تدبیر24 : شیما بهرهمند- در آستانه بیستونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، بِناگاه نسخه پیدیاف مجموعهداستان «بنیآدمِ» محمود دولتآبادی، که اخیرا در نشر چشمه منتشر شده، به بازار آمد. خبر کوتاه است و در این آشفتهبازار کتاب و نشر شاید نهچندان غریب. اما ماجرای بنیآدم با ماجراهای دیگری پیوند خورده و از این اتفاق بهظاهر ساده و مکرر، «بازی تلخ» ساخته است. روایت خودِ نویسنده از این ماجرا خواندنی است.
«طبعا آن مرد سرش را بالا خواهد گرفت ببیند من که هستم، همین که نگاهم کند از چشمهایش میفهمم که هموطن است یا نیست. آدمهای هر سرزمینی نگاه خاصی دارند، نه چشمهای خاصی، ته چشمهایشان یک چیزی هست که میگوید اهل کجا هستند. دستکم هموطنهای ما اینجورند و این بهگُمان من مربوط میشود به زبان و لحنی که با آن فکر میکنند و گذشتهای دور که در ژنِ چشمها باقی مانده... ته چشمهای هموطنهای ما نشانهای است که داد میزند ایرانى هستند و هرچه فکر کردم علتاش چه هست چیز دیگری به نظرم نرسید جز گذشته و زبان و لحنی که با آن فکر و خیال میکنند.» محمود دولتآبادی در داستانِ «اتفاقى نمیافتد» در مجموعهداستانِ اخیرش، «بنیآدم» از گذشتهای حرف میزند که آدمهای یک خاک را، دستکم در فکر و خیال بههم نزدیک میکند. اما خود این روزها در وطن، میان هموطنانش مانند غریبهای است که هر روز بلای تازهای بر سر آثارش نازل میشود. دیگر سالیانی بود که خبر تازه از دولتآبادی، نویسنده بِنام پیرامون «کلنل» و چندوچون چاپ و عبور این رمان از سد ممیزی است، تااینکه مجموعهداستان بنیآدم چاپ شد.
سال گذشته هنوز اهالی ادبیات و رسانه با حکایتِ پرماجرای رمان «زوال کلنل» خو نکرده بودند، که خبر چاپِ نسخهای از این رمان آمد. نسخهای جعلی، که ترجمهای بود از نسخه برگردانِ آلمانی «کلنل». کمی پیشتر از آن، در آستانه نوروز سال نودوسه، خبر رسید که کلنلِ دولتآبادی با اصلاحات و تغییراتی مجوز گرفت و آن زمان بنابر سیاستهای فرهنگی تازهای که اهل فرهنگ گمان میبردند دولت اعتدال در پیش گرفته است، این خبر چندان غریب نبود. زمانی نگذشت که خبر انکار شد و سرآخر هم کسی یا نهادی زیر بار مسئولیتِ اعلام خبر نرفت. دولتآبادی اما به چاپ رمانِ معروفِ نخواندهاش، در خارج از کشور به زبان فارسى، تن نداد. او معتقد بود «فلسفه من، روش کار من، مقابله نیست. میخواهم به نوشتن ادامه دهم و همچنان رماننویسی باشم که در اینجا، در وطن زندگی میکند و مینویسد.» او به نوشتن ادامه داد و سرانجام بعد از هفتسال انتظارِ چاپ کلنل و عاقبت مبهم آن، مجموعهداستانِ «بنیآدم» از دولتآبادی چاپ شد.
مجموعهای از شش قصه که جملگی در سالهای اخیر نوشته شدهاند. چندی از انتشار «بنیآدم» نرفته بود، قصههای تازه دولتآبادی چندان خوانده نشده بود که خبر رسید نسخه پیدیاف آن هم به بازار آمده است. دولتآبادی خود میگوید «پریروز خبر را شنیدم». گویا یکى از همکاران مطبوعاتى خبرش کرده بود که چه نشستهای همین مجموعهداستان کوتاه هم از بازار آشفتهحال کتاب سر سلامت بِدر نبرد. حتی زمانی که خبر دادند بیا و اصلاحاتِ رمان را ببر بازبینى کن، چهبسا مجوز بیاید، همان روزهایی که رسانهها خبر از تغییر فصل دادند و با فونتِ درشت نوشتند: «عبور کلنل از سد سانسور» هم، نویسنده کلیدر بهشدت آزرده شد اما چندان خم به ابرو نیاورد که امروز. «از دوستان شنیدهام که بنیآدم هم چنین و چنان. آنهم درست در آستانه نمایشگاه کتاب، که بنا بود جشن کتاب باشد. هنوز درست نمیدانم چه خبر است اما ناشر پیگیر ماجراست.»
در نمایشگاه کتاب امسال، دولت تدبیر و امید بر وجه بینالمللی نمایشگاه کتاب تهران تاکید بیشتر گذاشت و نسبت به سالهای اخیر هیئتهای ادبی، از ناشر و مدیر نمایشگاه تا نویسنده و منتقدِ بیشتری به نمایشگاه کتاب آمدند. در تمام این جلسات چهرههای ادبی ایران حضور دارند و در سرِ فهرست نام محمود دولتآبادی. اما خودش نه! نویسنده رمانهای بلند و چندجلدی که دیگر از پسِ چندین دهه نویسندگی، از معروفترین نویسندگان معاصر و در قید حیاتِ ایران است.
باز به گذشته بازگردیم. از رویکارآمدن دولت کنونی چندی نگذشته بود که نشستی ترتیب دادند برای دیدار رئیس دولت و مسئولان فرهنگ با نویسندگان و صاحباثران. مطبوعاتِ همسو و نزدیک به دولت در روایتهای خود از این دیدار نوشتند روشنفکر ایرانی جای خود را به نویسنده ایرانی داده است و از رندی نویسنده، سخن گفتند.
