تدبیر24 : دراعصاروحکومت های مختلف همواره جدال فکری بین کسانی که طرفدارآزادی فردی بودندوکسانی که می کوشیدند فرد را محکوم قدرت اجتماع سازند وجود داشته که این جدال به صورت بزرگ ترین مسئله سیاسی روزوشدیدترین مناقشه اقتصادی قرن درآمده است. هرفرد انسانی دردرجه اول این حق را برای خود قائل است که بایدآزادی فردی داشته باشد مشروط براین که آزادی وی لطمه به آزادی دیگران نزند و همچنین خود وی ازقوانینی که هدفش تأمین همین آزادی برای سایر افراد اجتماع است اطاعت ورزد. درآن صورت حق دارد که آزادانه فکرکند و اندیشه خود را آزادانه انتشاردهد ومیل و سلیقه خود را آزادانه به کاراندازد و نیزباید آزاد باشد که دیگران را هم با خود همراه سازد تا به هدف های مشترکی که برگزیده اند جامه عمل بپوشانند این گونه آزادی، آزادی اساسی بشراست.
دردرجه دوم فردآزاد مدعی آزادی سیاسی برای خودش است واین تفکر و روش کار نیز خود(به شرطی که مخل آزادی دیگران نگردد) آزاد است و باید آزاد هم باشد که افکار خود را بی مانع انتشار دهد یا با دیگران برای گسترش آن افکارتشریک مساعی کند. باید به اوآزادی داده شود که عقاید شخصی خودرا درباره بهترین راه اداره امورکشور بی پروا بگوید. ونه تنها ازاین حق بهره مند باشد بلکه باید حق داشته باشد که برای عملی کردن آن عقاید هرنوع جمعیتی که خواست تشکیل بدهد یا به هرجمعیتی که خواست ملحق گردد. چون اگرقرارباشد که عقیده انسان همین طور درمغزش بماند و هرگز منشاء اثری نگردد یا این که فقط به صورت نطق ابرازشود( بی آن که صاحبش مجازباشد که آن ها را وارد مرحله عمل سازد) چنین عقیده ای رعد وبرقی بیش نیست که هیچ گونه اثر محسوس عملی ندارد.
این آزادی گران بهای فردی همیشه از دو سو درمعرض تهدید وخطرقرار گرفته است. خطراول نوعی خطراحتمالی ( ناشی ازمداخله احتمالی دولت ها) بوده ولی ازآن سخت تر نیروی وحشتناک افکارعمومی است که بازهم غیرمستقیم توسط برخی جریان های افراطی هدایت شده وبرنامه ریزی شده است که این نوع خطرناک تر از نیروی دولت ها می باشد زیرا دولتی که نماینده اکثریت است هرقدرهم زورگو باشد لا اقل اراده خودرا با نام اکثریت براقلیت جامعه تحمیل می کند درحالی که افکارعمومی چون موج(که غالباً ممکن است دچاراشتباه شود) عرصه را بدون هیچ مجوزقانونی به آن هایی که استقلال عقیده دارند، تنگ می سازد.
تعصبات طبقاتی، احساسات نژادی، سنت خویشتن پرستی، مهر و کین های اجتماعی همه دراین ردیف هستند و موقعی که جزء روحیه مردم شدند یا افکارعمومی را از روی جهل و بی خبری برانگیختند، ازبزرگ ترین موانع آزادی فردی به شمارمی روند.
برای سعادت فکری بشر(که تمام خوشی های دیگرش به آن بستگی دارد) آزادی عقیده و آزادی بیان آن عقیده به سه دلیل مهم ومتقن لازم می باشد.
1- اگرعقیده ای به زور خاموش کنند، ممکن است صحیح باشد و انکاراین حقیقت مفهومی جزء این ندارد که خفه کنندگان آن خود را اشتباه ناپذیربدانند.
2- حتی به فرض این که عقیده خاموش شده اشتباه باشد بازهم ممکن است که پاره ای ازحقیقت را دربرداشته باشدوچون عقیده رایج زمان هیچ وقت حقیقت کل نیست واگرهم باشد برحسب تصادف است دراین صورت تنها دراثربرخورد عقیده های متضاد است که می توان بازمانده حقیقت را به دست آورد.
3- حتی به فرض این که عقیده پذیرفته شده نه تنها حقیقت بلکه (کل حقیقت) باشد مادام که نتواند به سختی مورد تعرض وچون وچرا قرارگیرد مادام که عملاً درمعرض چون وچرا قرارنگرفته است نحوه قبول شدنش بی طرفانه نیست به این معنی که اکثریت کسانی که آن را می پذیرند به اصول ومعتقداتی ایمان پیدا می کنند که مبانی منطقی اش را درک نکرده اند.چنین عقیده ای هرقدرهم صحیح باشد، مردم آن را به چشم ایمانی مرده ونه حقیقتی زنده؛ می نگرند.