تدبیر24 آرش کیانفر- مهمترين چالشهاي پيش روي حسن روحاني در مرحله پسا برجام چيست؟ چرا روحاني دست به عصاتر از گذشته حركت ميكند؟حسن روحاني براي موفقيت در انتخابات رياستجمهوري۹۶چه بايدها و نبايدهايي را بايد در دستور كار خود قرار بدهد؟آيا محافظهكاران حاضر خواهند بود ريسك بازگشت احمدينژاد به قدرت را در انتخابات۹۶ بپذيرند تا حسن روحاني با چالشهاي جدي مواجه شود؟براي پاسخ به اين سوالات با دكتر احمد نقيبزاده استاد برجسته و شناخته شده علوم سياسي دانشگاه تهران گفتوگو كرديم. دكتر نقيبزاده به «آرمان» میگوید: « ايران با قرار گرفتن در يك حالت بلاتكليفي در دوران پسا تحريم در حال انجامدادن يك اشتباه بسيار بزرگ تاريخي است كه در نهايت فرصتهاي مهمي را از دست خواهد داد. ايرانيان همواره فرصتهاي بزرگي را در عرصه بينالمللي در دولتهاي مختلف از دست دادهاند. انتظار ميرفت آقاي روحاني از فرصتهاي به دست آمده استفاده بيشتري كند كه درحال حاضر چنين نشده است. اگر اين وضعيت ادامه پيدا كند ايران مجبور خواهد شد به تعهدات جديدي تن بدهد كه ميتوانست با اندكي تدبير از به وجود آمدن آنها جلوگيري كند. آقاي روحاني بايد هرچه سريعتر كشور را از حالت بلاتكليفي در مرحله پسا برجام خارج كند». متن گفتوگوي «آرمان» با دكتر احمد نقيبزاده را در ادامه میخوانید:
دولت آقاي روحاني درابتدا تلاش كرد تحريمهاي بينالمللي را از بين ببرد و سپس به مسائل داخلي بپردازد. با اين وجود به نظر ميرسد دولت آقاي روحاني با خلا استراتژي در مرحله پسا برجام روبه رو شده و دست به عصا حركت ميكند؟آيا احتياط دولت آقاي روحاني براساس فشارهاي مخالفان به دولت است يا اينكه آثار باقيمانده از تحريمها بسيار عميق و گسترده است كه اجازه مانور بيشتر را به دولت نميدهد؟
به نظر من هر دو اين مسائل وجود دارد و دولت آقاي روحاني همزمان با چالشهاي آثار باقيمانده از تحريمها و فشارهاي مخالفان روبه رو شده است. آقاي روحاني نبايد تنها به مساله برجام اكتفا كند و برجام را به يك توافق منزوي تقليل بدهد. برجام بايد منشا تحولات بزرگي در كشور و همچنين در سياست خارجي ايران در عرصه بينالمللي شود. آقاي روحاني از ابتداي موضوع برجام به خوبي به اين نكته آگاهي داشت كه آمريكاييها در مرحله پسابرجام به راحتي اجازه نخواهند داد ايران به اهداف خود دست پيدا كند. به همين دليل آمريكا تلاش كرد پس از برداشته شدن تحريمها قيمت نفت را به حداقل خود در سالهاي اخير برساند تا فشارها همچنان بر ايران وجود داشته باشد. به نظر ميرسد آمريكا در مرحله پسابرجام تلاش ميكند با فشارهاي مضاعف به ايران، دولت آقاي روحاني را مجبور كند به ديگر خواستههاي آنان نيز جواب مثبت بدهد. به همين جهت به دنبال بهانهگيري از ايران است و تلاش ميكند سياستهاي ايران را همچنان برخلاف صلح جهاني نشان بدهد. هنگامي كه عدهاي در داخل كشور همچنان بر افراطگرايي و كينهورزي پافشاري ميكنند، دليلي وجود ندارد كه از آمريكا توقع دوستي و همراهي داشت. در عرصه سياست خارجي كينه و نفرت سبب دشمني و كينهتوزي ميشود و دوستي و مودت به همكاري و همراهي منجر ميشود. نكته جالب در مساله برجام اين بود كه تندروهاي داخلي ايران و آمريكا به صورت همزمان برجام را برخلاف منافع ملي خود قلمداد ميكردند. منتقدان دولت باراك اوباما اعتقاد داشتند برجام برخلاف مصالح ايالات متحده آمريكاست و از سوي ديگر منتقدان دولت آقاي روحاني نيز معتقد بودند ضرر و زيانهاي برجام بيشتر از فوايد آن بوده است. به همين دليل مرحله پسا برجام بهشدت توسط راديكالهاي هر دو كشور رصد و ارزيابي ميشد. دولت ايران و آمريكا نيز براي متقاعد كردن مخالفان داخلي برجام، فرصت مناسب روزهاي نخست اجرايي شدن توافق را از دست دادند. با اين وجود، اين اتلاف وقت نيز بهانه به دست مخالفان برجام داده است. مخالفان گمان ميكنند در شرايط كنوني طرفين توافق در انجام تعهدات خود تاخير ميكنند يا اينكه قصد دارند تعهدات خود را زير پا بگذارند. اين شرايط دولت آقاي روحاني را در وضعيت خلأ ابتكار عمل قرار داده است. از سوي ديگر رقباي منطقهاي ما از نزديكي روابط ايران و آمريكا بيمناك شدهاند و با حربههاي مختلف تلاش ميكنند اين بازي بزرگ را به هم بزنند. عربستان سعودي سردمدار مخالفت با بهبود وضعيت ايران در عرصه جهاني است و به شكلهاي مختلف تلاش ميكند در مسير برجام مانع ايجاد كند. متاسفانه برخي از تندروهاي داخلي نيز با دشمنان منطقهاي همصدا شدهاند و با بهبود وضعيت ايران در عرصه جهاني مقابله ميكنند و اجازه نميدهند سياست «درهاي باز» آقاي روحاني به نتيجه مطلوب برسد. به نظر من دولت آقاي روحاني از چهار جهت تحت فشار قرار گرفته و تمام درها به روي دولت ايشان بسته شده است. دولت تدبيرو اميد با شور و شوق بسيار زيادي بر سر كار آمد. با اين وجود رفتهرفته مخالفان داخلي عرصه را بر دولت تنگ كردند و اجازه ندادند سياستهاي خود را با فراغ بال به مرحله اجرا برساند. براي بنده هنوز دلايل اصلي لغو سفر آقاي روحاني به اتريش مشخص نيست. با اين وجود گمان ميكنم آقاي روحاني به اين نتيجه رسيده كه سفرهاي خارجي كه انجام ميدهد نتايج مفيدي به بار نخواهد آورد و بيهوده است. دليل اين مساله نيز اين است كه ايشان احساس ميكند از يك طرف بايد براي ايجاد رابطه با كشورهاي جهان هزينههايي را پرداخت كند و از سوي ديگر مخالفان داخلي دولت از تمام توان خود استفاده ميكنند كه نتايج مثبت سفرهاي ايشان را به پيامدهاي منفي در فضاي داخلي تبديل كنند. در نتيجه ايشان در يك حالت دوگانگي ناخوشايند قرار گرفته است.
