تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 05
کد خبر: ۷۱۹۲
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۱

ابهام‌آفرینی برای حریف باشد، نه برای خودمان

عزت‌الله عزتی
تدبیر24: رابطه با آمریکا، قطع آن، تلاش برای ازسر‌گیری آن و به‌طور اجمالی کلیت گشایش رابطه با این کشور از همان ابتدای انقلاب تاثیر خاصی بر روابط خارجی ما گذاشت. معادلات سیاسی داخلی ما هم چندان از این رویداد برکنار نماند. حتی باید گفت آرایش‌های خاصی به‌خود دید و به‌طورکلی صحنه سیاسی داخلی نیز از آن تاثیر پذیرفت. دکتر عزت‌الله عزتی «قبض‌وبسط» رابطه با آمریکا را در بستری تاریخی و نگاهی استراتژیک در کنار هم می‌بیند و توضیح می‌دهد.

دکتر عزت‌الله عزتی استاد جغرافیای سیاسی در دانشگاه‌های مختلف است. تالیفات او در زمینه ژئواستراتژی جزو اولین نوشته‌های فارسی در این زمینه است. تالیفات او با عناوین «ژئواستراتژی»، «جغرافیای نظامی ایران و کشورهای همجوار»، «ژئوپولیتیک در قرن21» و «تحلیلی بر ژئوپولیتیک ایران و عراق» مورد ارجاع دانشجویان و کارشناسان مختلف روابط بین‌الملل بوده است. این تالیفات به زبان‌های مختلفی ترجمه و در دانشگاه‌های «مگیمو» مسکو و «مطالعات خاورمیانه» آنکارا تدریس می‌شود. کتاب «ژئوپولیتیک اسلام معاصر» نیز اخیرا به زبان فرانسه منتشر شده است. این استاد دانشگاه هم‌اکنون مشغول تالیف مجموعه‌ای است که به رویکردهای جدید ژئوپولیتیکی می‌پردازد؛ رویکردهایی که «ژئوپولیتیک عواطف» را جایگزین رویکردهای محض جغرافیایی پیشین می‌کند.

رابطه با واشنگتن چه دارد که هر تلاشی برای ازسر‌گیری آن اشکالی از مخالفت و مقابله داخلی مثل همین نصب بیلبوردهای تبلیغاتی را رقم می‌زند؟


اول بپذیریم که هر تصمیم سیاسی موافقان یا مخالفان آگاه و ناآگاهی دارد. قبل از آن بپذیریم که سیاست را «هر آنچه مورد مناقشه است» تعریف می‌کنند. آنچه مورد قبول همه مردم است اساسا نمی‌تواند نام سیاست به‌خود بگیرد پس نباید توقع داشت در مورد موضوعی تا این میزان حساس و مورد مناقشه مخالفانی بروز نکنند. تا اینجا طبیعی است و این مخالفت‌ها چیزی خارج از قاعده بازی‌های سیاسی نیست. اما آنچه مخالفت با ازسرگیری رابطه با آمریکا را مهم و گاهی تامل‌برانگیز می‌کند این است ‌که «آمریکاستیزی» بخشی از سنت سیاسی چپ و انقلابی در ایران است. بخش‌هایی از متفکران ما از برجسته‌کردن مخالفت با آمریکا، مدل زندگی آمریکایی، مصرف‌گرایی، توسعه‌طلبی، شکوه‌طلبی نظامی و... هویت سیاسی می‌گیرند. نباید این وجه ریشه‌دار و تاریخی را نادیده گرفت. موضوع بعدی این است که رابطه با آمریکا تبدیل به اهرمی برای آرایش نیروهای سیاسی ما هم شده است. ممکن است گروهی رابطه با آمریکا را معیار وفاداری به ارزش‌ها، اصالت عمل سیاسی و وفاداری میهنی‌شان تعریف کنند و طبیعی است که هرگونه تلاش برای بهبود این روابط می‌تواند عین سازشکاری، خیانت، وطن‌فروشی و حتی نادانی سیاسی تعبیر و توصیف شود. هیچ کشوری به اندازه ایران، نبض سیاسی‌اش متاثر از رابطه با واشنگتن نیست. از کوبا می‌گذرم چون عقلانیت و تکثر موجود در ایران قابل مقایسه با دگماتیسم برادران کاسترو نیست. اما اگر نگاهی استراتژیک داشته باشیم، مثل همیشه که من به دانشجویانم توصیه می‌کنم، نقشه را باید مدنظر قرار دهیم. موقعیت ایران در تسلط بر کل کرانه‌شمالی خلیج‌فارس به ما می‌گوید که ما جزیی از استراتژی قدرت بحری هستیم. این به این معنا نیست که ما باید سرسپرده یا پادوی قدرت مسلط بر آب شویم. جزیی از استراتژی قدرت بحری‌بودن یعنی اینکه امنیت این قدرت نیز به مشارکت متقابل ما با او پیوند خورده است. ما اگر از این ترتیبات بیرون بمانیم یا بخواهیم که بمانیم یا نخواهند که وارد شویم، توازن امنیتی را خود بر هم زدیم. نگاه کنید به نقشه، خلیج‌فارس ادامه محیط آبی پاسیفیک و پاسیفیک ادامه محیط آبی آتلانتیک است. در هر دو محیط آمریکا نقش «رگولاتور» یا تنظیم‌کننده را بازی می‌کند. هر کس از این دایره بیرون بماند یا به عبارت دیگر هر کشوری که محیط امنیتی آبی دارد، اما با آن مشارکت نمی‌کند، عملا خود را از ماتریس امنیت‌سازی بیرون گذاشته است. مهم این است که ما مشارکت کنیم، رابطه داشته باشیم و در این روابط کانال‌های تامین منافع ملی خود را احداث کنیم. اینکه بگوییم چون این کشور بد است، الزام و تعبد جغرافیایی را هم نادیده می‌گیریم و مسیر دیگری می‌رویم، این از متن مخالفت‌های ناآگاهانه با برقراری روابط است. اگر ایران در شمال خلیج‌فارس نبود، اگر در جنوب خود کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را نداشت، ممکن بود بتواند استراتژی دیگری در پیش بگیرد. اما اینکه ما در چه محیط‌های امنیتی دخیل هستیم، دیگر به سلیقه من و شما مربوط نیست. نوعی تعبد جغرافیایی است، باید بپذیریم.

