ترامپ رئیسجمهور آمریکا شد! سال گذشته گفته بودم رقیبشدن در مقابل ترامپ، برای خانم کلینتون بزرگترین شانس است؛ زیرا در رقابتی نابرابر، بردش تضمین میشود؛ یعنی موفقیت ترامپ را آنقدر پرت و دور از ذهن میپنداشتم که فکر میکردم اگر هر کس دیگری به جای او میبود، کار به رقابت میکشید؛ اما کابارهدار میلیونر را اصلا رقیب خانم کلینتون به حساب نمیآوردم.
تدبیر24 » واکنش اغلب مطبوعاتیها در آمریکا و در سراسر جهان تقریبا از همین دست بود. اشتباه نگارنده و دیگران این بود که گمان میکردیم داوری همه مردم بر پایه خواندهها و مقالات و بررسیهای عقلانی است. البته خانم کلینتون نقاط ضعفی داشت که بزرگترینش فقدان کاریزما یا جاذبه و اثرگذاری شخصیتی بود. معمولا این مشکل سیاستمدارانی است که در رفتارشان بهاصطلاح «خودشان نیستند»، تصنعی هستند. اما ترامپ کاملا خودش بود؛ بااینحال به دلایل دیگر او نیز از شخصیتی دارای کاریزما یا فرّه سلطهآور بیبهره بود. در عوض میتوانست عوام را با امیدهای واهی، مانند اقتدار دوباره آمریکا و تضمین اشتغال برای کارگران یا شعارهای تحریکآمیز ناسیونالیستی بفریبد. عوامی که روزنامهها و تحلیلهای مطبوعاتی را نمیخوانند، بلکه اطلاعات خود را از طریق شبکههای اجتماعی، کسب و بر مبنای آن تصمیمگیری میکنند؛ شبکههایی که به چشم ما نمیآیند. کم نبودند کسانی که وقایع تروریستی مشتی سلفی منحرف و بیمار را به حساب جامعه مسلمان میگذاشتند، اما با حفظ ظاهر و بشردوستانه سخن میگفتند، ولی در عمل و در رأی پنهانی خود، به کسی رأی میدادند که قول داده بود به حساب مسلمانان برسد و همچنین با کشیدن دیوار، جلوی مکزیکیهایی را بگیرد که میخواهند جا را برای اشتغال آمریکاییها تنگ کنند. سندرز، رقیب حزبی خانم کلینتون، از رفاه عمومی و دیدگاههای اجتماعی سخن میگفت که به نظر ترامپ افکار کمونیستی بود؛ هرچند اصولا از آنگونه سخنان سر درنمیآورد. عوامی که به او رأی دادند نیز از سخنان سندرز که به سود خودشان بود، سر در نمیآوردند، اما از شعارهای تهدیدآمیز ترامپ با واژگان محدودی که در حد درک آنان بود، سرمست میشدند. بااینحال، ترامپ، اگر در هر کشور دیگری بود، با همین میزان آرا رئیسجمهور نمیشد؛ زیرا آراي خانم کلینتون در سراسر آمریکا بیش از دو میلیون بیشتر از آرای ترامپ بود و این تقسیمبندی سهمیههای ایالات در کالج انتخاباتی بود که ترامپ را به کاخ سفید فرستاد. آیا میدانستید ترامپ نویسنده هم هست؟ بله، همانطور که روزنامهنگاران و روزنامهخوانها از محتوای مبادلهشده در شبکههای اجتماعی حامی ترامپ بیخبر بودند، کتابخوانها نیز از شبکه اجتماعی عوامانه طرفداران کتابهای ترامپ بیخبر بودند. وقتی شماره دیماه مجله جهان کتاب به دستم رسید، با اینکه شنیده بودم چند کتابی از ترامپ در سالیان پیش به فارسی ترجمه شده است، اما کتابهای «آن نویسنده ناشناس» هرگز برایم جایگاهی نداشت که آنها را خوانده یا حتی دیده باشم. اما اکنون او رئیسجمهور آمریکاست و مجله دنیای کتاب نیز به همین دلیل کتابهای ترجمهشده او را بررسی و نقد کرده است. در واقع این بررسی جالب نشان میدهد با چه شخصیتی و چه افکار و اعتقاداتی سروکار داریم و صاحب چنان تفکراتی هنگام تصمیمگیری درباره مسائل جهانی به چه چیزهایی میاندیشد. اسامی کتابهای ترجمهشده او که بعضا به ترجمههای مکرر حتی از سوی چهار مترجم هم رسیدهاند و بویی از سیاست و کشورداری در آنها به مشام نمیرسد، حکایت از استقبال خوانندگان ایرانی مشتاق عقاید او و اهل معامله دارد: «صد و یک راه موفقیت در تجارت» با دو ترجمه؛ «مثل یک قهرمان فکر کن» و اسامی مشابه با چهار ترجمه!