منظور آقاي روحاني از مطرح كردن ضرورت اجرايي شدن برجام ۲چيست؟ چه ضرورتي وجود دارد كه ايشان به دنبال اجرايي كردن آن باشد؟
آقاي روحاني با مطرح كردن برجام ۲ به دنبال وفاق و وحدت ملي بودند و به هيچ عنوان قصد خصومتورزي با راديكالهاي سياسي را نداشتند. آقاي روحاني تمايل داشتند تاثيرگذاري فوايد برجام در عرصه بينالمللي را به فضاي داخلي نيز منتقل كنند تا حركت دولت در يك مسير متعادل داخلي و خارجي به صورت همزمان ادامه پيدا كند. به نظر من استراتژي آقاي روحاني در اين زمينه كاملا صحيح است. مردم ايران بايد تاثيرات و فوايد برجام را در فضاي داخلي نيز لمس كنند. مردم بايد احساس كنند تلاشهاي دولت آقاي روحاني در عرصه سياست خارجي و برداشته شدن تحريمها بر زندگي آنها اثرگذار بوده وباعث رفاه و آسايش بيشتر آنها شده است. به نظر من وضعيت ايران در مرحله پسا برجام از نظر رويكرد بينالمللي بين وضعيت كشورهاي كره شمالي و عربستان در نوسان بوده است. كره شمالي در عرصه بينالمللي همواره در يك فضاي بسته حركت كرده و از سوي ديگر عربستان همواره تلاش كرده با قدرتهاي غربي و به ويژه آمريكا رابطه مسالمت آميزي داشته باشد. دولت آقاي روحاني نبايد اجازه بدهد ضرر و زيانهاي چنين وضعيتي نصيب ايران شود. در شرايط كنوني ايران هم صلاح دانسته مانند عربستان تا حدودي از فضاي بينالمللي تبعیت كند وهم اينكه تحريمهايي مانند كره شمالي را تحمل كند. در فضاي سياسي بايد موضع خود را مشخص كنيد كه از چه ديدگاهي برخوردار هستيد و از چه سياستهايي حمايت ميكنيد. نميتوانيد به صورت همزمان در دوجبهه متفاوت فعاليت كنيد. نكته ديگر اينكه در حال حاضر روسيه تلاش زيادي ميكند كه با ايران در يك اردوگاه جهاني قرار بگيرد و اجازه ندهد ايران به سمت كشورهاي ديگر غربي تمايل پيدا كند. از سوي ديگر نيز كشورهاي غربي و از جمله آمريكا نيز به دليل روابط خصمانه حاضر نيستند سلاحهاي مهم خود را در اختيار ايران قرار بدهند؛ در نتيجه ايران بين قدرتهاي غربي در يك حالت بلاتكليفي قرار گرفته است. به نظر من ايران با قرار گرفتن در يك حالت بلاتكليفي در دوران پسا تحريم در حال انجامدادن يك اشتباه بسيار بزرگ تاريخي است كه در نهايت فرصتهاي مهمي را از دست خواهد داد. ايرانيان همواره فرصتهاي بزرگي را در عرصه بينالمللي در دولتهاي مختلف از دست دادهاند. انتظار ميرفت آقاي روحاني از فرصتهاي به دست آمده استفاده بيشتري كند كه در حال حاضر چنين نشده است. اگر اين وضعيت ادامه پيدا كند ايران مجبور خواهد شد به تعهدات جديدي تن بدهد كه ميتوانست با اندكي تدبير از به وجود آمدن آنها جلوگيري كند. آقاي روحاني بايد هرچه سريعتر كشور را از حالت بلاتكليفي در مرحله پسا برجام خارج كند.
مخالفان دولت روحاني در دو سال باقيمانده از دولت تلاش بيشتري براي تنگ كردن عرصه بر دولت آقاي روحاني خواهند كرد. به نظر شما آقاي روحاني در سال۹۶ با چه چالشهايي براي دور دوم رياستجمهوري خود مواجه خواهد شد؟آقاي روحاني در ماههاي باقي مانده از دوره اول رياستجمهوري خود چه اقداماتي را بايد انجام دهد و از چه اقداماتي بايد پرهيز كند؟
آقاي روحاني بايد اولويت كاري خود را به مساله بهبود اوضاع اقتصادي مردم اختصاص بدهد. حل كردن مشكلات اقتصادي مردم براي آقاي روحاني بسيار حياتي خواهد بود. با اين وجود بهبود اوضاع اقتصادي مردم مستلزم آزاد شدن داراييهاي ايران در بانكهاي خارجي، بالا رفتن قيمت نفت و زمينهسازي براي سرمايهگذاري خارجي است. لازمه اين اتفاق نيز رفع تنش در فضاي داخلي ايران است. در شرايط كنوني به نظر ميرسد عدهاي به صورت تعمدي تلاش ميكنند فضاي داخلي كشور را براي سرمايه گذاران خارجي ناامن و نامساعد نشان بدهند. عدهاي كه چنين اهدافي را دنبال ميكنند از اين نكته غافل شدهاند كه صدمات اين اقدامات به جاي اينكه به دولت آقاي روحاني وارد شود به كل نظام جمهوري اسلامي وارد ميشود و سبب نااميدي مردم ميشود. مردم ايران در ۸سال دولت احمدينژاد به چشم خود ديدند سوء مديريت چه مفسدهها و اختلاسهاي بزرگي به بار ميآورد. در شرايط كنوني نيز از گوشه و كنار شنيده ميشود كه احمدينژاد قصد دارد با وعده يارانه۲۵۰هزارتوماني به صحنه سياسي كشور بازگردد. به نظر من بازگشت احمدينژاد در نهايت به سود آقاي روحاني تمام خواهد شد. مردم ايران با بازگشت احمدينژاد احساس خطر خواهند كرد كه مبادا مشکلات گذشته تكرار شود و به همين دليل وبراي جلوگيري از فاجعه هشت سال گذشته با مشاركت بسيار بالا از آقاي روحاني حمايت خواهند كرد و پرونده سياسي احمدينژاد را براي هميشه خواهند بست. متاسفانه برخي افراد به جاي اينكه به فكر ترميم وضعیت و رفع مشکلات موجود باشند به شكلهاي مختلف دچار خودتخريبي شدند و تلاش ميكنند فضاي سياسي كشور را ملتهب كنند.
