طرح بحث
تدبیر24 »کنفرانس امنیتی مونیخ، که موضوعات مهم منطقه ای و بین المللی در آن مطرح و بررسی می شوند از یک نظر معنایی و مفهومی در عرصه روابط بین الملل نیز حایز اهمیت است. با روی کار آمدن آقای ترامپ و اتخاذ سیاست حمایت گرایی تجاری و اقتصادی و حتی حمله کردن به نهادهای سازمانی مستقر در نظم لیبرال، علائم و نشانه های بحران و وقوع زلزله شدید در نظم جهانی لیبرال هویدا شده است که می توان آن را ترجمان فروپاشی نظم لیبرالی حاکم بر عرصه روابط بین الملل در دوران پسا جنگ سرد قلمداد نمود. پس از فروپاشی جنگ سرد، لیبرالیست های قدرت در دنیای غرب هورا کشیدند و خبر از فرا رسیدن نظم نوین جهانی دادند، که اساس آن را اجماع واشنگتن در دهه نود میلادی تشکیل می داد. در زمینه اقتصادی، سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، اتحادیه اروپا و سازمانهایی مانند نفتا و گروه هفت را می توان از نمونه های بارز این نظم نوین معرفی نمود که سعی داشته اند اندیشه ریکاردویی لیبرالی یا همان ایده مزیت نسبی را در خصوص حذف عوارض و تعرفه های گمرکی به منصه ظهور برسانند. در زمینه نظامی و امنیتی از طریق ساز و کارهای موجود در شورای امنیت سازمان ملل متحد و سازمان های منطقه ای مانند سازمان آتلانتیک شمالی یا ناتو در صدد برآمدند که به تامین صلح و امنیت بپردازند و در خصوص حقوق بشر نیز خود را پرچم دار و پیش قراول تامین دمکراسی و حقوق بشر معرفی کردند و سعی کردند حتی با اجرای دمکراسی تحمیلی در عراق و افغانستان این ایده ها را متحقق سازند. اینان خود را ائتلاف علیه تروریسم معرفی کردند و سخت کوشیدند در این زمینه نیز با سناریو سازی های مختلف راه را برای ارایه یک تصویر لیبرالی خوشایند در سطح جهانی بگشایند. اما علیرغم همه این ها ایده نوشتار حاضر این است که نظم جهانی لیبرال سخت در بحران به سر می برد و طراحان کنفرانس امنیتی مونیخ و به ویژه سردمداران اتحایه اروپا به شدت در تلاش جراحی وضعیت موجود می باشند تا این پیکره مجروح و آسیب دیده را شفا بخشند، امری که بسیار سخت و پرچالش به نظر می رسد.
بی اخلاقی در امنیت گرایی لیبرال
می توان گفت که کنفرانس امنیتی مونیخ بزرگ ترین هم اندیشی جهان امروز در زمینه امنیت بین الملل است. نظم لیبرال، نظمی است که ابتدائا پس از جنگ جهانی دوم در قالب جنگ سرد در عرصه روابط بین الملل توسط کشورهای غربی پیروزمند در این جنگ چیده شد و در آن زمان اصلی ترین خصم آن کمونیست ها محسوب می شدند.
اساس این نظم جنبه امنیتی داشت و هدف آن ایجاد نظام سلطه یا هژمونی از طریق انحصار اتمی کلوپ غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا بود. آمریکایی که در خلال جنگ جهانی دوم، به وسیله مونوپولی خود در زمینه بمب اتم، به یک مانور زهر چشم گیرانه در هیروشیما و ناکازاکی در زمینه تسلیحاتی انجام داد، که جان هزاران انسان بی گناه و غیرنظامی را گرفت، سال ها نکبت و رنج و درد را به مردم ژاپن منتقل کرد و تا امروز روز است، واشنگتن حتی حاضر به یک معذرت خواهی هم نشده است.
نظامی گری مستقیم در برهه ای که اوج آن جنگ ویتنام محسوب می شد، در قالب جنگ سرد، توسط لیبرال های قدرتی غرب اعمال شد، اما پس از شکست نظامی فضاحت بار دولت آمریکا در هانوی، عمدتا در درون پارادیم جنگ سرد و پس از آن تا به امروز، لیبرال های نظم غربی، به طور عمده، از سیستم جنگ های نیابتی برای اعمال هژمونی و سلطه خود و به منظور نیل به اهداف استراتژیک و ژئوپلیتیک خود بهره جسته اند، که مصداق بارز آن را امروزه در تقویت داعش و سایر گروه های تروریستی مزدور و آدم کش در خاورمیانه شاهد هستیم.
هژمونی نظامی لیبرال نه تنها از طریق مداخله گری نظامی بلکه از طریق کمپانی های تسلیحاتی و کارتل های نظامی اعمال شده است، که طی آن تریلیون ها دلار اسلحه جهت چرخش اقتصادی نظم لیبرال و هم چنین به هدف نیلی به اهداف سیاسی مندرج در نظام سلطه به کشورهای گوناگون فروخته شد. به عبارت دیگر هژمونی نظامی لیبرال از دوگانه مداخله گری و فروش تسلیحات جهت نیل به اهداف خود استفاده کرده است.
نهاد گرایی لیبرال نیز یکی از اصلی ترین محورها و مولفه های کنش گری لیبرال ها برای تامین، تعمیم و ارتقای نظم لیبرالی محسوب می شود این نهادگرایی نیز امروزه با تشکیکات آقای ترامپ در مورد سازمان های امنیتی موجد این نظم به مانند سازمان آتلانتیک شمالی یا ناتو با بحران روبروست. نهادهای بین المللی و اتحادیه هایی که آمریکا عضوی از آن ها بوده زیر سوال برده است و قطعا این امر یک تغییر و تحول جدی و مهم در سیاست های آمریکا در روابط بین الملل حاضر است.
اما نکته فراموش شده و مغفول در این نظم هژمونیک لیبرالی امنیتی و تسلیحاتی اخلاق سیاسی و انسان مداری است. اگرچه ممکن است که دو گانه مداخله گری و فروش تسلیحات به تحکیم بسترهای قدرت در نظم لیبرال و گردش بهتر اقتصادی و پولی در آن منجر شده باشد، اما رهاورد آن جنگ و بحران و ناامنی در میان کشورهای جنوب و کمتر توسعه یافته بوده است.
مشکل اصلی و بنیادین نظم لیبرال این است که انسان مدار و اخلاقی نیست، صلح و امنیت را برای همه انسانیت به ارمغان نمی آورد و نگاه عدالت محور ندارد. اساس آن سوداگری سرمایه دارانه است، برای آن امنیت انسانی مطرح نیست بلکه امنیت سرمایه داران اصل است و به این ترتیب است که ما شاهد دنیای فقر و محنت و جنگ و قحطی امروز هستیم.
یمن امروز حاصل همین سوداگری لیبرال غیراخلاقی است که نظم لیبرالی غربی برای دنیا به ارمغان آورده است. میلیاردها دلار خرید تسلیحاتی رژیم سعودی که در حلقه حامیان این نظم هژمونی طلبانه غربی قرار دارد، در راستای ایجاد بحران، نسل کشی، تدمیر و تخریب زیرساخت های این کشور فقیر عمل می کند که عملا به قتل و جرح هزاران انسان بی گناه و غیر نظامی منجر شده اشت. به عبارت دیگر، بی اخلاقی در نظم لیبرال غربی به نفع سردمداران این نظم و مزدوران وابسته به آن منتهی شده است.
چالش اقتصاد جهانی در نظم لیبرال
در زمینه اقتصادی و تجاری، کنفرانس امنیتی مونیخ، توجه خود را به جا به جایی قدرت در ایالات متحده آمریکا معطوف کرده است، که در آن کنش گری امریکا با ایده های حمایت گرانه اقتصادی، در ماندگاری و ارتقای وضعیت اقتصادی و تجاری نظم لیبرالی سوالات و ابهامات زیادی ایجاد کرده است و این در حالی است که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و یا برگزیت نیز از آن نظم لیبرالی را با بحرانی جدی مواجه کرده بود.
به نظر می رسد که اکنون با اتخاذ سیاست انزواگرایی، حمایت گری اقتصادی و چرخش به سمت قرار دادهای دو جانبه، سیاست های مربوط به ایده های ریکاردویی یا تجارت آزاد با یک بحران فکری و عملی روبرو شده است که اتحادیه اروپا سعی دارد تا نقش جراحی این زخم را به عهده بگیرد.
اما باید توجه داشته باشیم که نقد اساسی تجارت آزاد و اندیشه ریکارودیی نیز بی اخلاقی نهفته در نظم لیبرالی و بی تفاوتی آن نسبت به عدالت اجتماعی و ارزش های انسانی است. اساسا دراجماع واشنگتن و در ساختار سازمان های اقتصادی مربوط به نظم لیبرال مانند سازمان تجارت جهانی، تفکر و ایده عمده تقویت و فربه کردن بنیه کشورهای پول دار صنعتی بدون توجه به وضع اقتصادی سایر کشورهای جهان می باشد. در این رهیافت فکری، نشانه ای از تحقق برابری فرصت ها برای آحاد جامعه جهانی و عدالت اجتماعی بر اساس تفکر شمول گرای انسانی وجود ندارد.
نظم جهانی لیبرالی غرب محور، نظمی است که در آن صرفا پول دارها، پول دار تر و فقرا فقیر تر می شوند. چرخه این نظم در ایده مزیت نسبی نهفته در سازمان تجارت جهانی، حذف عوارض و تعرفه های گمرکی و به طور کلی رونق گرفتن ایده اقتصاد بازار آزاد به نفع کشورهای قدرتمند غربی و ثروتمند صادر کننده می باشد.
در این ایده، موضوع عدالت اجتماعی، توزیع برابر فرصت های جهانی، از بین بردن فقر، قحطی و گرسنگی، صلح عادلانه و امنیت جهان شمول و مبارزه با اشغالگری و آپارتاید قدرتی جایگاهی ندارد و اگر هم مطرح می شوند جنبه شعاری و نمادین دارد و با برنامه ریزی و تفکر انسانی و عادلانه همراه نیست.
