برای نسل ما اما شاید آوینی همان صدای جادويي روایت فتح باشد، بدون برداشت و بدون آنکه بخواهد از آوینی حتما و لزوما پرترهای بسازد و حتما و لزوما او را قاب گرفته و نمادی بداند
تدبیر24 :در سالهای گذشته اتفاقی که درباره فیلمهای دفاع مقدس افتاد، کلیشهزدایی از چهرهای بود که در این فیلمها شهدا را به تصویر میکشید. یک چهره قدسی و مبرا از خطا که گویی از ابتدا برای شهادت متولد شده است. این روایت کمکم تغییر پیدا کرد و سعی شد شهدا، زمینی معرفی شوند. به نظر میرسد آوینی بعد از شهادت اما هنوز درگیر همان کلیشه است. یعنی تلاش میشود آن تصویر در این قاب زنده بماند. هر سال به بیستم فروردین که میرسیم، هرکس از زاویه دید خود به تحلیل شخصیت و چهره آوینی میپردازد و هرکس از دریچه چشم خود به او مینگرد؛ به مردی با صدای گیرا و صاحب ادبیاتی ویژه با کلمات بههمچسبیده و جملاتی طولانی. صاحب نوشتههایی که قبل از انقلاب احتمالا رنگی متفاوت از بعد از انقلاب داشته و خود او تصمیم میگیرد اثری از آن به جا نماند. از کامران تا مرتضی و اگر دهه ٧٠ را زندگی میکرد، معلوم نبود خود را این بار چه بنامد. هرچند باز عدهای از دید خود، آوینی بهروزشده را شبیه کسی مثال زدهاند. برای نسل ما اما شاید آوینی همان صدای جادويي روایت فتح باشد، بدون برداشت و بدون آنکه بخواهد از آوینی حتما و لزوما پرترهای بسازد و حتما و لزوما او را قاب گرفته و نمادی بداند؛ حال نمادی از دانشجوی معماری عاشق فلسفه و شعر که ممکن است عاشقپیشه هم بوده باشد یا نمادی از تفکری انقلابی و معرف ایدئولوژی انقلاب اسلامی. قرار شد با مریم امینی، همسر مرتضی آوینی، دراینباره گفتوگو کنیم، نامی که شاید کمتر شنیده باشیم. او مدیر انتشارات واحه است که به نشر آثار آوینی میپردازد. این انتشارات با هزینه شخصی او اداره میشود. از آنجا که مصاحبه حضوری را نپذیرفت، لاجرم سؤالات را برایش فرستادیم و او کتبی به پرسشهایمان پاسخ داد.
ممکن است مریم امینی را بیشتر به واسطه نسبت همسری با مرتضی آوینی بشناسند و کمتر درباره شما چیزی بدانند. لطفا درباره خودتان کمی توضیح دهید؛ از تحصیلات و دلمشغولیهایتان، قبل و بعد از ازدواج با آوینی.
من فارغالتحصيل رشته رياضي كاربردي در مقطع كارشناسي از دانشگاه شريف هستم. اما به همان شكل مرسومي كه درباره بسياري از افراد پيش ميآيد، اين رشته تحصيلي، با وجود جايگاه دانشگاه و علاقه نسبيام به آن لزوما منطبق با بهقول شما دلمشغولي اصليام نبوده است. از آنجا كه هميشه زمينههاي هنري و فلسفه برايم جذابيت بسياري داشته، سالها بعد از آن و در سال ٨٢، زماني كه دو فرزند بزرگترم ازدواج كرده بودند، تحصيلاتم را در رشته زبانشناسي دانشگاه تهران ادامه دادم و در اين رشته نيز مدرك كارشناسي ارشد گرفتم. زبانشناسي را به اين قصد انتخاب كردم كه به فلسفه راه پيدا كنم كه البته شرايط اين رشته با تصوري كه از آن داشتم همخواني چنداني نداشت.
