تدبیر24 : سیزده آبان ، سالروز سه واقعه تاریخ ساز در کشور ماست. کشتار خونین دانش آموزان ، تبعید امام راحل، تسخیر و تعطیلی سفارت آمریکا در ایران سه اتفاقی است که این روز را در تقویم تاریخ ما ماندگار و متفاوت از روزهای دیگر کرده است. در میان این مناسبتها اما آنچه بیشتر این روز را تبدیل به یک مقطع تاریخی حساس کرده و هر از گاهی همچنان آن را خبرساز می کند، تسخیر به ظاهر سفارتخانه ای است که به حق لانه جاسوسی شیطان بزرگ نام گرفت و امروز پس از سی و چهار سال این فقط مردم ایران نیستند که سفارتخانه آمریکا را لانه جاسوسی می دانند بلکه اروپاییها هم به همین نتیجه رسیدهاند که سفارتخانههای آمریکا لانه جاسوسی است.
مناسبتی مانند 13 آبان را باید از جمله اتفاقاتی دانست که هر ساله به محکی برای سنجش عیار انقلابی ماندن و خط امامی بودن شخصیتها، احزاب، رسانهها و جریانات سیاسی کشور تبدیل شده است که در سایه نحوه برخورد با این روز، نمایی از چهره حقیقی خود را به نمایش می گذارند. امسال هم از این قاعده مستثنی نیست بویژه که اصرار دولت یازدهم بر نرمش در برابر دشمن، اخذ مجوزی محدود برای «نرمش» البته با قید «قهرمانانه» را از سوی رهبری انقلاب به دنبال داشته است. اما همین کافی بود تا عده ای بویژه دلدادگانی که در جریان رسانه ای کشور لانه کرده اند، ماهیت وادادگی خود را نشان دهند.
13 آبان را سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و روز ملی مبارزه با استکبار می دانیم . روزی که در پرتو آن اسناد جاسوسی آمریکاییها و همسویی تعدادی از فعالان واداده سیاسی سالهای نخست انقلاب با سیاستهای آمریکا نمایان شد. لانه جاسوسی تسخیر شد اما آیا سفارت آمریکا در ایران هم تعطیل شد!؟ بررسی حوادث دهه دوم و سوم انقلاب که پس از ارتحال امام امت رقم خورد، نشان می دهد که متاسفانه برخی اندک اندک، دانسته و نادانسته تبدیل شدند به کارکنان همان سفارتخانه ای که روزگاری از دیوارش بالا رفتند و تسخیرش کردند و روزی دیگر، سخنرانان اصلی پاسداشت این روز بودند.
واقعیتها را نمی توان انکار کرد، آیا سفرای خارجی در سفارتخانهها مأموریتی جز این دارند که سیاستها و منافع مسئولان عالی کشور خود را در حوادث و رخ دادهای سیاسی و اجتماعی کشور میزبان، تأمین کنند؟ با این حساب آیا موضع گیریها و خاطرههای برخی شخصیتها و بیانیههای برخی احزاب سیاسی و تیترهای برخی رسانهها در سالها و ماههای اخیر که همسو با خواست دشمنان دیرینه این کشور است را چیزی جز انجام مأموریت یک سفیر کارآزموده میتوان دانست؟ شاید این جملات کمی افراطی به نظر برسد اما قطعا واقعیت تلخی است که ظاهرا برخی از چهرهها و شخصیتها و جریانات سیاسی کشور ما از آن غافل شده اند اما این غفلت نتیجه عملکرد آنها را تغییر نمیدهد.
اکنون با گذشت 34 سال از تسخیر لانه جاسوسی، پس از مرور مواضع و جهتگیری برخی از این چهرههای سیاسی و رسانههای همسو با آنان به این نتیجه تلخ می رسیم که آنچه در 13 آبان 1358 تسخیر شد و به حق انقلاب دوم نام گرفت، ساختمانها و برخی عوامل جاسوس آمریکا بود. این اتفاق هر چند ضربه سختی به آمریکا زد اما سالها بعد این آمریکاییها بودند که توانستند از دیوار فکری جماعتی بالا بروند که روزگاری خود را یار غار روح الله و پیروان خط امام میدانستند و امروز حل تمام مشکلاتشان را در گرو کُرنش در برابر نظام سلطه میدانند.
اکنون نیز عده ای که خط امام را مِلک طلق خود می دانستند، تبدیل شده اند به سفیرانی که قدم به قدمشان تأمین کننده منافع آمریکاست و بدون آن که خود بدانند یا بخواهند، تبدیل شدهاند به دیپلماتهای سفارت آمریکا، آنطور که او میخواهد موضع می گیرند، مینویسند، تصمیم می گیرند و القا می کنند.