؛ «آیین میلیاردرشدن» به نامی مشابه، با دو ترجمه؛ «چگونه مثل یک میلیاردر فکر کنید»، «دستهای طلایی» و «چرا میخواهم شما هم ثروتمند باشید». دو کتاب هم درباره استراتژیهای بازاریابی و فروش و مشابه آن از سوی دیگران درباره ترامپ نوشته شده که در شش سال گذشته به فارسی ترجمه و منتشر شده است! معلوم است ما خیلی از مرحله پرت بودهایم که خیال میکردیم کتابخوان و کسی که پول برای کتاب بدهد، نداریم. معلوم میشود مانند پیشبینی نادرست نتیجه انتخابات آمریکا، باز هم اشتباه میکردیم. کتابخوان داریم، اما نه آنهایی که بخواهند پولشان را با خرید کتاب دور بریزند، بلکه آنهایی که میخواهند کتابی بخرند که به کمک آن میلیونر شوند. به لطف مفسر دنیای کتاب، به نقل دو جمله از ترامپ اکتفا میکنیم: «قبلا میگفتم باید بهترینها را استخدام کرد و به آنان اطمینان داشت. اما امروز میگویم بهترینها را استخدام کن، ولی به آنان اطمینان نکن...». حال معلوم نیست به چه دلیل باید به خود او اطمینان شود! و آیا در گزینشهای مهم وزرا و مشاورانش پس از نشستن بر تخت ریاستجمهوری نیز تابع همین طرز فکر بوده است؟ ترامپ در جای دیگر، لابد در نقش کارشناسی مجرب، اظهارنظری درباره ازدواج (!) دارد، با عنوان «تو که میدانی دوستت دارم. پس امضا کن!» و در واقع به حکم پولداربودن به نامزد مورد نظر حکم میکند. لابد او هم باید پاسخ دهد «چشم قربان! این هم امضا» وگرنه...؟ و میافزاید: «من ازدواجهایی را دیدهام که زندگیها و کسبوکارهایی را نابود کرده است. اگر خودم هم قبل از ازدواج قراردادی با همسر اولم ایوانا و همسر دومم مارلا، نداشتم امروز هیچ ثروتی برایم باقی نمانده بود».
در واقع ظاهرا باید ایشان را طرفدار ازدواج کمزیان از نوع صیغه منقطعه بالمبلغ المعلوم دانست که در هر ازدواج، از همان آغاز تکلیف طلاق را روشن میکند که نشان از دوراندیشی دارد! شاید همین تشابه طرز فکر، برخی از ایرانیان برجامستیز را از انتخابشدن ترامپ ذوقزده کرده باشد. ترامپ از آغاز گفته بود میخواهد در مرز مکزیک دیوار بکشد، با قراردادهای بازرگانی منطقهای و با تفاهمنامه برجام و قطعنامه شورای امنیت دراینباره سر ستیز دارد، با قراردادهای منطقهای و سازمان تجارت جهانی مخالف است و...؛ بنابراین اگر در نخستین فرمانهای خود حکم به اجرای دیوار، ابطال قرارداد ترانس پاسیفیک و مخالفت با صدور روادید برای ایرانیان و شش کشور اسلامی دیگر داده است، جای شگفتی نیست. ما تصور میکردیم ترامپ رئیسجمهور با ترامپ نامزد ریاستجمهوری فرق خواهد کرد و تصمیمهای عقلانی و حسابشده خواهد گرفت. شگفتا که درنیافته بودیم که انتظار عقلانیت از ترامپ شگفتانگیز است. درباره ایران مشخص است که بهشدت تحت تأثیر نتانیاهو و تبلیغات ایرانهراسانه داخلی و خارجی است که واکنشهایی از داخل ایران نیز آن را تشدید کرده است. اصولا رفتارش طوری مالکانه و خودکامانه است که گویی نهاد و مقام ریاستجمهوری را با مدیرعاملی شرکت خودش اشتباه میگیرد. عجیب آنکه رفتار اطرافیان و دستیارانش نیز رابطهای خادم و مخدومی است. آمریکا هرچه هست، از دو مزیت پایهگذاری شده از زمان جنگهای استقلال برخوردار بوده است؛ یکی آزادی کلام که آزادی مطبوعات را نیز تضمین میکند و دیگری رفتار بدون تکلف رئیس و مرئوسی که شاید از نتایج محدودیت دو دورهای ریاستجمهوری باشد. رفتار رؤسای جمهور آمریکا و معاون و وزرا و دستیارانشان، بسیار صمیمانه و دوستانه بوده است و اغلب یکدیگر را با نام کوچک خطاب میکنند، اما