تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 05
کد خبر: ۶۲۵۶۵
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۷

نقش زیبای معلم بر تابلوی تاریخ

زنان و مردان آذری، گیلانی، تهرانی، یزدی، مشهدی، اصفهانی، نهاوندی، خوزستانی، کُرد، سیستانی و بلوچ، همه جان بر سر کار شرافتمندانه تعلیم و تربیت فرزندان این مرزوبوم می‌گذارند
تدبیر24 :احمد مسجدجامعی- پیش از انقلاب صحبت از معلم و دلسوزی و وظیفه‌شناسی که می‌شد، یاد صمد بهرنگی می‌افتادیم که به قول آن گزارش خواندنی معلم مدرسه مروی، جلال آل‌احمد افتاد توی ارس. صمدی که نگران بچه‌های مدرسه و بیرون مدرسه و کودکان کار و پای دارقالی و بچه‌های کوچه و خیابان و بچه‌های دیگر بود و داستان‌هایی هم که می‌نوشت بیشتر درباره زندگی همین کودکان بود. در میان معلمان از ابوالحسن خانعلی هم باید یاد کرد که بیشتر پشتیبان حقوق معلمان بود و دوازدهم اردیبهشت سال ١٣٤٠، در میدان بهارستان در جمع فرهنگیان معترض، به دست رئیس کلانتری به ضرب گلوله کشته و در ابن‌بابویه به خاک سپرده شد. از بین نام‌های ماندگار در حوزه معلمی باید از رشدیه، باغچه‌بان، پروین دولت‌آبادی، محیط‌طباطبایی و نیرزاده یاد کرد که اولی آموزش نوین الفبا و مدارس جدید را بنیان نهاد. نخستین مدرسه رشدیه در تهران در بازارچه کربلایی علی (خیابان البرز بین خیابان حافظ و خیابان امیریه) کار خود را آغاز کرد. دومی هم روشی نو در آموزش کودکان به‌ویژه کودکان کرولال ارائه کرد. آموزشگاه ویژه کرولال‌ها در میدان اصلی محله یوسف‌آباد از یادگارهای اوست. دفتر باغچه‌بان در این آموزشگاه امروزه محل نگهداری وسایل شخصی اوست و موزه‌ای کوچک به‌حساب می‌آید. بعد از مرگش، او را در مقبره خاندان اشتری در جنوب چشمه‌علی به خاک سپردند. معلم سوم هم که ساکن محله عودلاجان بود، شعر را  وارد زندگی کودکان کرد. چهارمی نیز تا پایان عمر معلم باقی ماند و هیچ‌گاه کسوت استادی دانشگاه را قبول نکرد و در روشنگری‌های تاریخی و فرهنگی برای عامه مردم از طریق سخنرانی و مقاله‌نویسی کوشش بسیار کرد و مزار او در کنار برج طغرل در شهرری واقع است. نفر پنجم هم که مانند پروین دولت‌آبادی از اهالی محله عودلاجان بود، شیوه جدیدی در آموزش الفبا از طریق بازی و نمایش ابداع کرد و روی سنگ مزارش در حضرت عبدالعظیم نوشته است: بچه‌ها خانه استاد اینجاست. البته بنیان‌گذار نخستین مدرسه شناخته‌شده تهران، در ٤٠٠ سال پیش از این دختر شاه‌اسماعیل و خواهر شاه‌طهماسب اول، سلطانم بیگم‌خانم بود که پس از دیوارکشی در اطراف تهران مدرسه‌ای درون حصار، در محدوده جنوب امام‌زاده یحیی در خیابان بوذرجمهری ساخت که به مدرسه خانوم شهرت دارد. امیرکبیر هم با بنیان مدرسه دارالفنون، پای علوم جدید را به کشور باز کرد. دکتر پولاک نمساوی، معلم طب و جراحی و چشم‌پزشکی جدید، در کنار  معلمان دیگر از جمله موسیو کرشیش نمسه‌ای، معلم توپخانه که سومین نقشه از حصار طهماسبی تهران را به کمک شاگردانش ترسیم کرد، از اولین معلمان این مدرسه تأثیرگذار در تاریخ ایران بودند. حیف است که در اینجا از  عبدالغفار نجم‌الملک که در سال‌های بعد معلم ریاضیات این مدرسه بود، نام نبریم. او در حدود ١٥٠ سال پیش به کمک شاگردانش اقدام به آمارگیری نفوس در تهران کرد که به لحاظ روش بسیار نوین و کارآمد بود. همچنین ٢٠ سال بعد دوباره با کمک شاگردانش برای اولین بار نقشه‌ای از حصار ناصری تهران کشید و از خود به یادگار گذاشت. در بین معلمان موفق و تأثیرگذار دوران ما، باید از پرویز شهریاری که سعی ‌کرد ریاضیات را به فهم عمومی نزدیک کند، یاد کرد و از دکتر مجتهدی که بنیان‌گذار مهم‌ترین مراکز علمی-آموزشی جدید مانند مدرسه البرز، دانشکده پلی‌تکنیک و دانشگاه صنعتی شریف است، نام برد. نام ساموئل مارتین جردن نیز در جرگه معلمانی است که نام و یاد او در بین ایرانیان ماندگار شده و کسانی چون ملک‌الشعرای بهار درباره مقام او شعرهایی سروده‌‌اند و همسر او در دانشسرای عالی واقع در خیابان صفی‌علیشاه با مرحوم پروین اعتصامی آشنایی داشته است. محمد خزائلی هم نخستین نابینای فارغ‌التحصیل رشته حقوق در مقطع دکترا در ایران است که اولین رساله دکترا در زمینه علوم قرآنی را نوشت. او  هم برای نخستین‌بار، مدرسه‌ای ویژه و روزآمد برای نابینایان بزرگ‌سال در خیابان ظهیرالاسلام پایه‌گذاری کرد و بانی انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران بود. کتاب‌های ارزشمندی چون احکام قرآن نیز از تألیفات اوست.

 

شیخ عباس‌علی اسلامی هم از معلمانی است که مدارس شبکه‌ای را با کمک جمعی از خیرین و بازرگانان در سال‌های پس از سقوط پهلوی اول پایه‌گذاری کرد و نام آن مجموعه را جامعه تعلیمات اسلامی نهاد. از معلمان نوگرا، نام‌های علامه و رضا روزبه اهمیت بسزایی دارد که دانش‌آموزان مستعد را انتخاب و تشویق می‌کردند و پایه‌های جدیدی در آموزش و تربیت گروهی از جوانان نهادند که آنها نیز به بسط این روال و روند و گسترش راهی که استادانشان پایه‌گذاری کرده بودند، پرداختند. انقلاب که شد ترورها آغاز شد؛ مطهری را در نزدیکی همان‌جایی که در همان روز، سال‌ها پیش خانعلی را هدف قرار داده بودند و مفتح را در آستانه ورود به همان محل درس و بحثش در برابر دانشکده الهیات دانشگاه تهران، به شهادت رساندند. بعد بهشتی و رجایی و باهنر را ترور کردند که کار اصلی آنها هم معلمی بود. جنگ که شد خیلی از معلم‌ها درس آخرشان را نه با گچ و تخته، که با تن‌وجانشان دادند. محمد ابراهیم همت، نه‌تنها به شاگردان کلاسش که به تمام شاگردان و معلمان و اصلا به تمام ایرانیان درس شجاعت و شهادت داد. جانش را کف دستش گرفت تا دشمنان، جان هموطنانش را نگیرند. در همین بهشت زهرای تهران، علاوه بر او، نام و مشخصات ٣١٢ معلم شهید دیگر را می‌توان یافت. طایفه معلم‌ها بعد از جنگ هم همان طایفه کم‌توقع و پرکاری بودند که فداکاری برایشان مانند نفس‌کشیدن عادی بود و از دل‌وجان برای بچه‌های این مرزوبوم کار می‌کردند. حسن امیدزاده، معلم گیلانی، در سال ٧٦ برای نجات جان شاگردانش از آتش بخاری کلاس، به آتش زد و بچه‌ها را نجات داد و خودش در آتش گیر کرد و سروصورت و گلویش به‌شدت سوخت و بعد از ١٥ سال تحمل رنج و درد بالاخره بر اثر عوارض همین سوختگی‌ها از دنیا رفت. در سال ٨٩ ، خانم معلم فداکار مشهدی، حمیده دانش، جانش را برای نجات جان دخترک دانش‌آموزی که در آب افتاده بود و نزدیک بود غرق شود، فدا کرد. در سال ٩٤ خانم معلم نهاوندی، فاطمه مولوی، به همین شکل بی‌آنکه شنا بداند، برای نجات جان دانش‌آموزش به آب زد، اما هم دانش‌آموز را نجات داد و هم خود جان سالم به‌در برد. در همان سال، ریحانه بهشتی، معلم مشهدی که بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت، با تهیه کارت اهدای اعضا، پیش از مرگش، به چند بیمار جان و توانی دوباره بخشید. در همان سالی که حسن امیدزاده به آتش زد تا با مایه‌گذاشتن از جان خود، دانش‌آموزانش را نجات بدهد، ادهم مظفری، معلم کُرد نیز در کامیاران برای نجات دانش‌آموزش از غرق‌شدن در رودخانه جان داد. معلم کُرد دیگری به نام محمدعلی احمدیان در سال ٩٢ تابلویی زیبا از همدلی با دانش‌آموزش آفرید. او که متوجه شد یکی از دانش‌آموزانش به علت بیماری نقص سیستم ایمنی دچار ریزش مو شده است برای همدلی با او سرش را تراشید و با سر تراشیده به کلاس درس رفت و همه دانش‌آموزان از معلم خود تأسی کردند. در همین سال ٩٥، حمیدرضا گنگوزهی، معلم فداکاری از استان سیستان‌وبلوچستان، برای نجات جان دانش‌آموزانش از ریزش دیوار فرسوده، خود زیر آوار ماند و جانش را از دست داد. یاد علی‌رضا هادی‌نژاد، آن معلم روستاهای یزد می‌افتم که هرروز دانش‌آموز معلول خود را با وسیله‌ای شخصی از خانه به مدرسه می‌برد و او را پشت میز مدرسه می‌نشاند و برای حل مسئله دوباره او را در آغوش می‌گرفت و در پای تخته با آرامش تمام، چندان نگاه می‌داشت تا او مسئله ریاضی را حل کند.
زیاد در انشاها و سخنرانی‌ها نوشته و شنیده‌ایم که معلم چون شمع می‌سوزد و روشنی می‌بخشد. آن‌قدر زیاد که دیگر نمی‌بینیم و نمی‌شنویم که این جمله چقدر واقعی است. شاید به همین خاطر است که در دولت پیشین حتی نام دانشکده تربیت‌معلم را برنتابیدند و در اقدامی نابجا، نام قدیمی‌ترین مرکز آموزش‌عالی کشور را که ١٥ سال پیش از دانشگاه تهران تأسیس شده بود و یکی، دو سال دیگر صدمین‌سال آن ‌را لابد جشن می‌گیرند، از تربیت و معلم تهی کردند. به‌هرحال، درست زمانی که خودستایی‌ها و تفاخرهای بیجای قومی و نژادی و شیوه‌های «نامحسوس» برای به‌اصطلاح تربیت جامعه را در خود و اطرافیانمان می‌بینیم، زنان و مردان آذری، گیلانی، تهرانی، یزدی، مشهدی، اصفهانی، نهاوندی، خوزستانی، کُرد، سیستانی و بلوچ، همه جان بر سر کار شرافتمندانه تعلیم و تربیت فرزندان این مرزوبوم می‌گذارند و با هم یک سرود را می‌خوانند؛ سرود فداکاری برای انسان و کرامت انسانی.

برچسب ها: تدبیر24 روز معلم
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: