برخوردی که این سالها با جوانها میشود، مثل محدودیتهای حضور و نشاط اجتماعی، گشت ارشاد و امثالهم چقدر با ایدهآل شما از جمهوری اسلامی سازگار است و چقدر خلاف آن آرمانهاست؟ و شما با این موضوع چه خواهید کرد؟من قطعا با این برخوردها مخالفم. اینها حاصل همان قرائت و برداشت خاص از اسلام و قانون اساسی است. برای اینکه نگاهم به مسئله روشن شود، دیدگاهم را به مسئله حجاب و عفاف برای شما تشریح میکنم. خیلی از این برخوردها ناشی از دیدگاهی است که چنین شادی و نشاطهایی را گامهای اولیه به سوی تضعیف عفت عمومی میبیند و بنابراین تشریح دیدگاه من مناسب است.
به نظرم، عفیف بودن چیزی فراتر از حجاب داشتن است. به نظر من اگر زنی یا مردی حجاب رسمی مد نظر ما را رعایت نکند، عفیف بودنش زیر سؤال نمیرود. قبل از انقلاب زنان زیادی در جامعه ما حجاب نداشتند، ولی آیا انسانهای عفیفی نبودند؟ من هشدار میدهم که حجاب را عین عفاف ندانیم. به نظر من زنان زیادی از جامعه ما حجاب مطلوب قانون را ندارند، ولی عفیف هستند. عفت شاخصهای زیادی دارد. کما اینکه میتوان کسانی را هم یافت که ظاهر مطابق قانون دارند و حجاب دارند (چه مرد و چه زن) ولی اصول عفت را رعایت نمیکنند. بنابراین تاکید ما باید بر عفت باشد. باید ببینیم عفت را چه چیزی تهدید میکند. به نظر من عفت مردم ما را فقر اقتصادی و ناتوانی در ازدواج، بیشتر تهدید میکند تا رعایت حجاب مطابق استانداردهایی که عدهای دوست دارند و تعریف کردهاند.
این را چرا گفتم؟ چون یک عدهای فکر میکنند اگر جوانان با هم کوه بروند، در یک مراسم شادی شرکت کنند، یا در خیابان با هم قدم بزنند، عفت جامعه خدشهدار میشود. اما واقعیت این است که عفت را چیزهای مهمتری تهدید میکند. برخی از برخوردها هم ناشی از نگاه پلیسی و امنیتی به جامعه است، نگاهی که همه چیز را سیاسی میبیند. در حالی که اجازه دادن به برگزاری برخی مراسم، شدت کنش و دیدگاه سیاسی را کاهش میدهد. در ضمن، مطمئن باشید که در ایدهآلهای جمهوری اسلامی، نفی شادی و نشاط نبود. در هیچ کدام از شعارهای ابتدای انقلاب شما شعار علیه شادی و شور جوانی پیدا نمیکنید.
این روزها وضعیت دانشگاهها چندان رو به راه و قابل دفاع نیست. تفکیک جنسیتی دانشجویان، دانشجویان ستارهدار به دلایل سیاسی و امثالهم. شما برای بازگرداندن فضای دانشگاهها به نشاط و شادابی چه نگاهی دارید؟دانشگاه برای رشد به استقلال آکادمیک نیاز دارد. یعنی رئیس دانشگاه منتخب اعضای دانشگاه و طبق روال مشخصی باشد. در چنین دانشگاهی، که رویهای دموکراتیک بر انتخاب مدیرانش حاکم باشد، کادر مدیریت دانشگاه زیر بار اقداماتی خلاف منطق آزادی و استقلال علمی نمیرود. ما در دولت اصلاحات تجربه آزاد گذاشتن دانشگاهها را داریم. آن بخش از ضرباتی که به دانشگاه خورد هم نتیجه لجاجتها و تنگنظریهای جریان اقتدارگرا بود. ببینید یک زمانی در اوج تمدن اسلامی، در دربار خلیفه عباسی، در حضور علمای مسلمان، افراد غیرمعتقد به اسلام در مجلسی که خلیفه تشکیل میداد، درباره خدا تشکیک میکردند و در باب توحید بحث میشد. در چنان فضایی تمدن اسلامی به اوج میرسد. فضای دانشگاه با آزادی به شکوفایی میرسد. البته بعد از چندین سال برخورد پلیسی با دانشگاه، طبیعی است که آزادی دادن در ابتدا سبب بروز برخی رفتارها هم میشود. باید اینها را تحمل کرد و اعتماد متقابل بهوجود آورد.