برخي از محافظهكاران براي شكست آقاي روحاني نسبت به بازگشت احمدينژاد تمايل نشان دادهاند. به نظر ميرسد اين عده با علم به عدم توانايي رقابت با آقاي روحاني در سال۹۶ تنها قصد دارند در مبارزات انتخاباتي چهره آقاي روحاني را در جامعه تخريب كنند. ارزيابي شما از اين مساله چيست؟
احمدينژاد از همان ابتداي رياستجمهوري خود برنامههاي طولاني براي باقي ماندن در قدرت طراحي كرده بود. به همين دليل نيز در انتخابات ۹۲ در هنگام ثبت نامها دست در دست اسفنديار رحيم مشايي وارد وزارت كشور شد و قصد داشت وي را جانشين چهارساله خود در قدرت كند. وي به دنبال مدل سياسي«پوتين- مدودف» بود و قصد داشت پس از چهار سال دوباره به قدرت بازگردد و سياستهاي خود را پيگيري كند. احمدينژاد به شكل عجيبي به قدرت علاقه دارد و به همين نسبت به رفتارهاي عوام پسندانه و پوپوليستي تمایل دارد. در شرايط كنوني نيز علاقه دارد به قدرت بازگردد و به همين دليل چنين شايعاتي را مطرح ميكند تا افكار عمومي را براي بازگشتش آماده كند. مردم ايران بايد چشم و گوش خود را باز كنند و فريب وعدههاي پوچ و واهي مانند يارانه۲۵۰هزارتوماني را نخورند. مردم از آثار و تبعات يارانه۴۵هزارتوماني كه احمدينژاد بدعت گذار آن در كشور بود آسيبهاي زيادي ديدند. در نتيجه بايد با چشم باز به اين مساله فكر كنند كه وعده يارانه۲۵۰هزارتوماني ممكن است پيامدهاي بسيار ناگوارتري براي اقتصاد كشور و مردم به همراه داشته باشد. مساله ديگري كه احمدينژاد را مجبور كرده تلاش كند تا دوباره به قدرت برسد هجمههاي بسيار زيادي است كه در دو سال گذشته براثر افشا شدن فسادهاي گسترده و بزرگ در دولتش به وي و نزديكانش وارد شده است. به همين دليل وي تلاش ميكند براي اعاده حيثيت و نشان دادن اين مساله كه هنوز در بين مردم داراي پايگاه اجتماعي است به قدرت بازگردد تا هجمه عليه خود را پاسخ بگويد. از سوي ديگر عدهاي كه از روي كار آمدن آقاي روحاني خوشحال نيستند و گمان ميكنند ايشان در حال زمينهسازي براي بازگشت اصلاحطلبان به قدرت است، تلاش ميكنند احمدينژاد را تشويق كنند كه دوباره به قدرت برگردد. من شانس پيروزي احمدينژاد را بسيار اندك ميدانم و معتقدم حضور مجدد احمدينژاد در فضاي سياسي كشور در نهايت به سود آقاي روحاني تمام خواهد شد. در پاسخ به سوال شما مبني بر احتمال حضور احمدينژاد براي تخريب آقاي روحاني نيز بايد عنوان كنم آقاي روحاني به هيچ عنوان داراي سوءسابقه در فضاي سياسي ايران نيست و در دو سال گذشته نيز هيچ نقطه منفي در كارنامه ايشان مشاهده نشده است. در نتيجه دست احمدينژاد براي تخريب آقاي روحاني خالي است و هيچ سند و مدرك محكمهپسندي عليه آقاي روحاني ندارد. آقاي روحاني همواره در فضاي سياسي ايران شخصيت خوشنام و موجهي بوده و كمتر كسي در فضاي سياسي ايران وجود دارد كه ديدگاه منفي نسبت به سابقه و حقانيت ايشان داشته باشد. در سوي مقابل سابقه محمود احمدينژاد سرشار از پروندههاي تامل برانگيز و پر چالش است كه صحنه بازي را به سود آقاي روحاني تغيير ميدهد و ايشان در صورت ضرورت ميتواند به عنوان برگ برنده از آنها استفاده كند. احمدينژاد در ۸سال رياستجمهورياش عليه بسياري از چهرههاي شناخته شده سياسي هجمه و تبليغ كرد و از هيچ كوششي در اين زمينه فروگذار نبود.
يكي از پديدههاي رخ داده در انتخابات هفتم اسفند راي قاطع مردم تهران به ليست جريان اصلاحات بود. اتفاقي كه در كمتر جامعهاي مشابه آن را سراغ داريم كه يك ليست انتخاباتي به صورت كامل وارد مجلس شود. ابعاد جامعهشناختي سياسي اين پديده انتخاباتي چه بود؟ آيا اين رفتار نوعي واكنش به ردصلاحيتهاي صورت گرفته بود؟
براي پاسخ به اين سوال بايد فرهنگ سياسي ايرانيان را مورد بررسي قرار بدهيم. يكي از ويژگيهاي فرهنگ سياسي ايرانيان «مظلوم پروري» است. هنگامي كه اكثر چهرههاي اصلاحطلب رد صلاحيت شدند مردم به اين نتيجه رسيدند كه اين مساله مهمی است. شرايط به شكلي رقم خورد كه حتي افرادي كه قصد نداشتند در انتخابات شركت كنند نيز با مشاهده چنين وضعيتي تصميم گرفتند واكنش مدني نشان بدهند. در روز هفتم اسفند نيز اغلب مردم تنها به دليل اينكه افراطيون وارد مجلس نشوند از ليست اصلاحطلبان حمايت كردند. نكته جالب اينكه بسياري از مردم هيچ گونه آشنايي با سابقه افرادي كه به آنها راي ميدادند نيز نداشتند. مساله مهم ديگر در انتخابات هفتم اسفند وحدت اتاق فكر اصلاحطلبان و همچنين نقش تاثيرگذار رئيس دولت اصلاحات در دعوت مردم به مشاركت در انتخابات بود. بدون شك دعوت رئيس دولت اصلاحات از اقشار مختلف مردم براي حمايت از هر دو ليست «ائتلاف اميد» بسيار كارساز و موثر بود.
چهرههای شاخص جريان اصلاحات به دليل ردصلاحيت، موفق به حضور در مجلس آينده نشدند. اين در حالي است كه راي مردم سبب شد چهرههای شاخص اصولگرايي نيز امكان حضور در مجلس را نداشته باشند. در نتيجه ما با يك مجلس بدون چهره شاخص از هر دو جريان مواجه خواهيم بود كه قرار است در يكي از مهمترين مقاطع تاريخ معاصر ايران تصميمهاي مهم و بزرگ بگيرد. به نظر شما آيا مجلس آينده توانايي اين مساله را خواهد داشت؟
بسياري از چهرههاي شناخته شده عرصه سياسي روزي مانند همين افراد بودهاند و كسي شناختي از آنها نداشته است. جامعه ايران نيازمند گردش نخبگان است. قرار نيست همواره يك عده معدود براي مردم تصميمگيري كنند. من معتقدم از بين همين افراد چهرههاي شاخصي در آينده مطرح خواهند شد كه در تحقق مطالبات مردم از هيچ كوششي فروگذار نكنند. ما بايد زمينه رشد و شكوفايي را براي استعدادهاي جوان كشور در عرصههاي مختلف مهيا كنيم تا بتوانند استعدادهاي خود را شكوفا كنند و به مردم وكشور خدمت كنند. در ۸سال دولت احمدينژاد مسير گردش نخبگان در كشور مسدود شده بود و نخبگان فكري و سياسي جامعه نميتوانستند استعدادهاي خود را بروز بدهند. با اين وجود در هفتم اسفند ماه يك توفيق اجباري براي كشور به وجود آمد كه استعدادهاي جوان بتوانند وارد چرخه مديريتي كشور شوند.
