ندارند. به این نتیجه رسیدیم که ترکیب فرامرزقریبیان با رامبد جوان چون تا به حال فیلم جدی بازی نکرده جالب خواهد بود و تعجب و کنجکاوی مردم را برمیانگیزد. دوم اینکه هر بازیگر دیگری را بهجای ایشان انتخاب میکردیم این حالت به وجود نمیآمد.
/ در صحنههای تعقیبوگریز در ترکیه انگار در برخی پلانها هنگام فیلمبرداری، تصویر جا میماند، فریم فیلم عقب میماند و ایجاد پرش میکند. چرا تصاویر، روانی و یکدستی صحنههای تهران را ندارد؟برای اینکه در ترکیه نمیتوانستیم دوربین فیلمبرداری خودمان را ببریم چون درگیر بازرسی فرودگاه و گمرک میشدیم. آنجا امکانات زیادی نداشتیم. همان صحنه ماشینسواری را اگر بودجه کافی داشتیم میتوانستیم به شکل اکشن کار کنیم. به همین دلیل آنجا از آقای بهمن قبادی وسایل نوری قرض گرفتیم و همینطور دوربین عکاسی که میشد با آن فیلمبرداری کرد. در پایان فیلم هم از آقای قبادی تشکر شده است.
/ولی خب فیلم شما اکشن نیست، بلکه معمایی است؟ما نمیخواستیم کار اکشن انجام دهیم چون این فیلم معمایی است. حتی در صحنهای که من در حال دویدن هستم حس میکنید که این پلیس پیر شده و نباید بدود. اسلحه میکشد چون از پله که میپرد پایش آسیب میبیند و نمیتواند بدود. حتی در ترکیه که وارد کلاب شدیم نمیخواستیم خیلی آرتیستبازی دربیاوریم. آقای بهرام دهقانی هم تدوین را خیلی خوب انجام داده و مناسبترین فرد برای این کار بود. به نظرم در این کارها فیلمبردار و مونتور باید مطابق فیلم انتخاب شوند. آقایان بهمنش و دهقانی برای این فیلم بهترین بودند.
/در فیلم ضیا معمار با بازی رضا رویگری چه گویشی دارد؟زبان مطربی است که خیلی هم یاد گرفتنش سخت است. استاد این زبان، زندهیاد آقای منوچهر حامدی بود. بیشتر بازیگران تئاتر که در لالهزار کار میکردند این زبان را بلد بودند و آقای رویگری هم بلد بود. اما ما از کسی دیگر استفاده کردیم که به من هم آن چند جمله را یاد بدهد.
/این نوع گویش با زبان زرگری فرق میکند؟کاملا باهم تفاوت دارند. زبان زرگری ساده است و خیلیها هم آن را بلدند.
/در خود فیلمنامه هم این نوع گویش وجود داشت؟بله. سام خیلی چیزها را بهتر از من دقت میکند. سام متولد 1358 است، اما نوع دیالوگهایی که در این فیلم است از یک جوان بعید است.
/ اگر قرار بود این فیلمنامه به زبان انگلیسی کار شود تکلیف زبان مطربی چه میشد؟به زبان خیابانی آنجا اجرا میشد. مثل گویشی که در جنوب شهر ما وجود دارد. سام در زیرنویس انگلیسی فیلم از زبان خیابانی آنها استفاده کرد که آنها هم متوجه شوند نه اینکه دیالوگها را فقط ترجمه کند. به همیندلیل وقتی به فارسی برگرداند باید زبان خیابانی ما را موردنظر قرار میداد.
/ آقای رویگری سابقه بازی در چنین فیلمهایی را دارد، نمونهاش فیلم « بوتیک» است. چطور در این فیلم از ایشان استفاده کردید در حالی که بیننده با ایشان یکجورهایی آشنایی دارد، اما در انتخاب رامبد عکس آن را عمل کردید؟در انتخاب آقای رویگری چند کاندیدا داشتیم که در نهایت دیدیم ایشان بهترین انتخاب است. من همیشه میگویم بازیگر بهدلیل نامش دلیل فروش فیلم نیست. فیلمنامه و ساخت باید خوب باشد و بازیگرها هم مناسب نقش انتخاب شوند. مثلا بهنظرم آقای تهامی و خانم مقانلو بهترین انتخاب بودند.
/ خانم مقانلو در فیلم «سوپراستار» شبیه چنین نقشی را بازی کردند؟من خیلی فیلمهای ایرانی را نمیبینم.
/ در مصاحبهای گفته بودید که روی بازیگری در سینما تعصب داشتید و علاقهای به بازی در مجموعههای تلویزیونی ندارید. چطور شد در برخی از سریالهای تلویزیونی بازی کردید؟بعد از فیلم «چشمهایش» همیشه شریک داشتم. وقتی شریک دارید و میخواهید فیلم بسازید مواردی از طرف مقابل به شما تحمیل میشود. اینبار 12سال صبر کردم و علاوه بر اینکه فیلمنامه مناسبی نداشتم سرمایهای هم نداشتم که کار مستقلی انجام دهم. تا آنزمان هم حساس بودم و نمیخواستم در سریال بازی کنم. فکر کردم اگر میخواهم فیلم مستقل بسازم، باید سریال بازی کنم تا بتوانم سرمایهای جمع کنم. بعد از آن چند سریال بازی کردم و بهنظرم سریال فقط باید بیننده داشته باشد و مردم ببینند. بههرحال به نتیجهای که میخواستم برسم رسیدم و فیلم مستقل ساختم.
/تهیهکنندگی یک کار کاملا تخصصی است. چرا وارد این مقوله شدید؟چون من فیلمساز شناختهشدهای نبودم که یک تهیهکننده سراغ من بیاید. اگر میخواستم با یک تهیهکننده کار کنم مواردی از طرف او به من تحمیل میشد. در فیلم «جدال در تاسوکی» مستقل بودم، اما بودجه کافی نداشتم و زمان کمی هم داشتم که محل فیلمبرداری را دیدیم و اجازه ساخت هم گرفتیم. اما وقتی در زاهدان لوکیشن پیدا کردیم متوجه شدم که منطقه کویری است و فقط فرصت داشتیم که تا 15 اردیبهشت کار کنیم وگرنه زمان بادهای 90روزه شروع میشود و شن اجازه کار نمیدهد. به همیندلیل چون ایام عید بود نتوانستیم بازیگران را مطابق میلمان انتخاب کنیم و هفتم فروردین به آنجا رفتیم و تا بخواهیم مقدمات کار را شروع کنیم 12فروردین کار را کلید زدیم و بعدازظهر 15اردیبهشت بادها شروع شد و دو پلان آخر را به سختی گرفتیم. در فیلم «قانون» و «چشمهایش» شریک داشتم. از «چشمهایش» چند منتقد تعریف کردند و دیدم باید کار بعدی بهتر باشد. به همین دلیل دیدم تنها راه این است که تهیهکنندگی را خودم انجام دهم. میتوانستم مشترکا با یکی از موسسات فیلمسازی شریک شوم و فیلم را بسازم. اما مطمئنم که کار در این حد نمیشد. همه تهیهکنندهها دنبال فیلمهای پرفروش هستند. این را همیشه به خودم یا بعضیها که ایراد میگرفتند میگفتم اشکالی ندارد، اگر من سریال بازی میکنم ممکن است از نظر بعضی همکاران خوشایند نباشد، اما بعدها نتیجهاش مشخص میشود. فیلمی خواهم ساخت که اینها را جبران کند.
/ عصبانیت شما در فیلم « گناهکاران» مانند جوانهای یاغی است. چرا هنوز که سنتان بالا رفته این یاغیگری در بازیتان جواب میدهد؟ (میخندد) چون خودم هم یاغی هستم! این یاغیگری از همان «گوزنها» و «خاک» شروع شد.
/نظرتان درباره این جمله که بازی شما روی چشمهایتان متمرکز است، چیست؟اصولا چشم بازیگر خیلی مهم است و حالتهای مختلف از چشمها دیده میشود. الان یاد ویلیام هولدن افتادم. چشمهای او خیلی به یادماندنی و مهم است. ممکن است کسی چشمهایش حالتی نداشته باشد، اما در اثر تربیت این کار میتواند بهخوبی منعکس شود.
/چشم یک بازیگر حرفهای چقدر در کنترلش است؟حتی یک پلک اضافه در یک کلوزآپ میتواند آزاردهنده باشد. پس باید همه حرکات چشم کنترلشده باشد. در مورد حرکات دستان و پاها هم همینطور است. خیلی از بازیگران وقتی لانگشات یا مدیومشات از آنها گرفته میشود نمیدانند با دستشان چه باید کنند. همه اینها تربیت لازم دارد.
/ در جایی گفته بودید امیدوارم در سینمای ایران سانسور برداشته شود که برخیها از آن سخنان، تعبیرات غیراخلاقی برداشت کردند. موضوع چه بود؟این گفته به جشنواره فیلم فجر مربوط میشد. گفتم آرزویم این است که سانسور برداشته شود و فیلمسازان بتوانند راحت فیلم بسازند. ما در کشوری زندگی میکنیم که منظور از سانسور و از بین رفتنش مشخص است. تمام مطالب و نقدهایی که درباره فیلم نوشته شده بود را جمعآوری کردم. اکثرا مثبت است. فقط یک نقد منفی وجود دارد و آن را کسی نوشته که مشخص است فیلم را ندیده. چون در نقدش نوشته در این فیلم سعید راد بازی کرده! درحالی که در فیلم من ایشان بازی نکرده. در همان شب جشنواره بعد از مصاحبه مطبوعاتی سعید راد کنار من ایستاد و با هم دستهجمعی عکس گرفتیم. این نویسنده محترم هم فکر کرده که سعید راد در فیلم بازی کرده است!
/چه خاطره خوبی از فیلم «غزل» دارید؟ (میخندد) کدامش را بگویم؟ یک روز من همراه نعمت حقیقی، فردین، کیمیایی در حال نهار خوردن بودیم. رادیو روشن بود. صدای ایرج در حال پخش شدن بود و من ناگهان گفتم «اِ، فردین داره میخونه.» خیلی خجالت کشیدم اما فردین چیزی به من نگفت!
/کدامیک از فیلمهایتان را خیلی دوست دارید؟قبل از انقلاب «گوزنها»، «غزل» و «سایههای بلند باد» و بعد از انقلاب «ردپای گرگ»، «رقص در غبار»، «شهر زیبا».
/تحلیل خودتان از حضورتان در سینما چیست؟اولا که نمیتوانم جای منتقدان باشم. چون منتقد نیستم. اما به نظرم (حمل بر خودستایی نباشد) اگر فیلمنامه و کارگردان خوب باشند و نقش خوبی به من داده شود، تواناییهای بیشتری از آنچه تاکنون دیدهاید دارم.
/دوست دارید کار بعدیتان کارگردانی باشد یا بازیگری؟پسرم یک فیلمنامه دیگر دارد که میخواهم آن را بسازم که البته نقشی در آن نخواهم داشت.