تدبیر24 »مهدی فضائلی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی به بررسی موضوع آشتی ملی پرداخته است.
متن کامل این یادداشت به شرح ذیل است:
همان اوائل رهبری آیتالله خامنهای بود که مجمع روحانیون مبارز، به عنوان سردمدار جریان موسوم به چپ آن زمان که بعدها اصلاحطلب خوانده شدند، با ایشان دیدار کردند.
بنا به نقلهای موثقی که همان ایام شنیدم، از جمله نکاتی که برخی اعضای مجمع با حضرت آقا مطرح کرده بودند این بود که جریانی میخواهد رهبری را در انحصار خود بداند و ما را ضد ولایت فقیه معرفی کند. ایشان هم ساده اما پرمغز پاسخ داده بودند (نقل به مضمون): شما نشان دهید پیرو ولایت فقیه هستید!
گویا مشابه چنین گفتوگویی با اعضای دفتر تحکیم وحدت آن زمان که آنها هم از سرآمدان جریان چپ بودند، تکرار شده بود.
مهمتر اینکه، حضرت آقا به اعضای مجمع روحانیون گفته بودند (نقل به مضمون): اگر شما نبودید من خودم چنین جریانی را ایجاد میکردم!
حتی کارگزاران سازندگی (به غیر از مخالفت با عضویت وزرای کابینه در آن) فعالیتش را به نحوی با تأیید رهبر انقلاب آغاز کرد!
بنابراین اگر چه هیچیک از این موارد حاکی از تایید طرز فکر این مجموعه ها نیست اما به روشنی اثبات میکند حضرت آقا نه تنها مخالفتی با تعدد و تنوع دیدگاهها و سلایق در چارچوب انقلاب اسلامی ندارند بلکه آن را برای نشاط و پیشرفت کشور لازم میدانند.
البته آیتالله خامنهای از همان ابتدای دوره رهبری و به رغم آنچه پیشتر بین ایشان و جریان موسوم به چپ (اصلاح طلبان امروز) گذشته بود، تعامل مثبت با این جریان را در عمل هم در پیش گرفتند که تا قبل از فتنه 88 هم به انحای مختلف ادامه داشت، ولی پس از آن در این تعامل تغییراتی به وجود آمد.
استفاده از مهندس موسوی در حلقه مشاوران و پیشنهاد مسئولیت بنیاد مستضعفان و جانبازان به وی پیش از محسن رفیقدوست(امتناع از پذیرش از سوی وی)، حکم مشاورت سیاسی به جناب موسوی خوئینیها در تاریخ 17/10/68 که محتوای حکم تداعی مجمع تشخیص مصلحت نظام را میکند! (این حکم درست همزمان با انتصاب جناب ناطق نوری به ریاست دفتر بازرسی صادر شد و متن حکم نیز بسیار شبیه به هم بود)، انتخاب چهرههایی از این جناح (مانند مصطفی معین- میرحسین موسوی و پورنجاتی) به عنوان اعضای حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی، انتخاب چهرههایی از این جناح (مانند حسن صانعی-میرحسین موسوی-موسوی خوئینیها و عبد الله نوری) به عنوان اعضای حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام، کمک مالی به دفتر تحکیم وحدت و مجمع روحانیون مبارز، ارتباط مستمر و صمیمانه با آقای خاتمی پس از پایان دوره ریاست جمهوری وی و فراهم کردن امکان حضور آقای کروبی در دفتر خود پس از رأی نیاوردن در انتخابات دور هفتم مجلس، از جلوههای این تعامل و گویای سعه صدر و نوع نگاه ایشان به جریانهای سیاسی بوده است.
اما در مقابل این نگاه و رفتار تعاملی، اکثریت جریان مذکور که در دوره امام راحل (ره) همه اوامر ایشان را مولوی قلمداد میکرد و آنهایی را که قایل به تفکیک نظرات و اوامر معظمٌله به مولوی و ارشادی بودند مورد هجمه قرار میداد، در این دوره با چرخشی معنیدار، فاصله خود را با مهمترین یادگار و میراث مفهومی و مصداقی امام راحل(ره) یعنی ولایت فقیه و ولی فقیه بیشتر و بیشتر کرد.
بخشهایی از این جریان پس از دوم خرداد سال 76 و دستیابی مجدد به سکان دستگاه اجرایی، کجتابیهای خود را فزونی بخشید و با احساس استغنای نسبی، باب حاکمیت دوگانه را گشود و خود را نیمی از حاکمیت در برابر نیمه دیگر قلمداد نمود که رهبری را در رأس آن تعریف میکرد!
اما نقطه اوج این واگرایی و تقابل، در جریان انتخابات سال 88 رقم خورد و افراطیهای این جریان، فتنه 88 را با همه خسارتهای غیر قابل محاسبهاش، به نظام و مردم و حتی نیروهای معتدل و معقول چپ و اصلاحطلب تحمیل کردند.
ادعای دروغین تقلب، آشوب و اغتشاش علیه ساختارهای قانونی، مقاومت و اعتراض غیر قانونی در برابر مردمسالاری و شعارهای ساختارشکنانه از قبیل "اصل نظام نشانه است؛ انتخابات بهانه است" و "مرگ بر اصل ولایت فقیه "، که همگی حاکی از قهر واقعی با اساس نظام بود نه تنها هیچگاه از سوی مدعیان اصلی امروز "آشتی ملی" با واکنشی روبهرو نشد بلکه یا خود بانی آن بودند و یا به اشکال مختلف به آنها دامن زدند.
حال این روزها، همین جریان مغرور، کج تاب و قهرکرده با انقلاب و نظام، بدون کوچکترین ابراز ندامت و عذرخواهی از این همه رسوایی و خسارت، ندای "آشتی ملی" سرداده و دست خود را به سمت رهبری نظام دراز کرده و بر ضرورت ارتباط با رهبری تأکید میکند!
در این باره نکات زیر در خور توجه است:
1) واژه "آشتی ملی" نسخهای است که معمولا" برای حل بحران از هم گسیختگی، رودررو قرار گرفتن و یا جنگ داخلی تجویز می شود.
کشور هایی مانند سوریه،سودان جنوبی،لیبی و امثال اینها از جمله کشورهایی بوده اند که برای برون رفت از بحران های داخلی خود راهکار "آشتی ملی " را برگزیدهاند و یا به آنها توصیه شده است. بنابراین چنین نسخهای هیچ تناسبی با ایران ما ندارد.
لذا،طراحان "آشتی ملی " یا از سر غفلت و شتابزدگی چنین واژه ای را برگزیدهاند و یا خدای ناکرده برای القای یک دوقطبی در حد از هم گسیختگی!
اما در کنار این واژه نامناسب و خطرناک،پیشنهاد نزدیک شدن به رهبری و ارتباط مستقیم با ایشان هم مطرح شد که ادامه این یادداشت به این موضوع می پردازد.
2) همانطور که اشاره شد، این جریان حضور و دراکثر مواقع سهم قابل توجهی در حاکمیت داشته است اما به دلیل تمامیتخواهی و افراطی گری و پشت کردن به اصول و آرمانهای امام و انقلاب از سوی بخش موثر این جریان، خودش به تدریج با نظام و رهبری فاصله گرفت و دست پدرانه ایشان را نفشرد و خود حجاب خویش گردید. لذا از قول جناب حافظ باید به آنها گفت:
تو خود حجاب خودی ... از میان برخیز!
3) ماجرای تقابل و رویارویی اصلاحطلبان با مرحوم آقای هاشمی و پیوند دوباره آنها و ایفای نقش راهبری از سوی آقای هاشمی، ماجراها و حکایتهای ناگفته و بس شنیدنی دارد که نه مجال آنها اینجاست و نه موضوع این یادداشت است. اما اجمالا" و از رموز پیوند دوباره آنها اینکه مرحوم آقای هاشمی برای پیشبرد منویات و افزایش قدرت چانهزنیاش، نیازمند عقبة اجتماعی بود و اصلاحطلبان افراطی برای داشتن دستاویزی در قدرت محتاج فرد صاحب نفوذ و محترمی در نظام، ضمن اینکه اشتراکات فکری قابل توجهی بین این دو بود که اصلاحطلبان دیر متوجه شده بودند! لذا با نگاه مرکب بینشی و ابزاری، و بهخصوص در برابر دشمن مشترکی مثل احمدینژاد، نقارها و تقابلها جای خود را به پیوند و تعامل این دو با هم داد.
ظاهراً این جریان به بهانه درگذشت آیتالله هاشمی و احساس خلأ واسطه بین خود و رهبری نظام، طرح آشتی ملی را به میان کشیده است در حالی که بر اساس اطلاع صحیح و بر خلاف گمان این جریان، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، اگر چه از ظرفیت اجتماعی اصلاحطلبان برای مقاصد خود بهرهبرداری میکرد، اما نقش واسطهگری بین اصلاحطلبان و مقام رهبری ایفا نمینمود و جز آنجایی که منافع مشترکی پیش میآمد، هاشمی از سرمایه خود خرج اصلاحطلبان نمیکرد!
معنی این سخن آن است که واسطه و وساطتی نبوده است تا امروز پس از فقدان هاشمی خلأیی به وجود بیاید و اصلاحطلبان برای پر کردن آن خلأ بخواهند قدم به سمت رهبری بردارند. به عبارت دیگر جریان اصلاحات با فوت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی از این حیث چیزی از دست نداده است!
بنابراین، اصلاحطلبان اگر نیت خیری دارند، نه برای جبران خلأ پیش آمده بلکه برای جبران همه فرصتهای از دست داده خود باید این قدم را بردارند.
4) به وضوح از فرمایشات و مواضع حکیمانه رهبر انقلاب میتوان تفکیک معقول و واقعبینانه بین اصلاحطلبان و اصحاب فتنه را فهمید.
با توجه به این نکته، میتوان گفت رابطه اصلاحطلبان معتدل و عاقل با رهبری هیچگاه قطع نشده است هرچند راههایی برای تقویت بیشتر وجود دارد. لیکن اصحاب فتنه و خصوصاً چهرههای شاخص این جریان برای ترمیم رابطه خود نه فقط با رهبری بلکه با مردم هم، راهی طولانی در پیش دارند و البته این راه مسدود نیست!
5) موضوع نزدیک شدن اصلاحطلبان با رهبری چرا مطرح شده است؟ این سؤال مهمی است که پاسخ به آن ابهام مهمتری را برطرف میکند.
ممکن است بهانه طرح چنین موضوعی در این مقطع، درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی باشد اما علت آن نیست.
واقعیت این است که جریان افراطی اصلاحات مدتهاست بهخصوص در مواجهه با بدنه خود احساس بیهویتی میکند.
آنها برای این پرسش که چرا بزرگان اصلاحطلب سالهاست هویت مستقلی ندارند و دست بدامن شخصیتهایی شدهاند که نه تنها هیچگاه اصلاحطلب نبودهاند و نمیخواهند هم باشند بلکه متعلق به جناح رقیب و مقابل اصلاحات بودهاند؟ پاسخی ندارند.
پرسش صریح و بیپرده بخش تندروی بدنه اصلاحات از بزرگان خود این است که چرا سالها به مرحوم هاشمی و به تبعیت از او به روحانی باج دادهاند و الآن دوباره دنبال جایگزین هاشمی از بین روحانی، ناطق نوری یا لاریجانی هستند؟
آری اصلاحطلبان منزوی و بیهویت شده میخواهند به رهبری نزدیک شوند تا به قدرت بازگردند و هویت مستقل خود را بازیابند اما چرا؟
آیا احیای هویت این گروه از اصلاحطلبان یک سناریو و تاکتیک است و یا یک اقدام واقعی و راهبردی؟
اگر سناریو و تاکتیک است که نباید انتظار داشته باشند رهبر حکیم و دیگر نیروهای انقلاب فریب این سناریو را بخورند و اگر واقعی است باید نشانهها و علائم روشنی داشته باشد که ندارد.
طیف تندرو و ساختارشکن اصلاحات و یا چهرههایی که با سکوت و حتی برخی مواضع و رفتارهای خلاف مروت خود آب به آسیاب تندروها ریختند، در افکار و باورهای خود که فتنه 88 را بوجود آورد چه تغییری دادهاند که خواهان بازگشت هستند؟ بازگشت به چه؟
طالبان ارتباط نزدیکتر با رهبری قطعاً منظورشان ارتباط فیزیکی نیست پس باید سعی کنند به افکار و خط رهبری که همان افکار وخط امام راحل و آرمانهای انقلاب اسلامی است نزدیک شوند و در غیر این صورت هر روز نه فقط از رهبر انقلاب که از مردم و انقلاب دورتر میشوند.
6) دراز شدن دست اصلاحطلبان مؤثر در فتنه 88 به سمت رهبری صرفنظر از نیت و اهدافشان و اعم از اینکه سناریو باشد یا احیاناً واقعی، یک حقیقت را آشکارتر میکند و آن استحکام جایگاه و ارتقای روزافزون موقعیت رهبر حکیم انقلاب اسلامی است.
جریان و افرادی که روزی با تکبر و خود بزرگبینی نه حتی از موضع برابر که میخواستند از موضع بالا با رهبری سخن بگویند و با تقسیم حاکمیت به دو بخش، خود را نماینده بخش انتخابی قلمداد میکردند و با طراحی لوایح دوقلو به دنبال افزایش قدرت خود و محدود کردن اختیارات رهبری بودند، امروز ناچار به عقبنشینی و کوتاه آمدن از موضع خود شدهاند.
آری یُریدونَ لیُطفوُا نورالله بافواهِهم والله متمُّ نورِه ...!
سخن آخر اینکه هیچ عنصر انقلابی واقعی و در رأس آنها رهبر فرزانه انقلاب از ریزشها در مسیر انقلاب خشنود نمیشود و همواره در پی جذب حداکثری و تدارک افزایش رویشهاست.
بر این اساس، بازگشت آنانی که مرتکب خطاهای بزرگ شدهاند نیز با استقبال روبهرو خواهد شد به شرط آن که در درون خود توبه کنند؛ "توبه نصوح"!
از آنجاییکه گناه این جماعت،گناهی عظیم و آشکار بوده است،توبه شان،نخست با اعتذار از مردم و رهبری و سپس جبران بخشی از خسارت ها،نمایان میشود و امکان عفو آنها را فراهم می سازد و هیچ راهی جز این وجود نخواهد داشت.
**ابن یادداشت همزمان در روزنامه صبح نو منتشر شدهاست