تدبیر24 :اِنِس کیشِویچ (Enes Kišević) در شعری از سهراب سپهری میگوید.
به گزارش ایسنا، رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در کرواسی در معرفی این شاعر نوشته است: اِنِس کیشِویچ Enes Kišević شاعر بوسنیایی – کرواتی یازدهم اردیبهشت سال ١٣۲۶ هجری خورشیدی در شهر بُسانسکا کروپا (Bosanska Krupa) در بوسنی هرزگووین به دنیا آمده است. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه خود را در شهر کلوچ (Ključ) به پایان برده و در سال ١٣۵٠ از آکادمی هنرهای نمایشی و فیلم فارغالتحصیل شده است.
از 14 کتاب بهچاپرسیده او تنها به تعدادی از آنها که اثرات ژرفی بر روی خوانندگان و منتقدین ادبی گذاشته است اشاره میکنیم: جوانی که نخستین سرودههایش را عرضه میکند، گربهای با شلوار جین، و مثلاً که دردی نداری، دعای صبحگاهی، فانوس در پنجره، کودکان موسپید، و التماس حوا.
سرودههای کیشِویچ به پاکی و سادگی نور هستند و هر چند ترجمه آنها از زبان اصلی (بُشنیاکی) به زبانهای گوناگون از زیبایی و روانی آنها میکاهد اما زیبایی اصیل خود را در محتوا حفظ میکنند.
همچنین صدای زیبای این سراینده محبوبِ کودکان، سالمندان، دانشآموزان و دانشجویان و سرایندهای که همیشه به دعوت شبهای شعر، کلاسهای درسی دانشکدهها و مدارس، برنامههای تلویزیونی و رادیویی پاسخ مثبت میدهد، نقش مهمی را در جهان جهت بیان حقایق جنگ و صلح اخیر در بوسنی و هرزگووین و کرواسی داشته است.
کیشِویچ دریافتکننده جوایز بسیاری در یوگسلاوی پیشین است و در سالهای ١۹۹٣ و ١۹۹٦ میلادی نامزد دریافت جایزه نوبل بوده است.
او عضو انجمن هنرمندان کرواسی (DHU) است.
مجموعه اشعار وی به نام «تاریکی بامدادی» به زبان فارسی ترجمه شده و به زودی وارد بازار شعر ایران خواهد شد.
برای سهراب سپهری
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
سبکبال بسان پرنده
در تاریکی فلق بر آب بوسه میزنم
پیشانیام را بر گلیم به جایمانده از مادر میگذارم-
و یکباره سهراب سپهری، نقاش و شاعر،
میانه آیه میپرد.
بر زبانم میافتد، آنگونه که بر سجده میافتم
و همصدا با من نیایش آغاز میکند.
به اول سوره باز میگردم،
باشد که من باشم و خدای خود –
با این پندار که سهراب رفته است.
زهی خیال باطل!
هر چه میکنم، جدایی نام شاعر از نام خدا میسرم نمیشود.
و هنگامی که پس از چند بار تلاش بی نتیجه،
از خدای خود طلب بخشش میکنم –
حلقهای نورانی
از لبانم جدا میشود
و به سجده میافتد.
ترجمه: ابتهاج نوایی، ژوئن 2016
Sohrab Sepehri
lastina krila od znanja rasteretiti
Lagahan kao ptica
ljubim vodu u jutarnjem mraku.
Čelom dodirujem majčin ćilim –
kad mi, najednom, u ajet uleti
pjesnik i slikar Sohrab Sepehri.
Pade mi na jezik kao na sedždu
i stade se sa mnom moliti.
Vratih suru na početak,
trudeći se s Bogom nasamo biti –
kao da Sohraba nema.
Ali nije išlo.
Nikako mi nije uspijevalo pjesnikovo ime
od Božjega imena rastaviti.
I kada se, zbog toga,
poslije tolikih uzaludnih pokušaja,
počeh, u sebi, Bogu ispričavati –
iz usta mi se otrgnu
svijetli krug
i pade na sedždu.