از آشنایی خود با آوینی بگویید. گفته شده قبل از ازدواج هم با هم مراودات فرهنگی داشتید. اشتراکات فکری و علاقهمندی مشترک شما با آوینی در چه ارتباطی بود و آیا همین نقاط مشترک دلیل ازدواج شما بود؟
نخستين ديدار ما توسط يك دوست مشترك شكل گرفت، ديداري كه منجر به آشنايي اوليهمان شد... اما پس از آن، و در تداوم اين ارتباط، بيترديد تجربههاي مشترك روحي نقشي كاملا پررنگ و عمده داشت؛ همان چيزي كه نهايتا منجر به ازدواجمان شد... اساسا علاقه به مقولات هنري مثل سينما و موسيقي و خصوصا ادبيات و شعر ما را به هم نزديك ميكرد. من سالها پيش از آن روزها و از همان زماني كه به دبيرستان ميرفتم، به ادبيات علاقهمند بودم؛ يادم است شبها تا صبح بيدار ميماندم و رمان ميخواندم و صبح هم، همانطور خوابيده- نخوابيده به دبيرستان ميرفتم. رمانهاي داستايفسكي و تعدادي از داستانهاي كافكا را اولينبار در همان دوران خواندم. همين زمينه علایق ادبي، جاذبه ايشان را براي من بيشتر ميكرد؛ ايشان در آن دوران هم زياد مينوشتند. نوشتههايشان را با هم ميخوانديم و در يك فضاي مشترك روحي سهيم ميشديم.
در دوره زندگی مشترک، آیا با آوینی همکاری داشتید؟ علاقهمندی شهید به غیر از فیلم و آنچه مینوشت، در چه زمینههایی بود؟
زندگي مشترك ما يك سال پيش از انقلاب شروع شد و اولين فرزندمان در خرداد ٥٨ به دنيا آمد. من در آن زمان دانشجو بودم و درس و رسيدگي به فرزندمان مجالي براي مشاركتم در امور فرهنگي باقي نميگذاشت. تا سال ٦٣ صاحب سه فرزند شده بوديم. تدوين مستندهاي جهاد سازندگي و بعدتر، تدوين و نوشتن متن و گويندگي براي برنامههاي هفتگي مستند روايت فتح سبب شده بود ايشان بيشتر شبها را هم در منزل نباشند؛ طبيعتا من مشغله زيادي داشتم و نميتوانستم با ايشان همكاري كنم. با پايان جنگ و شروعبهكار ايشان در ماهنامه سوره، دوره جديدي آغاز شد. فرصتي براي باهمبودن داشتيم و درباره مقالاتي كه مينوشتند و مباحثي كه در آنجا مطرح ميشد، گفتوگو ميكرديم. در اين دوره بود كه دغدغههاي فرهنگيشان را پي گرفتند. سينما، خصوصا بعد از تجربه عمليِ ساختنِ بيش از صد مستند، به يك دغدغه جدي تبديل شده بود و در اين راستا براي بازبيني نظراتشان درباره سينماي غرب، پيگير آثاري بودند كه نسخه ويدئويي آنها بهسختي فراهم ميشد. براي نوشتن مقاله «عالم هيچكاك» شبها يك بار فيلمها را با هم ميديديم و من ديالوگهايش را ترجمه ميكردم. يك بار ديگر هم بهتنهايي و با تمركز بيشتر آنها را تماشا ميكردم. در آخرين سال پيش از شهادت، اين نوع امتداد پيداكردن افكار و دغدغههاي هنري و خصوصا سينماييشان تا محيط خانه و گفتوگوكردن درباره آن بهوضوح بيش از گذشته شده بود تا آنجا كه زمينه را حتي براي فعاليت مستقل من در حوزه نوشتاري سينما و نوشتن نقد فيلم فراهم كرده بودند.
چقدر از تصاویر و قرائتهایی که از شخصیت مرتضی آوینی ترسیم و بازگو شده، به حقیقت نزدیکتر است؟ اصلا چرا ایشان تا قبل از تاریخ شهادت به این درجه از شهرت نرسیده بود؟
به نظر ميرسد مقصود شما از عبارت اين درجه از شهرت، مشخصا معطوف به روزگار فعلي است. در زمان فعاليت فرهنگي سيدمرتضي آويني، نه شهرت معناي مستقل و جايگاهي را داشت كه در سالهاي اخير بهواسطه تعدد اقسام رسانههاي ديجيتال و غيرديجيتال، پيدا كرده و نه اساسا جامعه طالب چنين شهرتي بود. علاوه بر اين مرتضي آويني به نحوي باطني و جدي از شناختهشدنِ ساده نيز پرهيز ميكرد چه رسد به شهرت. تا قبل از پايانگرفتن جنگ، اشتغال اصلي او مستندهاي روايت فتح بود كه بدون تيتراژ از تلويزيون پخش ميشد. قرار نبود نقش و نام افراد گروه برنامهساز مشخص شود. حتي در زمان پخش دومين دوره روايت فتح كه در سالهاي پس از جنگ و تحتعنوان «شهري در آسمان» از تلويزيون پخش ميشد و ديگر آمدن نام افراد در تيتراژ پاياني برنامه، قبح سابق را نداشت و مرسوم شده بود، همچنان به همان شيوه قديمي اكتفا ميكرد كه در آن نامي از افراد سازنده نميآمد و صرفا نوشته ميشد كاري از گروه روايت فتح و به ادامه اين شيوه اصرار داشت. آن شهرتي كه مورداشاره شماست، اساسا مربوط به بعد از شهادت ايشان است. اين مستندها و خصوصا صداي شهيد جايي ماندگار در قلب و روح عامه مردم پيدا كرده بود كه بعد از شهادتش به شكل يك سوگواري جمعي عظيم ابراز شد. اهالي فرهنگ، بهويژه اصحاب مطبوعات هم بعد از شوكِ واردشده و مواجهه با چهره مشهور جديدي كه نه ميتوانستند ناديدهاش بگيرند و نه ميتوانستند تخريبش كنند، بايد موضعگيري ميكردند. اكثر مخالفان تفكري كه در ماهنامه سوره ارائه ميشد، به نفعشان بود كه در جبهه تمجيدكنندگان قرار بگيرند.
در پاسخ به بخش دوم سؤالتان، معمولا با يك قرائت رسمي مواجهيم كه هم حقيقي است و هم نيست. حقيقي است چون بخشي از شخصيت او را بهدرستي نمايان ميكند، و غيرحقيقي است چون ساير وجوه را پنهان ميكند.
وقتی خبر شهادت را شنیدید، واکنش شما چه بود؟ برای ادامه مسیر زندگی خود و فرزندانتان چه تصمیمی گرفتید؟ فضايي را که بعد از شهادت آوینی به راه افتاد، چطور تفسیر میکنید؟
خبر را كمكم به من دادند. اول گفتند يك پايش را از دست داده. خدا را شكر كردم كه ذهنش سالم است، حنجرهاش سالم است. به گمانم از ابتدا شيفته روحش بودم. دست و پا ميتوانست كه مهم نباشد. بعد كه تمام خبر را شنيدم، روي پلههاي داخل خانه نشستم و فكر كردم كه او هست، براي هميشه. عكسش رفته روي مين و معدوم شده. از خودش آموخته بودم كه به عكس دل نبندم.
خبر را موقعي دادند كه بچهها مدرسه بودند. همه ذهنم متوجه اين شد كه چطور به آنها بگويم، به بچههاي هشت، ٩ و ١٤ ساله. تازه اين پيش از آن بود كه مرتضي آويني مشهور را بشناسم. قبل از تعطيلي مدرسه بهنوبت رفتم دنبالشان و در راه خانه بههرحال يكجوري بهشان گفتم. اما بعد به خانهاي رسيديم كه نميشناختيمش. نماي خانه پر شده بود از پلاكاردهاي سياه.
بعد از آن تمام تلاشم اين بود كه محيطي امن برايشان ايجاد كنم. ايجاد امنيت رواني در خانه بعد از اين ضربه سهمگين و در شرايطي كه آن ميزان هياهوي غيرقابلدرك براي بچههايي در اين سنين در بيرون وجود داشت، به نظرم خيلي مهم بود. در ضمن ميخواستم تبديل شوند به انسانهايي كه استقلال فكري و شخصيتي داشته باشند. براي رسيدن به اين منظور هم چارهاي نبود جز نوعي خلوتگزيني و بودنِ در سايه.
بعد از شهادت چه اتفاقی رخ میدهد که چهره آوینی را برجستهتر از زمان حیات او جلوه میدهد؟ شما این موضوع را قبول دارید؟ ثانیا، چرا تا زمان شکلگیری قرائت رسمی از آوینی، خانواده وارد عمل نشد تا مانع از ایجاد این کلیشه شود؟ البته فرزند شما یعنی کوثر آوینی حفظ وضعیت زندگی در شرایط عادی و طبیعی از طرف شما را دلیل این موضوع عنوان کرده است. اما حقیقت چیست؟آیا دلیل عدم ورود، همین بزرگنمایی یکباره درباره آوینی نبود و اینکه احتمالا شما هنوز به تحلیل درستی از این شرایط جدید نرسیده بودید؟
اولا من با اين نظر شما موافق نيستم كه درباره شهيد آويني بزرگنمايي اتفاق افتاد. برعكس، او بزرگ بود و بزرگياش بعد از شهادت از پرده بيرون افتاد. احتمالا منظورتان اين است كه تصوير خاصي از او بزرگ شد. بله، تصويري از او را كه مطابق ميلشان بود، قاب گرفتند و بزرگ كردند. رويكردشان هم سياسي بود. به لحاظ سياسي به نفعشان بود كه اين تصوير را قاب بگيرند، محدود و محصورش كنند. اين بزرگترين ظلم در حق يك متفكر و هنرمند است. اينكه تغيير را كه ذاتِ تفكر است، نفي كنند و از يك متفكر يك ايدئولوگ بسازند. فرهنگ در كشور ما بهشدت سياستزده است و به همين دليل وقتي از تغيير در تفكر شهيد آويني صحبت ميشود، گروهي هراسان ميشوند و جبهه ميگيرند. گويي مصداق تغيير و تكامل، موافقت يا مخالفت با فلان جناح سياسي است.
در آن دوران، رسانهها هم اينقدر تكثر نداشتند. حضور در هريك از رسانههاي موجود بهمنزله حمايت از نوعي تفكر سياسي راديكال تلقي ميشد و من حاضر نبودم در اين بازيها شركت كنم، آنهم به قيمت تضعيف سلامت رواني خانواده.
درعينحال آمادگي قرارگرفتن در شرايطي را نداشتم كه شهيد آويني را با آن ميزان خلوص و پركاري و ازخودگذشتگي و فعاليتهاي بينظير فرهنگي در جهت پيشبرد اهداف انقلاب، از خود رانده بود.
البته تفكر بنا بر ماهيت خود تاب محدوديت ندارد و قابها را ميشكند. امروز بعد از ٢٣ سال و با وجود تمام كليشهسازيها هنوز درباره شهيد آويني و نظراتش بحث ميكنيم و نظراتش را چالشبرانگيز مييابيم. اين به معني زندهبودن تفكر و جانگرفتن آن در قاب خاطرهها و پشت ويترينهاست.
دعواهای مخالفان و موافقان شهید تا چه اندازه رنگی از واقعیت دارد؟ تأثیرگذاری مجله سوره در فضای آن زمان، چه میزان بود که بتواند به این دعواها منجر شود؟ گفته شده سوره در آن مقطع اغلب خمیر شده است؟
در آن دوره سوره، تنها نشريه فرهنگي متعلق به جبهه انقلاب بود كه پشتوانه فكري محكمي داشت و فارغ از تيراژ و ميزان فروش در ميان اصحاب مطبوعات اعتبار پيدا كرده بود و واكنشهاي طيفهاي مختلف فرهنگي را برميانگيخت. انتظار موافقان اين بود كه مجله سوره در مسائل فرهنگي بر اساس يك تقسيمبندي خودي و غيرخودي موضعگيريكند، درحاليكه آويني آييننامهاي عمل نميكرد، راه بحث و گفتوگو را باز ميگذاشت و معتقد به ايجاد فضايي براي تبادل افكار در مجله بود. اين براي نشريات ايدئولوژيكي كه آويني را با خود همسو ميدانستند، قابلتحمل نبود. خودشان را معيار تشخيص حق از باطل ميدانستند و خودشان طبعا حق بودند. اين تقسيمبندي هم كه راديكال بود و دو وجه بيشتر نداشت، در نتيجه بر پيشاني مجله سوره و سيدمرتضي آويني بيپروا مهر باطل زدند.
آیا شما چهرهای از آوینی را قبول دارید که در زمان دولت آقاي هاشمي رفسنجانی مخالف سیاستهای فرهنگی است و یکی، دو سال نزدیک به شهادت، این مخالفت تغییر ماهیت میدهد؛ که ظاهرا به دلیل حشرونشرهای درون مجله سوره بوده است.
چنين چيزي را اصلا قبول ندارم. اصولا معتقد نيستم كه تغيير ماهيتي در نظراتشان رخ داده. تفكراتشان بسط و گسترش پيدا كرده و در اين سير تكاملي طبعا به صورت نظرات متفاوت جلوه كرده و ابراز شده است.
در مجله سوره آدمهايي از طيفهاي مختلف رفتوآمد داشتند اما تا آنجا كه ميدانم او بود كه آنها را جذب كرده بود و نه برعكس. در واقع او بود كه توانست براي مدتي كوتاه جمعي ناهمگون را براي كار در مجله دور هم جمع كند كه بعد از شهادتش آن جمع از هم پاشيد.
آیا شما هم با دخترتان همنظر هستید که آوینی قبل از انقلاب همان آوینی بعد از انقلاب است که در حال طیکردن یک سیر تکاملی بوده است؟ یعنی آوینی قبل و بعد از انقلاب تغییر نکرده و فقط سیر تکاملی را طی کرده است؟
هم به عنوان كسي كه سالها در كنارش زندگي كرده و شاهد سير و سلوكش در پيش از انقلاب و بعد از آن بوده، هم به عنوان كسي كه نوشتههايش را در هر دو دوره مطالعه كرده، و هم به عنوان كسي كه از دور او را در مقام يك متفكر ميبيند، معتقدم تنها يك آويني داريم كه سير تكاملي را طي كرده است. بله، نظر من و دخترم در اين مورد يكسان است.
اوضاع نشر واحه چگونه است؟ با مؤسسه شهید آوینی یا مؤسسه روایت فتح ارتباطی برقرار شده یا وضعیت به همان شکل سابق است؟
بهتدريج داريم كار را گسترش ميدهيم. تعدادي از جامعترين و پختهترين نوشتههاي آويني در قالب تكنگاري زير چاپ است كه در نمايشگاه كتاب امسال ارائه ميكنيم. خواستهايم تصاوير متعددي از او در قابهايي متفاوت ديده شود تا شايد در كنار هم آويني واحدي را بسازند. با مؤسسه شهيد آويني، ارتباطي نداريم. با مؤسسه روايت فتح هم به فراخور نياز ارتباطات محدودي داشتهايم.