اشغال جاسوسخانه آمریکا و کنار زدن پرده از چهره کریه آن، به حق انقلاب دوم نام گرفت. با این حساب قطعا کنار زدن پرده از چهره نفاق جدید را باید انقلاب سوم نامید. آن روز وقتی ساختمان سفارت آمریکا تسخیر شد، آمریکاییها با حمله نظامی مستقیم در طبس، جنگ سخت را کلید زدند و امروز وقتی سفارت فکری آمریکا بعد از مرگ اصلاحات آمریکایی و فتنه سال 88 در پرتو مدیریت ولایت فقیه فرو پاشید، آمریکاییها با تزریق میلیاردها دلار در صفحات وبسایتهای خبری و روزنامههای زنجیرهای، جنگ نرم را کلید زدند.
اما چه شد که طراحان دیروز اشغال ساختمان سفارت آمریکا، امروز خود تبدیل به سفیران فکری شیطان بزرگ شدهاند تا جایی که برای فروپاشی نظام اسلامی، همه امید جریان سلطه به عطسه آنهاست؟ راز این دگردیسی تلخ را جز در ریشه دواندن فساد اقتصادی در بزرگ مردان این جریان سیاسی نباید جست. وقتی فساد اقتصادی و مدیریت اشرافی درمیان مدیران و شخصیتهای سیاسی لانه کرد، به دنبالش فساد اعتقادی، فساد سیاسی و فساد اخلاقی نیز جوانه خواهد زد.
البته این برای بسیاری از شاگردان مکتب امام قابل پیش بینی بود، می دانید از کی؟ از همان روز که چشمانشان را در برابر فساد دوستان حزبی شان بستند، ازهمان روز که برای رسیدن به قدرت و به دست آوردن یک مشت رأی، حاضر شدند دست در دستان ملی گرایانی بفشارند که روح الله در نامه خود از سیلی آنها به اسلام خبر داده بود. از همان روز که در آتش حسادت می سوختند و برای انتقام از امام خامنهای، حاضر شدند به رهبری دینی و سیاسی شیخ ساده لوح و مطرود امام تن دهند. از همان روز که به بهانه آزادی، تمام ارزشهای دینی را زیر سؤال بردند و دم از محاکمه خداوند زدند و پس ماندههای آنها در همین ایام به انکار امامت و آیه ولایت پرداختند. از همان روز که افکار خمینی را پایان یافته دانستند و آدرسش را در موزههای تاریخ دادند. از همان روز که مرگ بر آمریکا را افراطی برشمردند و از آتش کشیدن پرچم نظام سلطه استغفار کردند و مراسم 13 آبان شان را از مراسم ملت ایران جدا کردند. از همان روز که شهادت را خشونت نامیدند و عاشورا را نتیجه خشونت پیامبر در جنگ بدر دانستند و غیرت دینی را خشونت طلبی ترجمه کردند و در برابر شعار توپ تانک بسیجی دیگراثر ندارد، نه تنها لب نگزیدند که سکوت کردند و لبخند زدند، از همان روز که ساز جامعه مدنی را با الگوی دمکراسی غربی کوک کردند و در برابر شعار انحرافی جمهوری ایرانی فقط لبخند زدند، از همان روز که به جای نهج البلاغه از مارکس سخن گفتند و بر طبل قرائتهای مختلف از دین و تساهل و تسامح نواختند، از همان روز که به دلیل سادهلوحیشان، هشدار دلسوزان انقلاب را بیماری توهم توطئه دانستند و برای خوش خدمتی به آمریکاییها با نظرسازی، آمار اشتیاق مردم به رابطه با آمریکا را جعل کردند و با استناد به همان نظرسازی در نامه ای وقیحانه از رهبری انقلاب خواستند تا جام زهر رابطه با آمریکا را سر بکشد، از همان روز که در برابر شعار نه غزه نه لبنان در روز قدس سکوت کردند و خلاصه از همان روز که با تردید و اجبار در جاده همراهی با ولایت فقیه گام نهادند.
از یاد نبریم که آمریکاییها به یکباره از دیوار هویت امثال این جماعت گردن کلفت سیاسی و هواداران کور رسانهای و حزبی آنها بالا نرفتند، بلکه قدم به قدم عقبنشینی از اصول انقلاب، مواضع و رفتارهایی را به دنبال آورد که تأمینکننده منافع آمریکا در داخل ایران اسلامی شد، دقیقاً بدون این که خودشان بفهمند و ببینند، آنجایی ایستادهاند که زمین دشمن است نه دوست.