ه تیرگی روابط با یک قدرت اروپایی، معادل تیرگی روابط با مابقی اتحادیه اروپاست. شبیه همین وضعیت در رابطه با همسایگان عرب در حوزه خلیجفارس ...
تدبیر24: روابط میان ایران و انگلستان ظرف 34سال گذشته، بسیار پیچیده و دشوار بوده است. شاید سخنی به گزاف نرفته باشد اگر آن را تشبیه به روابط میان زن و شوهری کنیم که با وجود اختلافات بسیار اما به واسطه فرزندانشان، به هر حال با یکدیگر زندگی میکنند. تهران و لندن هم طی این 34سال و با وجود اختلافات عدیده، همچنان ترجیح دادند که رابطهشان برقرار باشد تا در قطع رابطه کامل بهسر ببرند. البته طی این 34سال، مقاطعی بوده که رابطه میان دو کشور قطع شده و مقاطعی هم بوده که برعکس رابطه میان این دو، بسیار دوستانه و حتی صمیمانه بوده است همچون دوران اصلاحات و زعامت آقای «جک استراو» بر دستگاه دیپلماسی بریتانیا. واقع مطلب آن است که نه ما میخواهیم سفارت انگلستان در خیابان «چرچیل سابق» بسته باشد و نه به طریق اولی، انگلیسیها تمایل دارند سفارت ایران در لندن، خالی از دیپلماتهای ایرانی بماند. دلایل انگلستان برای داشتن رابطه با ایران مشخص است.
ایران کشور مهمی است؛ ایران در جایگاه ژئوپلیتیکی مهمی واقع شده؛ ایران کشور ثروتمند نسبی است با بازار 75میلیوننفری؛ ایران روی دریایی از نفت و گاز قرار گرفته و بالاخره و شاید مهمتر از همه اینها، بدون ایران، هیچیک از معضلات جدی غرب در منطقه خلیجفارس و در سطحی بزرگتر در خاورمیانه، قابل حلوفصل نیست. دو، سه ماه دیگر ما وارد سال 2014 میشویم؛ سالی که ناتو پس از یکدهه حضور کامل در افغانستان، باید از آن کشور خارج شود. این در حالی است که اگر امروز ناتو از افغانستان خارج شود، خیلی طول نخواهد کشید که کابل مجددا تحت نفوذ و سیطره کامل طالبان قرار خواهد گرفت. آیا بدون همکاری ایران، امکان صلح و توافق بلندمدت در افغانستان وجود دارد؟ مشابه همین وضعیت در عراق حاکم است. هر راهحلی برای آینده عراق در گرو مشارکت و پشتیبانی جدی ایران است. ایضا در سوریه و لبنان بدون ایران نمیتوان خیلی جدی بهدنبال مصالحه و راهحل واقعبینانهای بود. تفاوت مهم انگلستان و آمریکا در این نکته ظریف است که تجربه، پختگی و بیش از سه قرن حضور بریتانیا در شبهقاره هند و خلیجفارس به لندن آموخته که صرفنظر از آنکه انگلیسیها نسبت به ایران و ایرانیها چه احساس و نظری داشته باشند، در عالم واقعیات مجبور هستند تا ایران را «سوار قطار» کنند. انگلیسیها برخلاف آمریکاییها، آنقدر پخته و سیاسی هستند که بدانند مجبورند با ایران رابطه داشته باشند و بدون آن، یک پایه اصلی چارپایه حضور غرب در خاورمیانه و خلیجفارس، معلق میماند. مجموعه ملاحظات سبب شده تا برخلاف آمریکاییها، لندن هیچ اصراری به قطع رابطه با تهران نداشته باشد و این ایران بوده که بیشتر به قطع رابطه نظر داشته و هم حرکاتی انجام داده یا مواضعی اتخاذ کرده که لاجرم لندن را به واکنش منفی وادار کرده است.
اما و برخلاف تصور بسیاری از تندروها، ایران هم اتفاقا بینیاز از داشتن رابطه با انگلستان نیست. حجم مراودات اقتصادی، صنعتی و تجاری با انگلستان همواره برای ایران مهم بوده است. درست است که آلمان، ژاپن و بعدها هم کرهجنوبی و امروز هم ترکیه، هند و چین توانستهاند پا جای پای انگلستان بهعنوان شریک تجاری ایران بگذارند اما در صنایع زیربنایی، نفت، گاز و پتروشیمی همچنان انگلستان از یک موقعیت و جایگاه ویژهای در ایران برخوردار است. فراموش نکنیم که پایهگذار صنعت نفت در ایران، انگلیسیها بودند. اما اقتصاد و تجارت را به هرحال میشود و میتوان به کمک دیگران – اگرچه نه بهصورت کامل – تا حدود زیادی جبران کرد اما تجربه 34 سال گذشته به خیلی از مسوولان ایران که تصور میکردند یا میکنند که با یک تصمیم و اراده، باید با «شیر پیر استعمار» قطع رابطه کرد، یاد داده که نه میتوان و نه میشود با لندن رابطه نداشت و نه این قطع رابطه، به خیر و صلاح منافع ملی ایران است. البته از نظر ژست سیاسی، حرکت قشنگی است اما این حرکت به ظاهر انقلابی، هزینههایی بر منافع ملیمان تحمیل خواهد کرد و اساسا قطع رابطه با انگلستان، بخشهایی از سیاست خارجی ما را با کاستیهایی مواجه میکند که این مساله پس از ماجرای حمله به سفارت این کشور در دولت دهم خود را نشان داد و مسوولان ارشد دولت و حتی برخی روحانیون، درباره اشتباه بودن آن حرکت سخن گفتند.
اولین و مهمترین تاثیر قطع رابطه، در عمیقتر شدن دشمنی با آمریکا، خودش را ظاهر میکند در حالیکه داشتن رابطه، به نوعی به مثابه ترمز در کاهش تنش میان ایران و آمریکا عمل میکند. مشابه همین وضعیت در رابطه با اتحادیه اروپا و قدرتهای مهم اروپایی وجود دارد. کم نبوده و نیستند سیاسیون ایرانی که فکر میکنند خیلی زرنگ هستند و از عنصر رقابت میان قدرتهای اروپایی میخواهند استفاده کنند و با نزدیکتر کردن ایران به مثلا آلمان یا فرانسه، جبران رابطه با انگلستان را بکنند. اما تجربه دو دهه اخیر بارها و بارها بطلان این تفکر نادرست را به نمایش گذارده است. دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، بخواهیم یا نخواهیم، واقعیت آن است که نمیشود با فرانسه دشمن بود و در مقابل، خودمان را به آلمان یا انگلستان نزدیک کنیم. این حالت برای رابطه دو کشور دیگر یا سایر کشورهای اروپایی هم قابل تصور است. واقعیت تلخ – تلخ از نظر ما – آن است که تیرگی روابط با یک قدرت اروپایی، معادل تیرگی روابط با مابقی اتحادیه اروپاست. شبیه همین وضعیت در رابطه با همسایگان عرب در حوزه خلیجفارس وجود دارد. بنا بر یک رشته دلایل تاریخی، نوعی پیوند یا رابطه عمیق استراتژیک میان انگلستان با کشورهای حوزه خلیجفارس وجود دارد. همچنان که در ایران پیش از انقلاب هم اینگونه بود. بسیاری از امور نظامی، دفاعی، امنیتی، تجاری و غیره در عربستان، کویت، قطر و امارات امروزه همچنان با انگلیسیهاست. فکر اینکه ما با این کشور رابطه نداشته باشیم و همچنان بتوانیم رابطه مطلوبی با همسایگان عربمان در خلیجفارس داشته باشیم همانقدر باطل است که در مورد اروپا و آمریکا بود. به این فهرست میتوان حتی استرالیا، کانادا و برخی کشورهای دیگر را نیز اضافه کرد.
ختم کلام آنکه، جدای از انگلستان، داشتن رابطه با این کشور برای ما، «کلید» داشتن یک رابطه حداقلی با ایالاتمتحده، اروپا و همسایگان عرب است. بدون داشتن رابطه با لندن، نمیتوان با اروپا و همسایگان عربمان هم رابطه داشته باشیم. بماند آمریکا، استرالیا، کانادا و بسیاری از کشورهای دیگر!