باز به عبارت دیگر مشکل عمده نظم اقتصاد جهانی لیبرال نیز، بی اخلاقی و عدم تعهد آن به امنیت انسانی جهان شمول و امنیت به دور از تبعیض و اشغالگری می باشد. تفکر بازار، همان طور که در اقتصاد ملی اگر فارغ از عدالت محوری باشد مخرب و موجد نا برابری و نا عدالتی می شود، در پروسه و فرآیند جهانی نیز همین گونه عمل می کند و این گونه است که کمتر از ده درصد جمعیت دنیا بیش از نود درصد منابع و ذخایر دنیا را مصرف می کنند.
پارادوکس های حقوق بشر و مبارزه با تروریسم
جالب است بدانیم در سخنرانی افتتاحیه آقای ترامپ از دمکراسی و حقوق بشر خبری نیست، بنا بر این در وجود قطعی بحران در نظم جهانی لیبرال هیچ اغراقی وجود ندارد. این دوره کوتاه مدت بحران در نظم لیبرالی، به زعم برخی از تحلیل گران، می تواند به یک دوره بلند مدت تبدیل شود و حتی در نهایت می توان انتظار از میان رفتن آن را نیز متصور بود.
نکته اساسی این است که کانون اصلی نظم لیبرالی، یعنی ایالات متحده آمریکا دچار یک سر در گمی عجیب و بزرگ است. رهبران آمریکا نمی دانند که پیرو و دنباله روی کدام قاعده و نظم در نظام بین الملل می باشند. در همین حال متحدان این کشور هم نمی دانند اکنون چه کسی در آمریکا در راس قدرت قرار دارد.
به این ترتیب آمریکا در آستانه از دست دادن نقش رهبری خود در نظم لیبرالی و دنیای غرب است. آقای ترامپ نشان داده است که یک دروغگوی قهار است و علی الاصول دروغ گویی را یک ارزش قلمداد می کند. به این ترتیب سردمداران نظم لیبرال چگونه می توانند مدعی باشند که ارزش های لیبرال برتر از دیکتاتوری و استبداد هستند؟
امروزه علیرغم ادعاهای مطرح شده توسط لیبرال ها، شاهد رواج موثر پدیده پوپولیسم در دنیای لیبرال هستیم. جالب این جاست که جنبش های پوپولیستی در فرانسه، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی برای مردود معرفی کردن اصول اولیه نظم لیبرال، همه هم صدا و یک رنگ شده اند.
این حرکت ها تمام اصول مطروحه در نظم لیبرالی را به چالش کشانده اند، از جمله سازمان هایی همچون اتحادیه اروپا، ناتو و حتی خود سازمان ملل متحد، و البته باید دقت داشته باشیم که این وضعیت تنها محدود به نظم لیبرالی غربی نیست، بلکه روسیه و چین نیز به شدت دچار بحران می باشند.
در زمینه حقوق بشر و مبارزه با تروریسم نیز نظم لیبرالی غرب محور حاکم در جهان به شدت پارادوکس گونه، مخرب و غیر اخلاقی عمل کرده است. نظم لیبرالی که خود منادی تامین حقوق بشر و مبارزه با تروریسم است متاسفانه در خلال دوران پسا جنگ سرد به گونه ای عمل کرده است که خود از نقض کنندگان اصلی حقوق بشر و از اصلی ترین حامیان تروریسم در خلال جنگ های نیابتی می باشد.
سیاست دوگانه حقوق بشر در خصوص حمایت از رژیم های ناقض حقوق بشر مانند رژیم سعودی عیان و آشکار است، رژیمی که با حمایت پترو دلارهای خود از اصلی ترین مروجین تروریست ها در منطقه خاورمیانه می باشد. سوریه امروز اصلی ترین شاهد این مدعا می باشد که هم در آن حقوق بشر به طور آشکار نقض می شود و هم حمایت از تروریسم به طور گسترده توسط نظام های سیاسی غربی لیبرال برای نگه داشت نظم مورد ادعای آنان صورت می پذیرد.
کنفرانس امنیتی مونیخ با ابتکار کشورهای اتحادیه اروپا تلاشی است برای نگه داشت این نظم لیبرالی که به ویژه پس از پایان جنگ سرد در دنیا مطرح شده است. اما متاسفانه این پیکره سرطانی است و از مرض های بدخیمی رنج می برد. تا این نظم سوداگرانه فقط به شکل انحصاری به نفع کشورهای پولدار صنعتی در راستای تامین هژمونی اقتصادی و امنیتی عمل می کند و تا زمانی که منافع کل بشریت به شکل یک دیدگاه انسانی جهان شمول عمل نکند و عدالت و برابری فرصت ها و حقوق بشر را برای همه نخواهد، امیدی برای شفای این پیکره سرطانی نیست.
دکتر رضا سیمبر: استاد تمام گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان