این ارسال و دریافت پیام ها در فضای مجازی آن قدر ادامه یافت تا به یک ارتباط عاطفی انجامید. مدتی بعد از این ارتباطات خارج از عرف، روزی برای پسرم که اکنون 15 ساله است درس عربی را مرور می کردم تا اشکالات درسی او برطرف شود.
در همین زمان بود که پیامکی از «ج» دریافت کردم که تقاضای دیدار حضوری داشت او پیام می داد که قصد دارد با من درباره مشکلات زندگی اش درد دل کند!!
«ج» می گفت: من روی شما که زنی با کمالات هستید حساب می کنم! این گونه بود که فریب چرب زبانی های او را خوردم و حاضر به دیدار حضوری با او شدم درحالی که هیچ کدام از اعضای خانواده ام در منزل حضور نداشتند! آن روز «ج» پس از آن که مسائلی از زندگی خصوصی اش را مطرح کرد با شیوه ای مرموزانه مرا به گرداب بدبختی برد.
اگرچه آن روز من با لباس منزل در کنار او نشسته بودم و با یکدیگر صحبت می کردیم اما باز هم باید برخی مسائل را بیشتر رعایت می کردم تا این گونه رسوا نشوم!!
زن جوان در ادامه اظهاراتش به قاضی میرزایی گفت: مدتی از این ارتباط های سیاه می گذشت تا این که همسرم با دیدن یکی از پیامک های «ج» به من مشکوک شد. آن روز من داشتن هرگونه ارتباط عاطفی با «ج» را انکار کردم ولی سوء ظن های همسرم از بین نرفت. حتی فروردین امسال وقتی خیلی از دوستانم برایم پیامک های تبریک تولد فرستادند همسرم آن قدر عصبانی شد که گوشی تلفنم را به دیوار کوبید و آن را شکست. همسرم که دیگر نمی توانست ماجرای ارتباط من با «ج» را پنهان کند به من گفت که آن روز در منزل دوربین مدار بسته کار گذاشته بود و از همه چیز خبر دارد.
من هم به ناچار قبول کردم و از ارتباط خودم با «ج» برایش سخن گفتم ولی قول دادم که دیگر این کار را تکرار نمی کنم. او به صراحت گفت: من «ج» را می کشم اما باید مطمئن شوم!! این گونه بود که حدود 6 ماه همسرم به دنبال «ج» رفت و با او طرح دوستی ریخت. ماشینش را می گرفت و خیلی به او نزدیک شده بود ولی از من هم می خواست تا در قتل «ج» با او همکاری کنم!
من که از شنیدن این کلمه مضطرب شده بودم به او گفتم حاضر نیستم برای قتل «ج» به تو کمک کنم! ولی وحید اصرار داشت من «ج» را به خانه مادرش بکشانم و به او شربت خواب آور بخورانم، تا او بتواند به راحتی نقشه شوم خود را عملی کند!
وقتی من این موضوع را قبول نکردم کارمان به دادگاه کشید، وحید قصد داشت مرا طلاق بدهد اما من روی فرزندانم خیلی حساس بودم! به همین خاطر تصمیم به همکاری با وحید گرفتم تا او مرا طلاق ندهد و فرزندانم آواره نشوند.
از آن روز به بعد همواره نگران و مضطرب بودم ولی همسرم امروز و فردا می کرد. او می گفت: تو منتظر باش تا من خبرت کنم! ولی مدتی بعد گفت: قراری که با هم گذاشته بودیم لغو شد!! به او گفتم تو برای اجرای این نقشه مرا تا پای طلاق کشاندی!
حالا چرا می گویی این کار لغو شده است! وحید گفت تو در این کار سهیم نباشی بهتر است گفتم با کس دیگری هماهنگ کرده ای که او را بزنی ! پاسخ داد: دیگر در این باره از من سوال نکن!
من هم موضوع را پایان یافته تلقی کردم و هیچ وقت سوال دیگری از او نپرسیدم! ولی اضطرابم را نمی توانستم پنهان کنم! تا این که روز چهارشنبه گذشته وقتی سر سفره ناهار بودیم برادر «ج» با او تماس گرفت و گفت: 2 روز است که از «ج» خبر نداریم آخرین نفری که با او بود تو هستی. «ج» کجاست؟ وقتی همسرم این حرف ها را شنید با عجله از خانه بیرون رفت.
من هم که احتمال می دادم او «ج» را طبق نقشه کشته و جسدش را داخل چاه منزل مادرش در خیابان حر عاملی مشهد انداخته است به کلانتری رفتم و ماجرا را به ماموران اطلاع دادم!
در پی اظهارات جدید زن جوان، در شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، قاضی کاظم میرزایی با صدور قرار قانونی وی را در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی گذاشت تا بررسی های بیشتری درباره ادعاهای وی صورت گیرد.