در فقدان دستور کار صریحی که به ما بگوید براساس کدهای ژئوپلیتیکی، کشور چه شرح وظایفی برای تامین منافع ملی دارد، شکل‌گرفتن چنین مخالفت‌هایی به‌نظر طبیعی می‌رسد. در واقع می‌خواهم بگویم وقتی نقشه راهی برای منافع ملی نداریم، هرگروه خود را حافظ منافع ملی می‌داند و خود را مجری بهتری برای آن. شما اینطور نمی‌بینید؟


 ببینید سیاست رسمی کنونی دولت آقای روحانی تعامل سازنده به قصد کاهش حداکثری تنش‌ها و رفع موانع تحریم‌هاست. ایشان با این وعده‌های سیاسی توانست پیروز انتخابات شود. دستگاه دیپلماسی کنونی نماینده ملت ایران هستند. آنها مسوولیت تامین منافع اعلام‌شده را دارند. اینها گروه نیستند، اینها لابی‌گر نیستند. باید فرق گذاشت میان دستگاه رسمی متولی سیاست خارجی و گروه‌هایی که در قالب بلوک منافع یا گروه فشار، مانع‌تراشی و پروپاگاندا درست می‌کنند و سعی در رسیدن آرایش خاصی از ترتیبات سیاسی دارند. شاید آنها ابدا نگاهی ملی و استراتژیک به چنین رابطه‌ای نداشته باشند، برد داخلی آن را محاسبه می‌کنند و اتفاقا شاید به محاسبات رضایت‌بخشی هم برسند، دنبال نوعی توازن باشند شاید ریشه‌های فکری که کمی قبل در مورد آن صحبت کردیم هم بر مخالفت‌های آنها تاثیر‌گذار باشد، اما نباید فراموش کرد که گم‌شدن قطب‌نمای منافع ملی و نبود سند قابل استنادی که پشتوانه دستگاه سیاست خارجی در پیشبرد اهداف جدید اعلامی‌اش باشد، مشکلی جدی است که اگر اینطور نبود ما نباید در هر خیزش برای حل روابط سیاسی ایران و آمریکا با مخالفت‌های فکرنشده روبه‌رو باشیم. اگر دستور کار مشخص داشته باشیم تخطی یا سنگ‌اندازی در آن، معادل مخالفت با منافع ملی و عملا غیرممکن است.

البته چنین مخالفت‌هایی در یک نگاه متفاوت اینطور هم تعبیر می‌شود که می‌تواند چانه‌زنی گروه مذاکره‌کننده را بالاتر ببرد. متولی امروز سیاست خارجی می‌تواند نشان دهد که با عبور از لایه‌های چندگانه و سرسختی‌های جدی توانسته است بخش‌هایی را در داخل برای پذیرش توافقات متقاعد کند، ازاین‌رو شاید 1+5 به قصد تقویت این اراده حل مساله، تا حدودی نرم‌تر واکنش نشان دهد؟


 نه، ‌چیزی که شما می‌گویید در تئوری درست است. اینکه ما بازی توافق با غرب و به طریق اولی با آمریکا را به‌گونه‌ای مدیریت کنیم که برای طرف مقابل نوعی ابهام درست شود. اساسا «ابهام» امر خوبی در سیاست خارجی است، اما برای خارجی‌ها نه برای خودمان. ما نباید برای خودمان ابهام درست کنیم، گره درست کنیم. بروز مخالفتی فکرنشده و البته وسیع، حتی می‌تواند این تصویر را هم از تیم مذاکره‌کننده ترسیم کند که آنها به اندازه کافی قدرتمند نیستند، پس چندان امیدی به برنامه‌هایشان نیست. بنابراین ممکن است به تضعیف گروه مذاکره‌کننده هم ختم شود.