اصولا چقدر به تفکیک جنسیتی در عرصههای مختلف اجتماعی اعتقاد دارید؟به هیچ عنوان دنبال تفکیک جنسیتی نیستم. هیچ جامعهای در طول تاریخ نتوانسته است تفکیک جنسیتی کند، در جامعه پیچیده و پر از ارتباطات امروز نیز تفکیک جنسیتی هیچ کاربردی ندارد.
این سالها بسیاری از جوانان هیچ امید و آیندهای را برای خود متصور نیستند و از همین رو به شدت موج مهاجرت به آن سوی مرزها (حتی بدون هدفهای تحصیلی) رو به گسترش است. در این مورد چه باید کرد؟باید اول جهت حرکت کشور را درست کنیم و معلوم شود قصد ما حرکت در جهتی است که امیدبخش است. من یک مثال بزنم تا درک مسئله سادهتر بشود. سطح کلی کیفیت زندگی در هندوستان پایینتر از ایران است. صدها میلیون هندی حتی به دستشویی بهداشتی هم دسترسی ندارند. ولی رشد اقتصادی و حرکت هند به سوی جامعهای توسعهیافتهتر، امیدی در دل متخصصان هندی ایجاد کرده و متفکران هندی در درون دموکراسی هند که بزرگترین دموکراسی دنیا خوانده میشود، اثربخشیای برای خود احساس میکنند که آنها را امیدوار کرده است و این جامعه دارد با نیروی متخصصان خود جلو میرود. البته منظورم این نیست که در هند مهاجرت نخبگان وجود ندارد، ولی مثل ما نیست.
مشکل ما این است که امید را از افراد گرفتهایم. آن که ۱۰۰ تومان سرمایه دارد و میداند روند جاری او را به ۱۵۰ تومان میرساند، خیلی شادتر از کسی است که ۱۰۰۰ تومان سرمایه دارد و میداند روند جاری او را به ۵۰۰ تومان میرساند. اولی وضعیت هند و دومی وضعیت ماست. ما باید با نجات اقتصادی، اصلاح سیاستها و تغییر دیدگاهمان به جهان و اداره کشور، وضعیت اول را حاکم کنیم و در این صورت احساس اثربخشی نخبگان افزایش مییابد. اما وقتی هر اهل فکری را از دانشگاه بیرون کنیم، هر صنعتگر صاحبفکر و ایدهای را از اعتبارات محروم کنیم، و دانشجو را ستارهدار کنیم، وضعمان روز به روز بدتر میشود.
من شخصا سعی کردهام در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام متخصصان و اهل فکر از هر سلیقهای را که توانایی تفکر، تحقیق، و دادن راهبرد دارند، گرد هم بیاورم. در آن مرکز راست و چپ، اصولگرا و اصلاحطلب کنار هم هستند. این یعنی با کسی برخورد حذفی نداریم.
شما فضای مجازی و اینترنت را تهدید میدانید؟ شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک چطور؟ چه نظری در مورد فیلترینگ گسترده اینترنت دارید؟فضاهای مجازی ابزارند، و هر ابزاری میتواند تهدید یا فرصت باشد. داروها برای درمان بیماری ساخته میشوند ولی میشود با آنها خودکشی هم کرد. این ابزارهای در ضمن ناگزیر هم هستند. من یادم میآید که حتی آیتالله هاشمی رفسنجانی هم شبکههایی مثل فیسبوک را پدیدههای مبارکی خوانده بودند. واقعا هم همین گونه است. در همه تاریخ، به نظر من از ابزارها بیشتر استفاده مثبت شده تا استفاده منفی. شما نگاه کنید ببینید از انرژی هستهای فقط دو بار برای کشتار گسترده استفاده شده است، ولی امروز بیش از ۴۰۰ نیروگاه هستهای در جهان برق تولید میکنند، و انرژی هستهای در کشاورزی، صنعت و… کاربرد دارد. مگر جهان با انفجار بمب اتمی، کل انرژی هستهای را کنار گذاشت؟ نه.
در ضمن در نظر داشته باشید که خیلی از اقدامات علیه آزادی فضای مجازی که توسط افراد و نهادهای خاص صورت میگیرد، مقاصد خیرخواهانه ندارد. یعنی خیلی هم دلشان به حال اخلاق عمومی یا تهدیدهای این فضاها علیه جوانان نسوخته است. مقاصد سیاسی دارد. از آزادی موجود در این فضاها میترسند، دنبال محدود کردن اخبار هستند، و این محدود کردنها هم جواب نمیدهد. کاش طرفداران فیلتر کردن توضیح میدادند که در محدود کردن دسترسی مردم به کدام خبر موفق بودهاند؟ کدام خبر مهمی در چند سال اخیر وجود داشته که فیلترینگ باعث عدم دسترسی مردم به آن شده است؟ این اقدامات حتی مانع دسترسی به سایتهای غیراخلاقی هم نشده است. فیلترینگ گسترده جز اینکه دیوار بیاعتمادی میان مردم و دولت را بیشتر میکند و به اقتصاد ما ضربه میزند، خاصیت دیگری ندارد و مانع توسعه کاربریهای مثبت اینترنت در ایران میشود.
در مورد محدودیتها و سختگیریهای فراتر از قانون و شرع که این روزها برای زنان و دختران اعمال میشود، چه نظری دارید؟ در زمینههایی مثل حضور در عرصههای اجتماعی، حضور در ورزشگاهها، حجاب، رابطه معقول دختران و پسران…فکر میکنم در آنجا که نظرم را درباره عفاف و حجاب گفتم، پاسخ شما را داده باشم. من با اعمال محدودیتهای فراقانونی علیه دختران و زنان مخالفم. برخی آنقدر تنگنظر هستند که حتی برخی فتواهای غیرسختگیرانهتر مراجع را نیز برنمیتابند. رفتار آدمهای سختگیر امروز با تصوراتشان درباره اسلام نمیخواند. اسلام را کامل و راهحل همه چیز معرفی میکنند، ولی دست آخر نمیتوانند راهی برای وارد کردن زنان به ورزشگاهها پیدا کنند و راه محدود کردن را در پیش میگیرند. من البته معتقدم قطعا مشکل از سوی این افراد است.
وقتی عنوان «ایران» را میشنوید، چه حسی به شما دست میدهد؟ به نظر شما نمادهای غرور ملی و فرهنگ و تمدن ایرانی را چگونه میتوان زنده نگه داشت؟مدتی است میبینم و از دوستان هم شنیدهام که در مراسم مختلف، حتی مراسم عروسی، سرود «ای ایران» خوانده میشود. حس من موقع شنیدن کلمه ایران، مانند حس همان آدمهایی است که در یک حرکت جمعی هماهنگ نشده، خواندن و شنیدن سرود «ای ایران» را دوست دارند. حس غریبی است، مثل اینکه یکباره چند میلیون ایرانی به فکر مظلومیت وطن افتادهاند و از آنچه بر سرش میآید ناراضیاند. گویی غرور و افتخار را طلب میکنند.
نمادهای غرور ملی و فرهنگ ایرانی را باید از دست تخریبها دور داشت. اگر اینها بناهای معماری هستند، باید حفظ کرد. اگر دانش و ادبیات است، باید آموخت و گسترش داد. و باید به یاد داشت که سرمایه غرور و فرهنگ یک ملت اگر به شیوه درست استفاده شود، هر قدر بیشتر استفاده شود، زایندهتر و اثربخشتر میشود. برعکس کالاها که وقتی مصرف میکنید کم میشوند، نمادهای غرور یک ملت، مثل شاهنامه فردوسی یا سینمای پرافتخار ایران را هر قدر بیشتر بخوانید و ببینید، اثرش بیشتر میشود. باید به گذشته با احترام و عقلانیت نگریست و استفاده کرد. باید به غرور گذشته، هر قدر هم با سلیقه ما سازگار نباشد، با احترام نگاه کرد.
در دوره سازندگی و آقای خاتمی سازمانی بود به نام سازمان ملی جوانان که متولی امور جوانان بود. این سازمان در دولت اخیر تعطیل و با وزارت ورزش ادغام شد. آیا برای برجسته کردن مسائل جوانان، نباید جوانها سازمان و نهادی اختصاصی خودشان داشته باشند؟من با سازمان درست کردن مخالف نیستم، اما سازمانها را راهحل نمیدانم. ببینید اصلیترین مشکلات ما در زمینه جوانان، بیکاری، بالا رفتن سن ازدواج و مسئله اعتیاد است. ریشه همه اینها هم عمدتا وضع اقتصادی نامناسب و بیکاری ناشی از آن است. البته همین وضع نامناسب، فضای ناامیدی ایجاد میکند و وضعیت را به لحاظ روانی، آزاردهندهتر میکند و مسائل بعدی بهوجود میآورد. اما مگر سازمان جوانان میتوانست نقش مهمی در ایجاد رشد اقتصادی و رفع بیکاری داشته باشد؟ سازمان جوانان مگر نقشی در گسترش بیمههای درمانی و پوشش بهداشتی جوانان داشت؟ ببینید اینگونه سازمانها نقش اجرایی نداشتهاند و بیشتر سازمانهای تحقیقاتی، مشورتی بودهاند.
سازمان جوانان بیش از هر چیز پژوهشهایی درباره وضعیت جوانان انجام میداده است. اصلا یکی از عللی که باعث شده وزارت ورزش و جوانان بیشتر روی ورزش متمرکز شود و بروز بخش جوانان آن کمتر باشد، همین است که بخش ورزش بیشتر اجرایی است، ولی بخش جوانان عمدتا تحقیقاتی و مشورتی است و بروز خبری چندانی ندارد. مسئله جوانان ما با سازمانهای بیشتر حل نمیشود. البته باید تاکید کنیم که وزارت ورزش و جوانان تحقیقات مؤثرتری انجام دهد و به سیاستگذاری در عرصه جوانان کمک بیشتری کند. اما یادمان باشد که جوانان هم بر بستر همین جامعه زندگی میکنند و سرنوشت آنها به سرنوشت بقیه گروهها گره خورده است. بهبود کلی وضع جامعه، وضع جوانان را هم بهبود میدهد.
یکی از عواملی که در این سالها باعث رکود فرهنگ و هنر و دلسردی و گریز بسیاری از اهل فرهنگ و هنرمندان شده است، بحث ممیزی و سانسور شدید است. شما چه راه و برنامهای برای بازگرداندن فضای خلاقیت و نشاط به عرصه هنر و فرهنگ دارید؟اولین برنامه اعتماد کردن به اهالی فرهنگ و هنر و باز گذاردن دست آنهاست. همین که سیاست ممیزی ما حداقلی باشد، خط قرمزها را دائم سختگیرانه نکنیم، و نشان دهیم سانسور هدف نیست، فضا بهتر میشود. مگر در دوران اصلاحات چه کردند؟ به ممیزهای وزارت ارشاد گفته شد که سختگیرانه برخورد نکنند. آدمها در لیست سیاه نبودند. بیان افکار و حق اعتراض کردن، جزء حقوق اساسی افراد شمرده میشد. من باور دارم که اهل فرهنگ و هنر دلسوز کشورشان هستند، قصد تخریب ندارند و اگر آزاد باشند و دولت به عوض دخالت در کار آنها، امنیتشان را تامین کند، خودشان مصالح جامعه را هم لحاظ میکنند. بالاخص اینکه ما تجربه سالهای اصلاحات را داریم و جامعه برای استفاده از آزادی بسیار پختهتر و باتجربهتر شده است.
آقای روحانی شما چقدر ماهواره نگاه میکنید؟ کدام کانالها را؟ نیامدهاند دیش و رسیور شما را جمع کنند؟ لطفا بگویید چرا جوانها با تلویزیون جمهوری اسلامی قهرند؟ چه باید کرد؟مقامات سیاسی و بالاخص آنها که در حوزه تصمیمگیریهای استراتژیک هستند، به ماهوارهها دسترسی دارند. حتی آنها که کمتر فرصت میکنند شبکههای ماهوارهای را تماشا کنند، در گزارشهای نهادهای مسئول از محتوای برنامههای این شبکهها مطلع میشوند. من به این شبکهها دسترسی دارم و به دلیل سمت من در مرکز تحقیقات استراتژیک، ضروری است به آنها دسترسی داشته باشم. کسی هم تاکنون نیامده است دیش و رسیور ما را جمع کند، و طبق قانون مجوزهایی برای افراد از سوی مقامات مسئول صادر میشود. اما من بهطور کلی مخالفت با شیوههای خشن برخورد با استفادهکنندگان از ماهواره را اعلام کردهام و معتقدم در عصر انقلاب دیجیتال، نمیتوان در قرنطینه زندگی و حکومت کرد.
بخش زیادی از جوانان ما با صدا و سیما قهر کردهاند، چون صداقت، اخلاق و عدالت را آنچنان که شایسته است در آن ندیدهاند. هر رسانهای باید به نیاز مردم پاسخ دهد، و یکی از مهمترین نیازهای مردم، نیاز به خبر و اطلاعات شفاف درباره مهمترین موضوعات است. وقتی سهم اخبار خارجی بیشتر از اخبار داخلی است، وقتی تولد یک خرس پاندا در فلان باغ وحش چین پوشش داده میشود اما از اعتراض کارگران به شش ماه پرداخت نشدن حقوقشان خبری در تلویزیون ما گفته نمیشود، وقتی تمام اسطورههای فرهنگ و هنر که اندکی صدای منتقد دارند در تلویزیون ما سهمی ندارند، و وقتی چهرههای سیاسی بزرگ مثل آقایان هاشمی و خاتمی، و گروههای سیاسی منتقد از تلویزیون حذف میشوند، بدیهی است که مردم و نه فقط جوانان با تلویزیون قهر میکنند. راهحل، تضمین آزادی بیان است. اگر روزی تلویزیون ما پوشش خبریاش بیشتر از پوشش خبری شبکههای خارجی نظیر بیبیسی شد، مردم با تلویزیون آشتی میکنند.
سیدمحمد خاتمی و آیتالله هاشمی را چطور شخصیتهایی میدانید؟من افتخار همکاری با هر دو نفر را داشتهام. شخصیتهای بزرگوار، اهل تدبیر و عقلانیت، دلسوخته منافع ملی و اخلاقمدار هستند. در ضمن، هرگز از مسیر اعتدال و توجه به منافع مردم خارج نشدهاند. من اگر رئیس دولت شوم، از سرمایه هر دو بزرگوار استفاده خواهم کرد و به تشویق ایشان نیز وارد صحنه شدم.
در مورد این واژهها یک جمله بگویید: اصغر فرهادی، علی کریمی، سهراب سپهری، امیرکبیر، علی حاتمی/ تخت جمشید، دماوند، مشهد، دریاچه ارومیه، خلیج فارس، حافظ، فردوسی:اصغر فرهادی: سینماگر جامعهشناس، که نامش در تاریخ مشاهیر ایران میماند.
علی کریمی: طغیان تکنیک که رفتارهای اخلاقیاش هم به یادگار میماند.
سهراب سپهری: او قطاری میدید که سیاست میبرد و چه خالی میرفت.
امیرکبیر: اسطوره سیاستورزی در چهارچوب منافع و دنبال کردن اقتدار ملی است.
علی حاتمی: دیالوگهای فیلم «حاجی واشنگتن» او بازنمایی برهههایی از سیاست داخلی و خارجی ماست.
تخت جمشید: ذخیرهای ماندگار برای افتخار کردن و فرصتی برای توسعه توریسم و رساندن پیام عظمت ما به دنیاست.
دماوند: این غول سفید پای در بند، نشان آن است که در پس هر فراز و فرودی، میتوانیم به قلههای بلند نظر داشته باشیم.
مشهد: جایگاه تجلی کردن عمق احساس مذهبی و روحیات معنوی ایرانیان است.
دریاچه ارومیه: نگین آبی آذربایجان که با بیتدبیری، از فرصت به تهدید تبدیل شده و باید نجاتش داد.
خلیج فارس: یکی از بزرگترین فرصتهای استراتژیک ایران، و شناسنامه حضور تاریخی ما در جهان است.
حافظ: عارف است، اما این شعر که «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا» میتواند سرلوحه سیاستورزی باشد.
فردوسی: هویت ایرانی را زنده نگه داشت.
در مورد این شخصیتها یک کلمه بگویید که احساستان را نسبت به آنها بیان کند:
امام خمینی: میراث او یعنی جمهوریت و اسلامیت را باید به یک اندازه پاس داشت.
آیتالله طالقانی: کاش همگان به اندازه او اهل تساهل و مدارا بودند.
مهندس بازرگان: مسلمان متخصص که همواره در مسیر اعتدال بود.
شهید چمران: کسی که معتقد بود تقوی مهمتر از تخصص است، اما آن کس که تخصص نداشته باشد و کاری را بپذیرد، بیتقواست.
شهید مطهری: کاش امروز بود تا از آزادی اندیشه منتقد و مخالف دفاع میکرد.
شهید همت: سرمایهای برای ملت ایران که متعلق به هیچ جناحی نیست.
دکتر شریعتی: او از امام حسین(ع) آموخته بود که آزادگی مقدمه دینداری است.
دکتر بهشتی: روحانی دوراندیشی که دین، سیاست و جهان مدرن را خوب میشناخت.