حذف چهرههاي برجسته جريان اصولگرا از مجلس شوراي اسلامي و همچنين مجلس خبرگان هزينههاي سنگيني را به جريان اصولگرا تحميل كرد. ارزيابي شما از هزينهاي كه اصولگرايان در هفتم اسفند پرداخت كردند چيست؟
به نظر من انتخابات هفتم اسفند بيش از آنكه براي اصولگرايان هزينهاي دربر داشته باشد يك هشدار بسيار بزرگ به اين جريان بود. مردم در هفتم اسفند به كساني كه خود را قيم و صاحب اختيار مردم قلمداد ميكردند گوشزد كردند كه اگر قصد داشته باشند نسبت به مطالبات مردم بیاعتنا باشند با واكنش دموكراتيك مردم روبهرو ميشوند و مردم اجازه نميدهند كسي به جاي آنها تصميم بگيرد. با اين وجود حذف چهرههاي مطرح اصولگرايي در انتخابات هفتم اسفند ضربه سنگيني به پيكره اين جريان وارد كرد. به نظر من اصولگرايان بايد به صورت موشكافانه اتفاقات رخ داده در هفتم اسفند را مورد تحليل و بررسي قرار بدهند و اشتباهات خود را محاسبه كنند. تكرار اين اتفاقات ميتواند زنگ خطر بزرگي را براي جريان اصولگرايي به صدا در بياورد و زمينهسازچند دستگي و انشقاقهاي بزرگي در اردوگاه اصولگرايي شود.
واكنش شكست خوردگان انتخاباتي چه خواهد بود؟
آينده سياسي ايران به جريان تحول خواه و اصلاحطلبان تعلق دارد و در اين مساله هيچ شكي وجود ندارد. انتخابات هفتم اسفند ماه نشان داد پايگاه اجتماعي اصولگرايان روزبه روز در حال كاهش است و اين جريان با بحران هويت و چالشهاي دروني مواجه شده است. در شرايط كنوني به نظر ميرسد طرفداران اصولگرايان را ميتوان در چهار ميليوني كه در انتخابات رياستجمهوري به آقاي جليلي راي دادند خلاصه كرد. اصولگرايان بايد به اين نكته توجه كنند كه ايران در شرايطي قرار دارد كه اروپا در قرن نوزدهم ميلادي داشت. در قرن نوزدهم طبقه متوسط در اروپا در حال گسترش بود و طبقه اشراف در حالت افول و سراشيبي قرار داشت. در شرايط كنوني نيز طبقه متوسط در ايران در حال قدرت گرفتن و فربهترشدن است. يكي از دلايل مهم گسترش اجتماعي طبقه متوسط نيز افكار محافظهكارانه است كه سبب تحرك بيشتر طبقه متوسط براي بيرون آمدن از پيلههايي است كه در اطراف آنها تنيده شده است. اين وضعيت براي محافظهكاران مناسب نيست و به همين دليل نسبت به اين اتفاق واكنشهاي عصبي از خود نشان ميدهند. بسياري از رفتارهاي افراطيون در مجلس نهم به همين دليل بود. با اين وجود جامعه ايران نشان داده تشنه اعتدال است. اصولگرايان اگر ميخواهند پايگاه اجتماعي خود را بيش از اين از دست ندهند بايد به سيل خروشان مردم بپيوندند و در رويكردهاي خود تغيير ايجاد كنند. در شرايط كنوني آنها راه به جايي نخواهند برد. من هيچ شكي ندارم كه تندروها بازنده هميشگي تاريخ هستند.