تدبیر24 :یک باستانشناس پیشکسوت درباره کتابهایی که در یکی از دوران مدیریت دولت قبل در سازمان میراث فرهنگی از بین رفت، میگوید: ایران چهار بار مورد تهاجم نظامی قرار گرفت که آخرین تهاجم از سوی نسل فعلی، بدتر از تهاجمهای گذشته است.
خسرو پوربخشنده در گفتوگو با خبرنگار میراث فرهنگی ایسنا، بیان میکند: در اینباره نامه مفصلی به آقای ملکزاده (آخرین رییس سازمان میراث فرهنگی در دولت دهم) جانشین آقای بقایی نوشتم که ایران چهار بار مورد تهاجم نظامی قرار گرفته بود، نخستین بار اسکندر حمله کرد که متأسفانه ما در کتابهای درسی از آن به عنوان اسکندر کبیر یاد میکنیم، در حالی که او نمیتواند برای ایرانیها کبیر باشد. همچنین پس از حمله مغول، آخرین تهاجم از سوی نسل فعلی در دورهی آقای بقایی صورت گرفت که بدتر از تهاجمهای گذشته است؛ چون برخی از اسناد گم شده دستنویس بودهاند و ما دیگر به آنها دسترسی نخواهیم داشت.
او با بیان اینکه نسل اول باستانشناسان گزارشهای خود را به شکل دستنویس ارائه میکردند، اظهار میکند: در دورههای بعد گزارشهای باستانشناسی به شکل تایپی ارائه میشد و حالا هم که همهچیز کامپیوتری شده است.
این باستان شناس ادامه میدهد: در دوره ریاست بقایی در میراث فرهنگی نامهای نوشتم که هیچکس چون شما بیخبر از درون سازمان نبوده است، این موضوع برایش خیلی عجیب بود و پاسخی هم به نامهام نداد.
پوربخشنده بیان میکند: تخریب فرهنگ یک ملت از سوی بیگانگان آنچنان دردناک نخواهد بود، اما اگر یک ایرانی این کار را انجام دهد، خطرناک و دردش بیشتر است. اگر به چین توجه کنید عدهی بسیاری را بعد از انقلاب به محاکمه کشیدند، اما در کشور ما سرانی که به فرهنگ یک ملت آسیب رساندند آزادانه میگردند و کسی آنها را محاکمه فرهنگی نمیکند. چرا چنین تهاجم فرهنگی انجام شد؟ نوع آرایش و پوششی که از غرب وارد میشود یک نمونه از تهاجم فرهنگی است. تهاجم فرهنگی از داخل صد مرتبه بدتر از تهاجم فرهنگی است که از خارج وارد میشود.
او میافزاید: در سال 87 مأموریتی در ایستگاه شماره 7 آتشنشانی بازار تهران به من محول کردند. آتشنشانی تصمیم گرفته بود ساختمان قدیمیاش را تخریب کند، زیرا به امکاناتی از جمله حمام، توالت و فضای بیشتر نیاز داشتند. هنگامی که قسمتی از ساختمان قدیم را تخریب کردند، سازمان میراث فرهنگی خواست که از نظر باستانشناسی در زمین آتشنشانی تحقیقاتی صورت بگیرد، در عین حال میراث فرهنگی مدعی بود که ضوابط فرهنگی هم در این محدوده باید حفظ شود، مثلا باید سردر آتشنشانی با معماری بازار همخوانی داشته باشد.
این باستان شناس اضافه میکند: یکی از کارشناسان میراث فرهنگی گفته بود، دیوار آجری مربوط به فاضلاب و جانپناه سیمانی در ساختمان آتش نشانی که روی آن را با آجر پوشانده بودند، باستانی است. هر چه مسئول آتشنشانی توضیح داده بود که این دیوار سیمانی را خودمان روی جانپناهی که در زمان جنگ ساخته شده بود کشیدیم، اما کارشناس مربوط به عقیده خودش پافشاری کرده بود که باید در ساختمان آتشنشانی کاوش صورت بگیرد. مدیر میراث فرهنگی وقت به من مأموریت داد که این موضوع را بررسی کنم. هنگامی که من از بنا بازدید کردم، شواهدی باستانی در این ساختمان ندیدم و برای اطمینان خاطر ترانشهای ایجاد کردم، اما باز هم شواهدی به دست نیاوردم. من هم با مسئولیت خودم نوشتم ساخت و ساز در این مکان از نظر باستان شناسی بلامانع است.
این باستانشناس اذعان میکند: من به استناد معرفی مدیر وقت میراث فرهنگی با آتشنشانی قرارداد بستم، بگذریم برای آنکه بتوانم حقم را بگیرم چه پیشنهاداتی به من شد. همزمان با این موضوع نرسیده به ساختمان آتشنشانی پاساژی در حال ساخت بود. در آن زمان که خاکبرداری انجام میشد، متوجه دیواری آجری در عمق بیش از 3 متر از سطح زمین، به طول بیش از 3 متر و ارتفاع 2 متر که در دو جهت شرق به غرب کشیده شده بود، شدم و سفالهایی از دوره تیموری تا قاجار به شکل پراکنده در آنجا پیدا کردم. هنگامی که از شخص حاضر در محل پرسیدم آیا میراث فرهنگی از ساخت و ساز در این محدوده مطلع است؟ جواب داد ما فلان قدر هزینه کردهایم تا کسی این سوال را از ما نپرسد.
پوربخشنده میگوید: در آن زمان هر واحدی که در زیرزمین این پاساژ وجود داشت را متری 6 میلیون تومان میفروختند. من سفالهای دوره تیموری را که در آنجا وجود داشت، جمع کردم و به معاون پژوهشی وقت استان تهران تحویل دادم و گفتم باید یک ناظر در این محل بگذارید. اما اصلا مشخص نشد سفالها چه شد؟! بعد از آن روز متوجه شدم که دیگر دیواری وجود ندارد. اشتباه بزرگ من این بود که از آنجا عکسی نگرفتم. هنوز هم ساختمان قدیم ایستگاه شماره 7 آتشنشانی پابرجاست و برای آن حریم ضوابط منظری در نظر گرفتند، در حالی که آنجا کاوش شد و با کندن آسفالت و حفاری به هیچ چیز نرسیدیم. اما برای پاساژی که در حال ساخت بود ضوابط منظری و دستور کاوش اعلام نشد! این سوال را باید از مسئولان پرسید، چطور میشود که یک پاساژ در دل بازار بدون ضوابط منظری با سه طبقه در زیرزمین و چند طبقه روی آن بالا میرود اما ایستگاه آتش نشانی در دل قطب اقتصادی تهران دستش به جایی بند نمیشود.