تدبیر24 :فاطمه قوتي- ۶۱ ساله است و جامعهشناس. او رئيس انجمن جامعهشناسي ايران است. «سيد محمدامين قانعي راد» فرایند غيرسياسي كردن جامعه را مشمول هم مردان و هم زنان ميداند. او معتقد است اهميت عامل اقتصادي در كشور ما باعث شده زنان بيش از همه و در رسانههاي مختلف، خاصه در رسانه ملي به عنوان عامل مصرف نگريسته شوند. «قانعي راد» نوع نگرش به زنان و پذيرش اين نوع نگاه توسط خود آنها را يك فرایند فرهنگي ميداند و معتقد است براي حل آن يك مبارزه اجتماعي لازم است، تا زنان وارد ميدانهاي جديدي شده و كنشگر سياسي و اجتماعي شوند. البته در اين مسير آنچه مهم و سرنوشتساز است، پرداختن به موضوع انسانيت و تحقق يك جامعه انساني است. در ادامه گفتوگوي «آرمان» را با «دكتر محمدامين قانعي راد» ميخوانيد:
از نگاه شما نوع تعامل زن با رسانه و رسانه با زن بايد چگونه باشد؟
زنان ميتوانند منفعل باشند و بعد اين سوال را بپرسند كه رسانه براي آنها چهكاري انجام داده است؟ اما از طرف ديگر ميتوانند كنشگر اصلي در عرصه رسانه باشند و به عنوان مديران نشريات، مطبوعات، مجلات، سايتها و شبكههاي اجتماعي ايفاي نقش كنند و محتواي درستي براي بازنمايي هويت درست زنان در رسانهشان توليد كنند.
اما امروز زنان در بدنه رسانههاي كشور حضور چشمگيري دارند.
بله، خوشبختانه زنان در عرصه رسانه كنشگر بودهاند و به طور گسترده در رسانهها فعال هستند، اما هنوز مديريت رسانههاي ما مردانه است و زنان به عنوان مسئول يا سردبير حضور كمرنگتري دارند. هرچند در برخي نشريات كه مختص زنان است حضور مديريتي داشتهاند. به طوركلي ميتوان گفت زنان در عرصه رسانه به عنوان كارشناس رسانه حضور خوبي دارند اما در عرصه مديريت رسانه خير؛ بايد از زنان روزنامهنگار پرسيد شما خودتان براي بازنمايي هويت واقعي و درست زنان چه فعاليتي كردهايد؟ درواقع اگر خلايي در اين زمينه وجود دارد، بخشي از آن به خود زنان بازميگردد. فعاليت ديگري كه زنان ميتوانند انجام دهند اين است كه وارد مطبوعات تخصصي با نگاه علمي يا عمومي شوند كه به طور ويژه مربوط به زنان است. عامه فرهيخته نيز ميتوانند از آن استفاده كنند و مسئوليت را هم خود زنان بر عهده داشته باشند. البته در حال حاضر مجلات زيادي براي زنان منتشر ميشود اما بخش عمده آن مجلات سبك زندگي است.
رسانههاي كشور فارغ از حضور يا عدم حضور زنان در بدنهشان، در زمينه بازنمايي هويت واقعي زنان چگونه عمل كردهاند؟
نشرياتي كه منتشر ميشوند نياز به بازار دارند و اين موضوع مسئوليتي را براي آنها به وجود ميآورد تا آن را به فروش برسانند؛ بنابراين طبيعي است بازنمايي هويت واقعي زن، دغدغه اصلي رسانههاي ما نيست. حتي مجلاتي كه بهصورت تخصصي براي زنان منتشر ميشوند، بيش از همه به سبك زندگي ميپردازند. مجلات تخصصي و فصلنامههاي علمي و پژوهشي براي زنان و در دانشگاهها وجود دارد كه تعداد قابلملاحظهاي نيز هستند اما حتي اين مجلات توسط اساتيد زن هم خوانده نميشود؛ بنابراين بيش از همه كاربرد آكادميك دارد و به نيازهاي جامعه پاسخ داده نميشود. درنتيجه آنچه در دانشگاه منتشر ميشود، در بيرون از دانشگاه و توسط زنان خوانده نميشود و آنچه در بيرون از فضاي دانشگاهي منتشر ميشود مربوط به سبك زندگي است كه ممكن است از زن، بازنمايي يك فرد مصرفكننده، مدرن، داراي دغدغههاي بهداشتي و زيبايي و آرامش را ارائه دهد و مورد استقبال هم قرار ميگيرد؛ اما خلا وجود نشرياتي احساس ميشود كه عامه فرهيخته بتوانند درك كنند و پيچيده و تخصصي نباشند، به مسائلي بپردازند كه لزوما مربوط به سبك زندگي نباشد يا اگر هم باشد به شيوه مجلات زرد نباشد؛ در حقيقت به مسائل و مشكلات قشرهاي مختلف بپردازد و زنان را به عنوان يك انسان، كنشگر سياسي و فعال اجتماعي معرفي كند. چنين نشرياتي، نياز واقعي امروز جامعه است.