لقبِ «شیخ ادبیات» را همان ایام به دولتآبادی دادند. محمود دولتآبادی با حضور در آن نشست و نشستن در ردیف اول نشان داد اهلِ «مقابله» نیست و آمده است تا کمک کند در سایه «امیدِ» دولت ماجرای میان اهلِ نظارت و سیاست با اهل قلم، اگرنه حلوفصل که دستکم روال منطقی پیدا کند. اما ماجرای مجوزگرفتن و بعدتر نگرفتن کلنل پیش آمد. دولتآبادی مدتها به سکوت گذراند و بعد از قریبِ دو سال ماجرای مجوزِ کلنل را «بازی تلخ» خواند و در گفتوگویی با شرق بهمناسبتِ انتشار بنیآدم گفت: «وزارت ارشاد دو سال پیش بهاتفاق برخی مطبوعات بهاصطلاح تجددطلب، بازی تلخی را ترتیب دادند و به اجرا گذاشتند!» یعنى انتشار خبر انتشار کلنل و همزمان انتشار نسخه جعلی کتاب! خبر پخششدن نسخه پیدیافِ «بنیآدم» آنهم در روزهای نمایشگاه نویسنده را برآشفته است، او میگوید: «بسیار متاسفام بابتِ تمام این پایمالشدنها، پایمالشدنِ حقوق انسانی من در این مملکت، که دیگر برای من غریبه نیست در این بىقانونى!. قانون سرش به کار خودش گرم است و کاری به امور مربوط به منِ نویسنده ندارد. همه این اتفاقات اخیر، از آمدن نسخه جعلی کلنل تا نسخه اینترنتی بنیآدم به بازار، همه دست به دست هم دادهاند تا آشکارا حقوقِ نویسنده را انکار کنند. اینها ریشخندی است به قانون. اهانت به خودشان است، به هر آنکس که در این اتفاقات سهم داشته. بنابراین من، محمود دولتآبادی در آستانه نمایشگاه کتاب، از حقوق خلاقه خودم که قانون هیچ توجهی به آن ندارد، دفاع میکنم.»
دولتآبادی از نبودِ قانون مناسب به حالِ مؤلف و مترجم میگوید و معتقد است: «همه از کپیرایت میگویند، اما من فکر میکنم پیش از هر چیز باید قانون کپیرایت را بهصورت قانون داخلی در بیاورند تا بعد برسند به بخش بینالمللی آن که مراحلِ خاص و اجتنابناپذیر خود را دارد و ممکن است مدتها زمان ببرد.» پرسش دولتآبادی اما پرسش سادهای است. او که حسننیت خود را اثبات کرده، پیشفرضها و تجربیاتِ تلخِ گذشته را کنار گذاشته و پای سخنِ مسئولان فرهنگ نشسته است، امروز میپرسد: چهکسی مسئول این اتفاقات است؟ «اینجا کجاست، چهکسی به منِ نویسنده پاسخگوست؟ مایه شرم است که هر کس هر کار میخواهد با آثار من میکند و هیچ آب از آب تکان نمیخورد! گاه گمان میکنم اینها دیگر خارج از اراده ما است، لابد این آدمها حمایت جایی را پشت سر خود دارند. شاید هم از ما بهتراناند؟!»
محمود دولتآبادی در آستانه هفتادوششمین سالِ زندگیاش و بیش از پنج دهه نوشتن به جعل آثارش اعتراض دارد و مردم، مسئولان و مسببان این کار را خطاب میکند و میگوید: «تدبیر و سیاستِ فرهنگی بر این قرار گرفت که نهتنها کلنل درنیامد، که نسخه جعلی آن نیز به بازار آمد و بر بنیآدم هم چنین رفت که رفت و امیدوارم ناشر بتواند جلوى چنان خبطى را بگیرد.» دولتآبادی در ماجرای ترجمه کلنل به فارسی یا بهقولِ خودش جعلِ کلنل، البته بیکار ننشست. وکیل گرفت و برای عاملان این کار حکمِ غیابی هم صادر شد اما هنوز همهچیز در حد همان برگه حکم مانده است. در مورد ماجرای کتاب بنیآدم هم میگوید ناشر پیگیر است اما خودم هم پیگیر هستم. «یکبار مشخصاً و با احترام از دوستداران خواهش کردهام آثار مرا بدون رعایت قوانین روى سایتها نگذارند، دیگر چه کنم؟». از نظر دولتآبادی این ماجرای کتابهایش که دیگر خود رمانی چندجلدی بهوسعتِ کلیدر است یا شاید در قواره حکایاتِ هزارویکشب، حیرتآور است: «گرچه مدتهاست که برخى رفتارها از حدِ حیرت هم گذر کردهاند.»
نویسنده «جای خالی سلوچ» هنوز سه کتاب در انتظار مجوز دارد: دو رمان، کلنل و طریق بسمل شدن و یک خود- زندگینامه با نامِ عبور از خود. او خطاب به عاملانِ جعل آثارش میگوید: اگر قصد و غرضتان ضربه اقتصادی به من است، بدانید که من با نان خشک هم زندگی کردهام. «تنها کتابهایم نبوده، در این سالها سرقتهای سینمایی بسیاری هم از آثار من شده. من اینجا دارم غارت میشوم... بهقول خراسانیها ما را یکه گیر آوردهاند!» دولتآبادی درباره قصههای بنیآدم گفته بود «آنچه بر فضای این قصهها حاکم است، عصاره زندگیای است که من در این دوره تجربه کردهام و تجربه میکنم. عصاره دفرماسیون، بیگانهشدن و بیسرانجامی.» انگار نویسنده پیشاپیش تصویر بیگانهشدن را دیده بود.