آموزش کودکان برای فردای بهتر سرزمین

آموزش کودکان برای فردای بهتر سرزمین

شینا انصاری - روز جهانی و هفته ملی کودک فرصتی است برای پرداختن به دغدغه‌ها، مشکلات، بحران‌ها، علاقه‌مندی‌ها و حقوق کودکان، این جوانه‌های زندگی و امیدهای آینده. کودکان در نقاط زیادی از دنیا در حالی اولین قربانی سیاست، فقر، خشونت و جنگ هستند
جهان در آستانه‌ی بازچینش رقابت

جهان در آستانه‌ی بازچینش رقابت

محمدمهدی محمدی-رقابت‌پذیری در سال ۲۰۲۵ تنها یک رتبه‌بندی نیست، بلکه نمایی است از آنچه جهان به سمتش می‌رود: ثبات، شفافیت، و هوشمندی سیاست. کشورمان اگر بخواهد سهمی در آینده اقتصادی جهان داشته باشد، باید نه‌تنها در زمره بازیگران مهم این تغییر جهانی و همکار در سازمان های جدید بین اللملی قرار بگیرد، بلکه باید طراح مسیر خود با پایبندی به موازین و استراتژی های خود باشد. مسیری که از درون طراحی، اصلاح و اجرا می‌شود، نه از بیرون تحمیل.
چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 05
کد خبر: ۶۷۴۸۵
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۴

شایعه های مهمل، در پایت را دو چندان کرد

   تدبیر24:همسر بهداد سلیمی دقایقی قبل متنی احساسی برای همسرش منتشر کرد. او نوشت: «قهرمان زندگی من، در شش ماه اخیر خانه دل ما پر از خلا و رویا و امید بود. عجب تضادی. تو مصدوم شدی. موجودی از جوهره بودن من و تو شکل و گرفت و شد دلیل شادی های روزهای کم نورمان. تو بودی و نبودی. اولین تجربه های مادری را تنهایی سپری کردم و سر سپرده صدایت شدم. هراس نبودنت و دردهایی که خبر از آمدن الهه عشق می داد عجب خوب با هم عجین شدند. 
شایعه های مهمل، در پایت را دو چندان کرد. دست به دست هم مچاله شان کردیم و یکضرب پرتاب شان کردیم به دورتر از مرزهای ریو. الهه عشق تو در روزهای گس دوری خبر از تولد می داد. سلین آمد و تو رفتی برای اردوهای بلند مدت. راستی بهدادم چه خوب که الهه عشق مان نوزاد است و یادش نمی ماند روزهای اول خنده و گریه هایش را بابایی نبود و ندید. پشت تلفن دلداریم دادی و بغض هایت را شنیدم، روی ذره ذره قلبم حسش کردم. اشک نریختم ولی گونه هایم خیس شد از دوریت. دردها را سرکوب کردی و با ایمان رفتی. رخسارت دلم را پاره پاره کرد و ژرفای زنانگی امانم نداد. سه چراغ سفید ثانیه ها چرخیدند و رقصیدند ولی ژوری چراغ ها را خاموش کرد. سحرگاه 27 مردادماه شاید به خاطر ناداوری های برای من و تو تاریک باشد ولی بلند شو عزیزترینم استوار و پابرجا برگرد و آینده را چراغانی کن. تو بدان همیشه قهرمان زندگی منی. مرد طلایی من، با تو رکورد تمام دوست داشتن ها را زده ام. 
طلوع آفتاب را به تماشا می نشینم و خدا را شکر می کنم سالم هستی. بیا که فاصله ها خنده از لبم ربوده. دارم تمام می شوم بیا. با آمدنت من و سلین را به خواب های طلایی بسپار.»
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: