تدبیر24: «بداخلاق!» احتمالا تنها واژهای است که هرکس پس از دیدن چهره «غیرخندان» یک کمدین به ذهنش میآید، به همین دلیل شاید خیلیها فکر کنند این قشر از بازیگران مخصوصا سر صحنه آدمهای بداخلاقی هستند، در حالی که کسی مثل رامبد جوان، بازی و مسابقه حین کار راه میاندازد و فقط شاید در یک مورد استثنا طوری عصبانی شود که تا حد کتککاری هم پیش برود. رامبد جوان که زمانی با
گفتوگو را با نقش متفاوت شما در فیلم «گناهکاران» شروع میکنیم. نقشی که با توجه به سابقه بازیهای کمدی و طنزی که مخاطب از شما در ذهن دارد،
غافلگیر کننده است. چه شد که پلیس جدی و البته قاتل فیلم «گناهکاران» شدید؟ واقعیت این است که نقشی را به من پیشنهاد دادند و من هم قبول کردم. فکر میکنم اگر نتوانم نقشی را بازی کنم، پس باید از این حرفه انصراف دهم؛ یعنی پس از سالها کارکردن در این حرفه، مشخص است که من بازیگرم. هر چند این که بازیگر خوبی هستم یا خیر، به نظر دیگران برمیگردد اما به نظر خودم کارم را بلدم و وقتی سناریو خوب باشد، میتوانم از پس کار برآیم.
پس یعنی بازی خوب شما به دلیل سناریوی خوب هم بوده است؟ بله این مساله مهم است که بدانیم یک بازیگر خوب، در هر شرایطی نمیتواند خودش را نجات دهد و به ترکیبی از کارگردان و فیلمنامه نیاز دارد. البته فیلمبردار، نورپرداز و سایر عوامل هم در جلوه پیدا کردن کار بازیگر نقش دارند، اما ترکیب مثلث کارگردان، بازیگر و فیلمنامهنویس بیشترین اثرگذاری را دارد چرا که گاهی بازیگر درست و منطقی بازی میکند، اما منطق سکانس ایراد دارد و اینجا داستان باورپذیر نمیشود و میگوییم بازی او بد است. این اتفاق خیلی هم زیاد در سینمای ایران رخ میدهد.
این ترکیبی که اشاره کردید به نظر میرسد در«گناهکاران» وجود داشت، چون گره داستان خیلی خوب بود و تا آخر فیلم سخت میشد، متوجه شد که چه کسی قاتل است. به جز این، «گناهکاران» یک فیلم پلیسی متفاوت است که شبیه آن را قبلا در سینمای ایران کمتر داشتیم!
همین طور است. سناریو درست پرداخت شده بود و کارگردانی و بازیگری هم صحیح بود. این کار جزو معدود فیلمهایی بود که با سلیقه نگارش شده بود، آدمها شخصیتپردازی شده بودند و همه چیز کاملا روشن بود؛ درنتیجه تمام این موارد، درکنار نقش یک پلیس متفاوت در جذب کردن من تأثیر داشت. یک نکتهای هم در فیلم وجود داشت و آن هم این بود که امکان داشت از روی بازی بازیگر سناریو لو برود و من تلاش کردم این اتفاق نیفتد؛ به همین دلیل اصلا این پلیس را آدم مهربانی نشان ندادم تا مخاطب بهخاطر مهربان بودنش، به او مظنون نشود. البته نگهداشتن مرز این کار سخت بود که مدام مراقب باشی تماشاچی حین دیدن این نامهربانیها، به تو مظنون نشود.
این اولین بار بود که در فیلمی با فرامرز قریبیان کار میکردید، این همکاری چطور بود؟ خوب بود. آقای قریبیان آقاترین بازیگر سینمای ماست و این خیلی خوب است که یک نفر این قدر محترم و با وقار باشد. ایشان به خاطر روحیه حرفهای و شخصی کاملا جدی و با جذبه هستند، اما به موازات این خصوصیات طناز و اهل خنده هم هستند، من هم از آنجایی که کلا آدم خوشمشرب و شوخطبعی هستم، برای هم جوک تعریف میکردیم و یک فضای خوب و همراه با شوخی در طول کار داشتیم. کلا این همکاری برایم تجربه خوبی بود. در کارگردانی، سام قریبیان و هومن بهمنش هم خیلی کمک میکردند و در جاهایی به نظرم آقای قریبیان این فضا را برای سام (پسرش) ایجاد میکرد که او هم به کارگردانی و صحنه نزدیک شود.
پایانبندی فیلم را چطور میبینید؟ مخصوصا اینکه نسبت به آنچه در جشنواره نمایش داده شد دچار تغییر شده است. سکانس مرگ آخر فیلم برایم خیلی عجیب بود و دوست داشتم؛ اما درباره پایان بندی، اگر پلان آخر یعنی همان پلانی که پرونده به قطبالدین صادقی داده میشود و او حیرتزده نگاه میکند، نبود، برایم خوشایندتر بود. در حقیقت نسخهای که در جشنواره اکران شد را بیشتر دوست دارم.
با این حال یکی از نکات مهم «گناهکاران» این است که به همه ما سینماگران و تماشاچیها یادآوری میکند که میشود یک فیلم پلیسی خوب ساخت و میشود برای آن مشتری هم داشت. من خودم الان میتوانم به این فکر کنم که یک فیلم پلیسی خوب بسازم.
در «گناهکاران» با کارگردانی کار کردید که بازیگر هم هست و البته خود شما هم چنین تجربهای را در «ورود آقایان ممنوع» با مانی حقیقی و رضا عطاران داشتید. این نوع کار کردن سختی ندارد؟در «ورود آقایان ممنوع» فکر نمیکردم که مانی یا رضا، کارگردان هستند. آنها را بهعنوان بازیگر خودم فرض میکردم و وجه کارگردانی آنها در نظرم نبود، البته جاهایی پیش میآمد که مشورتهایی با هم داشتیم، اما مطمئن هستم آنها هم بهعنوان بازیگر سر صحنه آمده بودند و خیلی هم شش دانگ سر کار بودند. همین موقعیت برای من در «گناهکاران» پیش آمد. هر چند من کلا آدم فضولی هستم و گاهی اظهارنظرهایی میکنم اما وقتی همه چیز درست باشد نیازی نیست بازیگر وارد کارهای دیگر شود. بد نیست درباره این موضوع به یک تجربه استثنایی که داشتم اشاره کنم. ما یک کارگردانی در این سینما داریم که سواد سینمایی درستی ندارد و مطلقا سینما را نمیفهمد. من یک اشتباه بزرگ کردم و پذیرفتم در فیلم او بازی کنم. در حالی که میتوانستم مثل خیلی از کارهای دیگر، محکم بگویم نه و پای حرفم بایستم، اما این کار را نکردم و چون پول هم لازم داشتم قبول کردم. پول خوبی هم برای آن فیلم گرفتم. آن زمان قرار بود بخش زیادی از فیلم توسط یک کارگردان بخش CGI انجام شود و کارگردان اصلی فیلم باید تسلطش بر آن بخش یعنی بر بخش اعظم پروژه کم میشد اما این طور نشد. او آنقدر بدسلیقه است، آنقدر درام را نمیشناسد وآنقدر نباید در سینما باشد که برای اولینبار در زندگیام تا جایی پیش رفتم که دو بار سر یک فیلم دعوا کردم، آنهم در حدی که بلند شدم و قصد داشتم کارگردان را بزنم؛ اما حیف که جلوی مرا گرفتند. در نتیجه تمام عصبانیت و نفرت من به دعوا و هوار هوار تبدیل شد. او هم مرتب بعد از هر دعوا گریه میکرد که شما نمیگذارید من فیلم آخرم را بسازم و من میگفتم تو هم داری کاری میکنی که این فیلم، فیلم آخر ما هم باشد چون داری ما را دق میدهی.
در آن فیلم ویشکا آسایش هم بود؟ بله ویشکا آسایش هم بود که متأسفانه من او را بردم و داشت سکته میکرد.
این اتفاق واقعا یک شرایط استثنایی داشته، اما نبود فیلمنامهنویس و حتی کارگردانی که نسبت به آنچه انجام میدهد مطمئن باشد از معضلات سینمای ایران شده است. به نظرمیرسد یک نوع بیاعتمادی به وجود میآید که هر کس حتی خود شما ترجیح میدهد، فیلمنامه خودش را بسازد.
واقعیت این است که ما فیلمنامهنویس خوب کم داریم، یعنی کم پیش میآید که به یک فیلمنامهنویس سوژهای بدهی، پول هم بدهی و بگویی شش ماه دیگر کار را تحویل میگیرم و بعد تحویل بگیری، چون معمولا این شش ماه یا میشود یک سال بعد که یعنی تمام برنامهریزیهای آدم به هم میخورد یا اینکه اصلا تبدیل میشود به چیزی که تو نمیخواستی. در حالی که باید حتما آن چیزی باشد که تو میخواهی، چون قرار است تو آن را بسازی. این مساله درباره کارگردانها هم وجود دارد، یعنی تعداد فیلمنامهنویس یا کارگردانهایی که کاری را به آنها بسپاری و مطمئن باشی که خوب میشود خیلی کم است. اصلا یک کاری میکنیم. شما روی کاغذ اسم 10 کارگردان را بنویسید که وقتی کاری را شروع میکنند خیالتان راحت است که فیلم خوبی خواهند ساخت...
پس از کلی فکر کردن و خط زدن اسامی متعدد چند اسم بیشتر روی کاغذ باقی نماند چرا که اکثر کارگردانان حداقل یک فیلم بد در کارنامه خود دارند. هرچند اسم خود رامبد جوان هم در این لیست قرار داشت که با توضیح خاص او همراه شد.
(با خنده) ممنون ازاینکه اسم مرا هم در این لیست قرار دادید، اما من اصلا اهل رودربایستی نیستم و فکر میکنم وقتی فیلم جدیدم «خندنده» را بسازم، میتوانم بگویم آیا من جزو آن دسته از کارگردانهای تضمینی هستم یا خیر. این ماجرا (نبود اطمینان) در بخش فیلمنامهنویسی هم وجود دارد. هر چند پیمان قاسمخانی جزو کسانی است که فیلمنامهاش تضمینی و مطمئن است، اما تعداد افرادی که فقط فیلمنامهنویس باشند و فیلمنامهنویس خوبی هم باشند خیلی کم است. در طول سال به من فیلمنامههایی پیشنهاد میشود و البته تعداد کمدیها از فیلمهای جدی بیشتر است، اما اینقدر فیلمنامهها آزاردهنده و بد هستند که گاهی به روی طرف آوردهام.
این درست است که میگویند سر صحنه بداخلاق هستید؟ ابدا. با گروهم به شدت خوب و خوشاخلاقم، چون فکر میکنم اگر حالشان بد باشد یا از من بهعنوان کارگردان بترسند فیلم خراب میشود. البته در کار جدی هستم، اما با عوامل خوشاخلاقم. در مقام بازیگر که چون مسئولیتهایم کمتر است خوش اخلاقیام خیلی بیشتر است تا جایی که بازی و مسابقه سر صحنه راه میاندازم. البته این نظر که کمدینها آدمهای بداخلاقی هستند یک موضوع متفاوتی است و نوع برخورد مردم در آن تاثیر دارد، مثلا اگر در خیابان فرامرز قریبیان را ببینی رسمیتر برخورد میکنی، اما اگر رضا عطاران را ببینی راحت به سمت او میروی چون همه ما با رضا عطاران خندیدهایم و او را فرد جدی نمیدانیم و به خودمان اجازه میدهیم با او شوخی کنیم و وای به روزی که بلد نباشیم یک شوخی به اندازه و مودبانه کنیم. اینجاست که حتی رضا هم ممکن است دلخور یا عصبانی شود.