به نظر میرسد ترامپ آن سنت را هم به هم ریخته است. رفتارها و کرنشهای دستبهسینه دستیارانش، یادآور احترامات سلاطین مشرقزمین است. ترامپ از آغاز مخالفت خود را با برجام ابراز کرده بود، اما در ایران برخورد برخی از مخالفان داخلیِ برجام نیز چنان است که گویی تحریمها را که به سمت قطع کامل صدور نفت و هر نوع نقلوانتقال پول و انسداد کامل بنادر ایران میرفت، برای ایران سودمند میدانند و با برخی تحریکات از درگیری در جنگی نهایی و سرنوشتساز با اسرائیل و آمریکا از آن استقبال میکنند. اینان طرفداران برجام و اعتدال عقلانیت و صلح را ترسو و ضعیف و خودشان را دلیر و جسور میپندارند و احتمالا بهرهمندی از شیوه بیحسابوکتاب دوران بحرانیِ ایام شدت تحریم زیر دندانشان مزه کرده است و توجه ندارند که شاید در بحران بعدی چنان درآمدهایی هم وجود نداشته باشد که به سهمی از آن بیندیشند. منع صدور روادید برای ایرانیان که سابقه طولانی دارد، نهفقط معدود مسافران عادی خواهان دیدار با فرزندان و خانواده خود را ناامید کرده، بلکه موجب نگرانی دانشجویان ایرانی مشتاق تحصیل در مقاطع تکمیلی شده است. صحبت از ممنوعیت تحصیل دانشجویان ایرانی در دانشگاههای آمریکایی است. وضعیت کنونی آمریکا یادآور دوران ترس و دلهره فعالیت «کمیته مبارزه با فعالیتهای ضدآمریکایی» به ریاست سناتور مک کارتی و ریچارد نیکسون در اوایل دهه ١٩٥٠ است که منجر به بازجویی و دستگیری و زندانیکردن و تبعید هزاران روشنفکر و هنرمند و هنرپیشه و نویسنده و روزنامهنگار آن دوران شده بود که دست راستیهایی با همین اندیشه ترامپی امروزی با شعارهای نژادپرستانه و برتریجویانه، عرصه را بر عقلانیت تنگ کرده و درها را برای ادامه تبعیضات نژادی گشوده بودند.
در آن روز، رویارویی با توسعهطلبی ایدئولوژیک شوروی، بهانهای دفاعی و امنیتی به دست راستیهای آمریکا میداد که حمایتشان از کودتای نظامیان ایران علیه دولت ضدغربی مصدق و روشهای مشابهی که در دوران بعد در ایران رخ داد نیز از همان جو تغذیه میشد. اما امروز که کمونیسم و توسعهطلبی شوروی وجود ندارد، تروریسم وهابی که ترامپ از آن به عنوان تروریسم اسلامی نام میبرد، گرچه خطرآفرین و زیانآور است، اکنون در حال اضمحلال است و فقط بهانهای برای ابراز خشم آمریکا، از این واقعیت افول قدرت بیبدیل پیشین خود است. با سقوط شوروی آمریکا به ابرقدرت یکهتاز جهان تبدیل شد. اکنون آن دوران به سر آمده است. چین و روسیه و اروپا و برزیل و هند و پس از آنان کشورهایی مانند ترکیه و ایران و اندونزی و مالزی و تایلند و دیگران سر برمیآورند و تلاشهای آمریکا را برای ادامه سَروری بر جهان به چالش میکِشند. اقدامات متعصبانه و نامعقول ترامپ فقط موجب انزوای آمریکا و جلب خصومت دوستان پیشین میشود. حمایت ترامپ از برکسیت که در دیدارش با خانم می، نخستوزیر بریتانیا مطرح شد، آن کشور را نیز میتواند در انزوای خودش شریک کند. ترامپ در همان دیدار از نزدیکی با روسیه اظهار امیدواری کرد که خانم می با آن موافق نبود. پاسخ مکزیک به دستور دیوارکشی ترامپ این بود که رئیسجمهور آن کشور که به طور سنتی از نخستین کسانی بود که به دیدار رئیسجمهور آمریکا میرفت، به عنوان اعتراض سفر خود را لغو کرد. روابط ترامپ با روسیه و چین هم با توجه به سیاستهای یکجانبه و خودکامانه و پرفرازونشیب ترامپ معلوم نیست چه سرانجامی داشته باشد. بااینحال هنوز برای داوری زود است. باید دید سامانه پیچیده فدرال و ایالات چگونه مقتضیات خود را به او تحمیل خواهند کرد.
فریدون مجلسی-تحلیلگر روابط بینالملل