سیاست خارجی همیشه بر روی‌ برداری از ایدئولوژی و منافع ملی است. می‌توان گفت که گاهی وجه ایدئولوژیک آن بر منافع ملی می‌چربد و چنین تحرکاتی شکل می‌گیرد؟


 مخالفت ایدئولوژیک هم دیگر این روزها مابه‌ازای عینی در منافع دارد. هیچ‌چیز محض نیست. من چندان به بحث‌های صرفا گفتمانی و ایدئولوژیک و رویکردهای اخلاقی در حل موضوع پایبند نیستم. ببینید حتی در آمریکا هم که لابی‌های مختلف مخالف با تغییرات جدید هستند، خط قابل ردیابی از منافع آنها در عدم‌شکل‌گیری رابطه قابل شناسایی است. به علاوه نباید اهمیت بازیگران منطقه‌ای مخالف با رابطه با آمریکا را هم نادیده بگیریم. رویه عربستان حتی باعث نزدیکی‌های بیشتر میان آنها و دیگر دولت‌های منطقه شده است. اگر چنین مخالفتی در داخل وجود دارد، این گروه‌ها باید ضرورت مخالفت علنی خود را با محک «منافع ملی» اندازه بگیرند و البته باید رقبای منطقه ایران را هم در نظر داشته باشند. در سیاست خارجی، هر قول، کنش و تحرک رصد می‌شود. به ویژه این روزها تمرکز بر ایران بسیار بالاست. نباید به واسطه کنشی سطحی دستگاه سیاست خارجی را در موقعیت پاسخگویی به سوال‌های دشوار از سوی خارجی‌ها قرار داد.

چنین اتفاق‌هایی می‌تواند بر اساس ماهیت روندهای تصمیم‌گیری در سیاست خارجی هم ارزیابی شود. مثلا اینکه بازیگران غیررسمی در ایران تاثیر بدون انکاری بر سیاست‌های رسمی دارند. یا اینکه تصمیم در چرخش‌های رسمی-غیررسمی سیاست اتفاق می‌افتد؟ در هر صورت ما با فرآیندی سازمانی یا بوروکراتیک صرف روبه‌رو نیستیم، این مخالفت‌ها می‌تواند بخشی از همان فرآیند باشد؟


باز هم تاکید می‌کنم، گزاره‌های شما در صورتی مورد توافق من است که میان من موافق و شمای مخالف، مرجع قابل استنادی در تعریف اولویت‌های منافع ملی وجود داشته باشد. وقتی چنین مرجعی نداریم، در هر تصمیم‌گیری اتفاقا عنصری جدید یا متفاوتی می‌تواند نقش بازی کند. اگر در حل مساله «الف» روندی سازمانی تاثیر‌گذار است، در مساله «ب» بازیگران غیررسمی. اما دشواری اصلی این نیست که بازیگران در کجای این زمین مشغول بازی هستند، دشواری این است که ما معلوم نیست با چه استراتژی قرار است این بازی را ببریم. این مخالفت‌ها حکم این را دارد که اساسا گروه‌هایی که شما آنها را بازیگر غیررسمی می‌نامید، طرف مقابل بازی را داخل بازی راه نمی‌دهند یا آن را اصلا قبول ندارند. این دیگر ربطی به ماهیت تصمیم‌سازی در سیاست خارجی ندارد. در اینجا مشکل بیشتر دعوای جهان‌بینی‌هاست. در صورتی که اختلاف میان دو کشور یا میان دو طرف مذاکره‌کننده موضوعی نیست که مشمول استدلال‌های جهان‌بینی قرار بگیرد. اگر اختلاف تهران- واشنگتن از اختلاف فرانسه-آلمان بعد از جنگ جهانی دوم کمتر نباشد مطمئنا بیشتر نیست. از روابط یخ‌زده پکن-واشنگتن یا واشنگتن-مسکو در دوره متصلب دو قطبی جنگ سردی بیشتر نیست. این اختلافات به واسطه ضرورت همکاری میان دو طرف آغاز شد و به انجام رسید. آنچه به نظرم در حل روابط تهران-واشنگتن سنگینی می‌کند و گه‌گاهی بروز آن را به این صورت که شما می‌پرسید تحت الشعاع قرار می‌دهد این است که به‌هر حال باید بپذیریم، اختلاف با آمریکا روی شکاف‌های هویتی و حتی وجودی بخش‌هایی از سیاست ایران قرار گرفته است. نمی‌توان منکر این هم شد که آمریکاستیزی بخشی از سنت سیاسی هم مترقی و هم عوام‌گرای ایران است. کنارآمدن با چنین سنت داخلی در ارایه برنامه برای حل مسایل در حوزه خارجی مطمئنا دشواری‌های دوره‌ای به همراه خواهد داشت.

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: