تدبیر24 : قدرت شنوایی آقا معلم بالا نیست و با او که صحبت میکنم، صدایم را کمی بالا میبرم. در انتهای صدایش احساسی توام از نگرانی و امید موج میزند. شاید 18 سال زندگی با کودکانی که هرکدام از نقیصهای در رنجاند، موجود دیگری از او ساخته جدای از آدمهای بیحوصلهای که این روزها میبینیم.
به گزارش خبرنگار «آموزش و پرورش» ایسنا، دوازدهم اردیبهشت ماه هرسال که به منظور پاسداشت مقام معلم در صفحات تقویم ماندگار شده است فرصتی است تا به طور ویژه از حال معلمانی با خبر شویم که مزایای مادی شغلشان را پشت سر گذاشته و با نگاهی مملو از امید، پنجره زندگی فرزندان این سرزمین را به سمت روشنایی و آگاهی میگشایند.
روایتی کوتاه از زندگی معلمی خواهیم داشت که 18 سال از سابقه 27 ساله خدمتش را در مدارس استثنایی گذرانده و حال و هوایی خوب دارد که وصف آن مشکل است. معلمی که حتی حاضر نشد از مشکلاتش سخن بگوید. انگار برای او مشاهده شکوه امید و قدردانی در چشمان مادری که یک عمر از سخن گفتن با فرزندش محروم بوده است و حالا میتواند حرفهای او را بشنود کافی است.
احوال دانشآموزانش به قدری برای او مهم هستند که حتی اجازه نمیدهد نامی از آنها ببرم تا مبادا خاطرشان مکدر شود، به همین خاطر این گزارش با نامهای مستعاری روایت میشود.
رضا نخودچیان معلم کلاسی است که یکی از دانش آموزانش مهدی دانش آموز چندمعلولیتی 13 سالهای است که در کلاس چهارم درس میخواند.او به علت عدم توانایی در استفاده از اندامهای بدنش حتی نمیتواند پاسخ سوال معلمانش را بدهد.
این معلم مرکز استثنایی توحید مشهدمقدس درباره مهدی میگوید: مهدی بدنش خشک است، نمیتواند از دستها و پاهایش استفاده و حتی صحبت کند و چشمهایش نیز دوبینی دارند. او دوسالی بود که به مدرسه ما آمده و ما مانده بودیم با او چه کنیم. مهدی هیچ گونه خروجی نداشت و نمیتوانست پاسخ سوالات معلمان را بدهد. او تنها سرکلاس میآمد و به درسها گوش میداد.
رضا پیگیر وضعیت مهدی میشود، به مراکز خیریه و توانبخشی سر میزند، اما نمیتواند وسیلهای را که بتواند اندکی به دانش آموزش کمک کند، فراهم کند؛ وسیلهای کلاه مانند که وقتی روی سر می گذارند او را به کنترل سرش -ولو کم- قادر کند و وقتی به کامپیوتر متصل شود، با حرکت چشمانش، حروف روی صفحه نقش ببندند.
شاید تصورش مشکل باشد، ما صفحه تبلت را لمس میکنیم و حروف تایپ میشوند، اما مهدی و افراد بسیاری شبیه به او باید چشمانشان را حرکت بدهند، تا دستگاه با تشخیص این حرکات حروف را روی صفحه نمایش دهد.
آقا معلم که نتوانسته هزینه 10 میلیون تومانی خرید این وسیله را تهیه کند، دلسرد شد، اما چندی بعد بارقه امیدی پیدا میشود و معملمان مدرسه وسیلهای را شبیه به همان دستگاه اختراع میکنند که از طریق کارگذاشتن سیستمی در عینک، مهدی میتواند با حرکت چشمانش هر چه میخواهد، بنویسد.
رضا نخودچیان که حالا میتوانم برق شادی را در چشمانش ببینم درباره اتفاقی که برای مهدی افتاده میگوید: برای ما بسیار خوشحال کننده بود که مهدی حالا بعد از چهارسال میتواند جواب معلمها را بدهد. حالا او میتواند بنویسد و وقتی به خانه میرود با صفحه کلیدی که برایش در آنجا آماده کردهایم، همه اتفاقاتی را که در روز افتاده برای مادرش تعریف و مسائل ریاضی اش را حل میکند.
او دانش آموز دیگری هم دارد که به علت کم توانی جسمی به سختی صحبت میکند و حتی گرفتن مداد در دستانش هم با زحمت زیاد میسر می شود. آقا معلم چندماه متمادی به سهیل کمک میکند تا بتواند با تبلتی تایپ کند و دیگر در زنگهای املا گوشهای ننشیند و به جایی نامعلوم خیره نشود.
آقا معلم میگوید که کار کردن با بچههای چندمعلولیتی مشکل است و برخی از آنها علی رغم برخورداری از هوش و استعداد بالا نمیتوانند از اندامهای بدنشان استفاده کنند. دانش آموزانی که با مشکلات فراوان توسط خانواده هایشان به مدرسه میآیند اما نمیتوانند آموختهها و داشتههایشان را منتقل کنند.
حالا مهدی که اندامهای بدنش بی حرکت اند، میتواند درس بخواند، امتحان بدهد و هر روز که به خانه می رود با مادرش صحبت کند. او دیگر حرفهایش را در دلش تلنبار نمیکند و آقا معلم رنگ پاشیده به تابلوی زندگیاش. حالا سهیل میتواند دیکته بنویسد و با دوستانش حرف بزند. حالا آقا معلم شاهد بالندگی مهدی و سهیل است و زندگی با وجود او قابل تحمل تر شده است.
آقامعلم به زندگی دانش آموزانش روح داده است و به همین یک دلیل، حس وحال خوبی دارد. وقتی از او سوال میکنم که آیا در این سالها مشکلی در زندگی اش داشته است و آیا خواستهای از بالادستیها دارد؟ چندثانیهای سکوت میکند، نفس عمیقی میکشد و میگوید: «نه همه چیز خوب است».