مشكل از كجا ناشي ميشود كه رسانهها در كشور ما كاركردي كه بايد را ندارند؟ اين موضوع فرهنگي است و به مساله مطالعه كم مردم باز ميگردد يا ناشي از مسائل ديگري است؟
مشكل اساسي ما همين است كه مطبوعات در جامعه ايران كم مورد مطالعه قرار ميگيرند كه بخشي از آن به آموزش مدرسهاي بازميگردد. ما كتابخواني و مجلهخواني را به كودكان ياد نميدهيم و آنها بيشتر در مدارس متون تخصصي را براي امتحان ميخوانند. ما آدمهايي كه آبونه مجله باشند يا هرروز روزنامه بخوانند كم داريم. اين مساله هم در بين زنان وجود دارد و هم مردان.
ميزان شيوع اين مساله در بين زنان و مردان تفاوتي دارد؟
در بين زنان شاغل شايد به دليل گرفتاريهايي نظير اشتغال و اداره امور خانه اين موضوع بيشتر است و زنان خانهدار هم اگر مجله بخوانند به موضوعات سبك زندگي، زندگي خوب، آشپزي و... علاقه نشان ميدهند.
فكر ميكنيد كه اين موضوع به كاركرد فرهنگ در كشور ما بازميگردد؟
طبيعتا به فرهنگ بازميگردد. نقش زن خانهدار در ايران نقش پررنگي است و ممكن است تا اطلاع ثانوي هم وجود داشته باشد. علاوه بر زنان خانهدار، زنان شاغل هم اين سطح از مطالعه را ندارند و شايد در برخي مواقع زن خانهدار فرصت بيشتري براي مطالعه دارد تا يك زن شاغل.
كدام رسانهها ميتوانند تاثير بيشتري بر تغيير نگرش زنان داشته باشند؟
صداوسيما، سينما و شبكههاي اجتماعي گستره بيشتري دارند. مطالعه كمتر شده اما زنان عضو شبكههاي اجتماعي هستند و خانوادهها به سينما ميروند. با توجه به بعد تصويري كه سينما و تلويزيون دارند و تصاوير و كليپهايي كه در شبكههاي اجتماعي منتشر ميشود، تاثيرگذاري بيشتري نسبت به مطبوعات دارند. بايد آنچه را درباره زنان در اين رسانهها بازنمايي ميشود را مورد بررسي قرار دهيم. شبكههاي اجتماعي از پايين دست خود زنان است و عضو آن هستند، سينما بيشتر دست روشنفكران و نخبگان فرهنگي است، رسانه ملي توسط دستگاه رسمي كشور اداره ميشود. در عمل شبكههاي اجتماعي، رسانههاي بسيار تاثيرگذاري هستند. چرا كه درباره سينما بايد گفت اين رسانه مدتي دچار ركود شده بود و بهتازگي رونقي دوباره پيدا كرده و اگر روشنفكران در اين عرصه بتوانند پيامهايي را توليد كنند كه بازنمايي بهتري از تصوير زنان داشته باشد، ميتواند موثر باشد. از طرف ديگر، همين سينما ازآنجا كه ميخواهد به بازار و گيشه دسترسي داشته و فروش بيشتري داشته باشد، گاهي اوقات وارد همان عرصه سبك زندگي ميشود و تصاويري را نمايش ميدهد كه موجب نشاط و خنده تماشاگران میشود. مجموعه عوامل مختلفي دستاندركار هستند و تعيين ميكنند بازنمايي تصوير زنان چگونه باشد.
دقيقا چه عواملي؟
بخشي از آن سياستگذاري دولتي است و بخش زيادي از آن بازار است. بازار به اين معنا كه بازنمايي بهگونهاي باشد كه مصرفكننده تربيت كنند و زنان را در نقش مصرفكننده نمايش دهند.
اين موضوع بيشتر جنبه اقتصادي پيدا ميكند؟
بله، حداقل در جامعه مدرن اينطور بوده كه زنان عامل مصرف هستند و حتي مصرف مردان و ساير اعضاي خانواده را سازماندهي ميكنند.
چگونه ميتوان رسانهها را ترغيب به تغيير اين نگاه كرد؟
كار مشكلي است. رسانهها تا حد زيادي به زنان به عنوان عامل مصرف نگاه ميكنند. حتي صداوسيما در تبليغات خود يك فرایند تجاريسازي به وجود آورده و زن را به عنوان عامل مصرف تبليغ ميكند و بر نقش سنتي خانهداري تاكيد ميورزد. صداوسيما بهجاي اينكه در خدمت مردم باشد، در خدمت پول است و مدام مرزها و شبكههاي خود و نيروي انساني خود را گسترش ميدهد و چندين برابر شبكههاي جهاني كارمند دارد. تلويزيونهاي دولتي در كشورهاي اروپايي و آمريكايي تبليغات ندارند، البته شايد آنها به دنبال پيامهاي ديگري باشند؛ اما رسانه نباید زن را به عنوان عامل مصرف تبليغ كند. رسانه ملي و به طوركلي رسانههاي ما بايد به دنبال الگوي ديگري باشند. الگويي كه در آن زن به يك مشاركتكننده اجتماعي، شهروند، صاحب حق و البته داراي تكليف نسبت به جامعه تبديل ميشود. اين روند بايد تقويت شود. فرايندهاي غيرسياسي كردن، جامعه ما را در برگرفته كه درباره زنان نيز صادق است و آنان را به سمت مصرف رانده است. شما، يا بايد زن را سياسي كنيد يا او را به يك زن خانهدار و محتاج به همسر و مصرفگرا تبديل كنيد. اگر تقابل زن بهمثابه شهروند و زن به عنوان مصرفكننده را در نظر بگيريم، به اين نتيجه ميرسيم كه رسانهها بيش از همه زنان را به عنوان عامل مصرفكننده بازنمايي ميكنند. فرایندي در جامعه ما در حال رخ دادن است كه تاكيد نامناسبي بر عامل اقتصادي دارد. ما در كشور مشكل بيكاري و تورم داريم و مسئولان تصور ميكنند بايد بر عامل اقتصادي تاكيد زيادي كنند اما اين تاكيد بر عامل اقتصادي، پيامدهاي منفي بسياري دارد و باعث ميشود هر شكلي از پول درآوردن براي ما مهم شود و اينگونه توجيه ميشود كه تلويزيون، در خدمت اهداف و رساندن پیام به نقاط مختلف كشور است و نياز به پول دارد! ازآنجا كه بودجه دولت كم است، بخشي از اين هزينهها نيز بايد توسط تلويزيون فراهم شود و بديهي است كه راهحل آن تبليغات است؛ بنابراين سازمانهاي رسانهاي دولتي ما به سمت پول درآوردن ميروند و براي آن توجيهاتي دارند و درنهايت، اين مسير سرمايهداري رسانهاي ايجاد ميكند كه مسير غلطي است.
موضوع ديگري كه مطرح ميشود، عدالت جنسيتي و توسعه متوازن است. رسانههاي ما تا چه حد اين روند را دنبال كردهاند؟
موضوع عدالت جنسيتي از جمله مواردي است كه ميتواند در رسانه ملي مورد بررسي قرار بگيرد. اين بحث چالشبرانگيز است و ديدگاههاي مختلفي درباره آن وجود دارد. اگر يكي از كاركردهاي اصلي رسانه را گفتوگوي اجتماعي يا گفتوگو بين گروههاي مختلف اجتماعي در نظر بگيريم، رسانه ميتواند فرصتي را براي عدالت اجتماعي فراهم كند اما اين كار تا امروز اتفاق نيفتاده است. مسائل زنان در صداوسيما يك تابو محسوب ميشود. ممكن است فردي از موضع ديني و اسلام درباره آن صحبت كند اما گفتوگويي درباره آن نشده است. اگر گفتوگو درباره عدالت جنسيتي مطرح ميشد، كمك ميكرد تا توازن موردنظر نيز در جامعه ايجاد شود.
يعني شما نقش رسانه ملي را در ايجاد عدالت جنسيتي مهمتر از ساير رسانهها تلقي ميكنيد؟
اين نقش فوقالعاده مهم است! براي درانداختن بحث بين جناحهاي مختلف، بايد صداوسيما حتي چهرههاي موافق و مخالف، كارشناسان و زنان وابسته به جامعه مدني و فعال اجتماعي را براي حضور در آن سازمان و بحث درباره اين مسائل ترغيب كند. واقعيت اين است كه تصوير مربوط به رسانه ملي، فوقالعاده مردانه است. بهجز فيلمها و سريالهايي كه زنان در نقش مصرفكننده حاضر ميشوند، ميزگردها نيز با حضور مجري و كارشناس مرد است. زنان در نقش كارشناس آشپزي، روانشناس و امثال آن ظاهر ميشوند و تاكنون ديده نشده درجايي كه بحث سياسي درميگيرد، از كارشناسان زن استفاده شود؛ بنابراين زنان در رسانه ملي به عنوان مشاركتكننده سياسي و اجتماعي بازنمايي نميشوند بلكه عنوان مصرفكننده را دارند. تريبونها عمدتا مردانه است و اغلب سخنراني، خطابه و تبليغ است، نه گفتوگو. ما نميگوييم رسانه به نفع گروه خاصي از زنان موضعگيري كند بلكه مباحثه ايجاد كند و به عنوان يك نهاد كمابيش بيطرف، آنها را بازنمايي كند.
فكر نميكنيد كه اين تصوير از زنان، موجب خشونت عليه زنان شده است؟
در نظر داشته باشيد كه ازنظر فرهنگي، ائتلافي بين زنان و مردان در زمينه تضييع حقوق زنان وجود دارد. چنين نيست كه در يكطرف زنان و در طرف ديگر مردان باشند و بهصورت آگاهانه و برنامهريزيشده زنان را در حاشيه قرار دهند. زنان خود دست اندركار تضييع حقوق خود هستند. حتي در مجلس مشاهدهشده كه زنان به قوانيني عليه زنان راي ميدهند؛ بنابراين ما با يك فرایند مبارزه اجتماعي مواجه هستيم تا زنان بهجايي برسند كه كنشگري كنند و ميدانهاي جديدي را فتح كنند. البته زنان بايد در نظر داشته باشند كه سمتوسوي حركت آنها، تحقق يك جامعه انساني باشد! نه يك جامعه زنسالار در برابر يك جامعه مردسالار. اگر قرار است كسي در اين ميدان سالار باشد، آن انسانيت است. عدالت براي هر دو جنس بايد تحقق يابد، نه اينكه بازي موجود را به نفع بازي ديگري به هم زنند.
جشنوارههايي نظير «زن، خانواده و رسانه» تا چه حد ميتواند در اين مسير موثر باشد؟
اين جشنواره و جشنوارههاي نظير آن، اگر بخواهند فقط نقشنمايشي ايفا كنند و فرصتي را براي تبليغات يا تجاريسازي فراهم كنند، نميتوانند موثر باشند؛ اما به ميزاني كه بتوانند كانون گفتوگو بين اصحاب رسانه و زنان شوند، قدرت تاثيرگذاري دارند.