/جایی خواندم که حامد بهداد درباره نحوه ورودش به سینما گفته بود که در شرکت تبلیغاتی شما کار میکرده و شما او را به سینما آوردهاید. فقط حامد بهداد را اینطور وارد سینما کردید؟
ماجرا این است که حامد مثل برادر من است. آن موقع حامد بازیگر نبود و من یک شرکت تبلیغاتی داشتم و او با من کار میکرد. آدم بسیار قابل اعتمادی بود و روحیه کمالگرایی بالایی داشت و همین روحیه باعث شد که او الان این ویژگیها را داشته باشد. حامد برای موقعیتی که الان صاحب آن است زحمت بسیار کشیده و من به او افتخار میکنم. آن زمان همایون اسعدیان فیلمی داشت که میخواست من آن را بازی کنم، من هم اصرار داشتم حامد آن را بازی کند چون به او قول داده بودم تا در شرایط مناسب امکان بازی در یک فیلم را برایش ایجاد کنم. این شانس هم پیش آمد که یک نقش اول پیدا شد و بقیهاش دیگر دست خودش بود. البته موافقت همایون عزیز هم که شرط مهمی بود.
و سوال آخر اینکه همه کارهایی که انجام میدهید معمولا یک نوع ساختارشکنی دارد. از «گپ» گرفته که قبلا نمونهای نداشت تا حضور در «رادیو هفت» برای گفتوگو با کودکان و برنامه «نود». این کار یا ویژگی چه جذابیتی دارد؟ من به این موضوع خیلی فکر میکنم که چطور میشود در مضمون و ساختار، تازگی ایجاد کرد. واقعیت این است که اتفاقهای زیادی در برنامههای ما رخ داده ولی مردم که فقط سینما و تلویزیون ما را نگاه نمیکنند. پس، مهم است که حرف تازهای بشنوند. این نوآوری هم یکتنه انجام نمیشود. من حدود دو سال است که یک گروه ایده پرداز به نام «ایده میده» دارم. همه، آدمهای خلاق و خوشفکری هستند و میدانند که قرار است کار متفاوتی انجام بدهیم. مثلا اگر قرار است یک نمایشی درباره خنده بسازیم تحقیق میکنند که در جهان چه نوع برنامههایی ساخته شده؟ چه تأثیری داشته؟ موفق بوده یا نبوده؟ علتیابی میشود و بعد ظرفیت ساخت آن را در ایران مقایسه و بررسی میکنیم. بعضی وقتها هم کافی است که در یک برنامه یک شوک به مردم وارد شود. وقتی وارد چنین فضایی شویم، کمکم خیلی حرفها را میتوان مطرح کرد. در واقع برای نوآوری در مضمون یک سری تکنیک وجود دارد. در ساختار هم میتوان به شکلی دیگر نوآوری ایجاد کرد. در برنامه 90 که پربینندهترین برنامه تلویزیونی است من و حبیب رضایی و سروش صحت متوجه شدیم که میتوانیم در این برنامه تماشاچی یا نماینده تماشاچیان باشیم. پس حواسمان بود که تماشاچی دوست دارد پشت میز عادل بنشیند، دفترچهای که مدام در دست دارد را نگاه کند، سراغ صفحه مونیتور برود و... در چنین شرایطی تماشاچی لذت میبرد و شما نمیدانید چقدر این جمله من که گفتم: «عادل میتوانم یک قلپ از لیوان تو آب بخورم؟» چه جذابیتی ایجاد کرد و چطور در ذهن همه ماند. در حالی که قضیه این نیست که مردم بخواهند از لیوان عادل آب بخورند ولی این جمله، اوج آن احساس و ذوقزدگی برای تماشاچی بود. هر چند من چنین ذوقزدگی نسبت به او ندارم چون عادل دوست من است. درنهایت این کار براساس هوشمندی انجام شد و متأسفانه ما کارشناسی نداریم که بررسی کند، چرا آن برنامه به یکی از بهترین برنامههای 90 که خودش پربینندهترین برنامه تلویزیون است، تبدیل شد. کلا فکر میکنم کار نو کردن فرمول و هوشمندی میخواهد اما نبوغ نمیخواهد.