تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 05
کد خبر: ۶۶۲۳۰
تاریخ انتشار: ۲۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۴

تشییع پیکر عباس کیارستمی

تدبیر24: حاشیه‌هایی که پس از درگذشت عباس کیارستمی به وجود آمد، از همدردی‌ها و تسلیت گفتن‌های گسترده تا نفی هنرمند بودن او و حتی درگیری اینستاگرامی دو بازیگر، همگی بیانگر این واقعیت است که جامعه امروز ما از تحصیلکرده و روشنفکر گرفته تا عادی‌ترین و عامی‌ترین مردم یا به قول نیکی کریمی - میانمایه‌ترین‌ها- واکنش‌های احساسی را ساده‌ترین نوع تعامل با هنر می‌داند.

به گزارش ایسنا، مجید سعیدی عکاس شناخته شده ایرانی با این مقدمه در «اعتماد» نوشت: یکی- دو سالی است که با پدیده عجیبی روبه‌رو هستیم، با خروشان موجی از احساسات و همدردی‌ها بعد از فوت یک هنرمند؛ گویی که همه این وظیفه را در خود احساس می‌کنند که در مورد اتفاق پیش‌آمده ابراز احساسات یا اعلام موضع کنند.

آنقدر عکس‌های متنوع و تک جمله‌های هنرمند در صفحه به صفحه شبکه‌های اجتماعی پر می‌شود که اگر در ایران زندگی نمی‌کردم، مطمئن می‌شدم هنرمند زیر سایه این علاقه و توجه زیسته و هیچ زمانی را در تنهایی و انزوا تحمل نکرده است.

هرچند که ابراز احساسات افراد جامعه نسبت به فقدان یک هنرمند، پدیده ناهنجاری نیست اما مساله اینجاست که تنها برخورد یک جامعه با هنرمند، فقط ابراز احساسات باشد و آن هم تنها زمانی که فرد فوت کرده است.

همه می‌دانیم که حبیب محبیان سال‌ها در ایران، منتظر مجوز گرفتن برای اجرای کنسرت یا انتشار آلبوم‌هایش بود یا فیلمسازی در ایران برای کیارستمی سخت و با مشکلاتی همراه بود اما هیچ‌وقت حمایتی برای رفع مشکلات آنان صورت نگرفت.

چند پست در شبکه‌های اجتماعی در مورد مشکلات کیارستمی و حبیب نوشته شده است؟ چند نامه و درخواست از محافل هنری راهگشای آنان شد؟

البته اگر کنسرتی برگزار می‌شد حتما با استقبال روبه‌رو می‌شد یا اگر فیلمی ساخته می‌شد و اگر امکان و خوش‌اقبالی برای تبلیغ مناسب هم داشت، احتمالا پر بیننده بود اما فیلمی ساخته نشد، کنسرتی برگزار نشد یا آلبوم موسیقی منتشر نشد و خاطری هم از بابت آن آزرده نشد.

این مهم را از آن جهت باید در نظر بیاوریم تا بتوانیم جواب این سوالات را بدهیم که در حال حاضرچند کنسرت لغو می‌شود؟ چند کتاب منتشر نمی‌شوند؟

یا چه فیلم‌ها و پروژه‌های دیگر هنری که به خاطر مشکلات مالی یا گرفتن مجوز، نیمه کاره مانده‌اند یا به‌کلی فراموش شدند؟ و حالا این موج احساسی همدردی با هنرمند کجاست؟

چه کسی می‌داند بهرام بیضایی کجاست و چرا فیلم نمی‌سازد؟ بیضایی که همه می‌دانیم چقدر در تئاتر و سینمای ایران تاثیرگذار بوده است. همان‌گونه که کسی از شجریان هم خبر ندارد؛ فقط سال به سال در ماه رمضان به یاد می‌آوریم که ربنای شجریان را صدا و سیما پخش نمی‌کند و باز استاد آواز فراموش می‌شود تا رمضان بعد.

این مساله بعد دیگری هم دارد و آن اینکه اغلب مردم دوست دارند هنرمندان را با سلیقه و عقاید خودشان بپذیرند و هنوز به این باور نرسیدیم که هنرمند را آن‌طور که هست، بپذیریم.

در دوران حیات حبیب کم نشنیدیم از نارضایتی جماعتی که می‌گفتند چرا حبیب در دوران فلان رییس‌جمهور به ایران آمد؟ چرا فلان شخصیت قرار است از او حمایت کند؟ و بعد از فوت این هنرمند و در کشاکش موج احساسی از درگذشت او، القابی چون لس‌آنجلسی از سوی یک عده دیگر نمایانگر این بود که مجوز ندادن به او کار درستی بوده است.

عباس کیارستمی هم بی‌نصیب از این قضاوت‌ها نبود. چند درصد از جماعتی که از درگذشت او ابراز احساسات می‌کنند واقعا این هنرمند را آن‌طور که بود و فکر می‌کرد، می‌شناختند؟

از مجموعه فیلم‌های او چند فیلم را صدا و سیما پخش کرده؟ فیلم‌های آخرش با چقدر تبلیغات اکران شد؟ انگار کم‌کم داریم به اسطوره‌سازی پس از درگذشت‌ها عادت می‌کنیم؛ در واقع اسطوره‌ها همانی هستند که جماعت می‌خواهند؛ قالبی از خاستگاه‌های جمع و نه خود هنرمند.

خیلی دوست داشتم که به این نتیجه نرسم اما ناگزیر از این اندیشه‌ام که هنرمندان تبدیل به اسطوره‌هایی می‌شوند، صرفا برای بیان احساسات گروهی و ایجاد همگرایی احساسی.

اما پدیده بدتر از آن، تخریب هنرمند به خاطر مقابله با اسطوره‌سازی‌هاست و البته نه به خاطر اینکه اسطوره‌سازی فی‌نفسه با حقیقت ذاتی هنر در جدال است، بلکه صرفا به این علت که این اسطوره‌ها از جنس ارزش‌ها و سلایق یک عده نیست.

اینکه مدتی بعد از درگذشت کیارستمی عده‌ای شروع کردند به تخریب این چهره هنری، اتفاق ناخوشایند دوران ما است و در واقع همان آسیب گریز ناپذیر در هنر است.

صاحب نظری مقاله‌ای نوشته که کیارستمی به مخاطبان خارجی بیشتر از مخاطبان داخلی اهمیت می‌داد و البته تنها استدلال این نظر هم حضور فیلم‌های کیارستمی در جشنواره‌های خارجی بود، دیگری که خود را صاحب نظرتر می‌دانست، ابراز کرده که کیارستمی عینک آفتابی می‌زد تا به مردم نگاه نکند.

تمامی این‌های و هوی‌ها و وامصیبتا، تنها به خاطر ترس از توجه به هنرمندی است که شبیه آنها نیست، به اعتقاد خودش استوار بود و تنها برای عقاید و دل خودش فیلم می‌ساخت.

کیارستمی از نظر آنها جرم بزرگی داشت، او مستقل بود و مستقل بودن را به سینمای ایران آورد. او به هنرمندان آموخته بود اعتماد به نفس خود را حفظ کنند و متفاوت باشند؛ او به جامعه هنری نشان داد که می‌توان به تخریب‌ها بی‌تفاوت بود و بی‌نیاز از حمایت عده‌ای فعالیت کرد و حرف خود را رقم زد.

خب این جرم کمی نیست؛ حالا باید حساب بی‌تفاوت بودن به نظرات این جماعت را بدهد، حالا باید از مرده کیارستمی حساب کشید که چرا در خارج فیلم‌هایش را اکران می‌کرده و تازه عینک آفتابی هم می‌زده است.

جدال حامیان و مخالفانی که هر کدام با نگاه خود به جنازه هنرمند می‌نگرند، پا به پای لحظه‌هایی که هنرمند به خاک سپرده می‌شود، می‌آید و به یکباره خاموش می‌شود؛ گویی سردی خاک جامعه را می‌گیرد و سکانس پایانی این تراژدی رقم می‌خورد.
برچسب ها: تدبیر24 کیارستمی
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: