توسعه و حاکمیت جزایر سه‌گانه

توسعه و حاکمیت جزایر سه‌گانه

محمدمهدی محمدی - توسعه جزایر سه‌گانه با استفاده از ابزار هوش مصنوعی از این جهت پیشنهاد می‌شود که باتوجه به بکر بودن منطقه، قابلیت و امکان ساخت شهری هوشمند به معنی واقعی با درنظر گفتن محدودیت ها و امکانات و اهمیت های ذکر شده و همچنین ماهیت جغرافیایی جزیره که امتیاز بالایی در کنترل امنیت سرزمینی دارد
مرزهای بی‌تفاوتی اجتماعی نزدیک‌تر از همیشه

مرزهای بی‌تفاوتی اجتماعی نزدیک‌تر از همیشه

فریبا نباتی - جامعه ما در حال حاضر با مرزهای بی‌تفاوتی اجتماعی همجوار شده است؛ فضایی که در آن افراد از مسئولیت‌های اجتماعی شانه خالی و به‌سمت رفتارهای غیرمسئولانه و آسیب‌زا سوق پیدا می‌کنند.
شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ - 2025 March 15
کد خبر: ۷۹۴۵۹
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۸

شوهرم متوجه راز بین من و پسرخاله ام شد و ../ او تلاش می کرد خود را به من برساند و ..

از پشت شیشه به چهره معصوم جواد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. یک چشمم اشک بود و دیگری خون. دست به دعا شدیم‌ و خدا جواد را دوباره به ما برگرداند.
تدبیر24»خسته و بی‌حوصله شده بود و حرف نمی‌زد. زن همسایه‌مان که زندگی‌اش کلکسیونی از مشکلات است، آتش‌بیار مشکل ما شد. می‌گفت شوهر من هم همین‌طوری بود و بالاخره یک‌ روز دستش رو شد‌. اسم خیانت که به گوشم می‌رسید، قلبم درد می‌گرفت.

من و جواد پنج سال قبل با هم ازدواج کردیم. او پدرش را در کودکی از دست داده و تنها علتی که خانواده‌ام راضی به این ازدواج شدند، مدرک تحصیلی‌‌اش بود. همیشه خودم را یک سروگردن بالاتر می‌گرفتم.

این اواخر خیلی بداخلاقی می‌کردم؛ چون با خانواده‌اش رفت‌وآمد نمی‌کردم. از اوضاع‌واحوال آن‌ها خبر چندانی نداشتم. گاهی به خودم می‌گفتم هرطور شده باید از او یک انتقام درست و حسابی بگیرم.

دراین‌مدت پسر‌خاله‌ام سعی داشت خودش را در دلم جای بدهد. جواد متوجه این موضوع شده بود و عذاب می‌کشید؛ حتی به توصیه پسر‌خاله‌ام قهر کردم و به خانه پدرم رفتم.

روز بعد خبر آوردند تصادف کرده است. او بعداز‌ظهر‌ها در یک تاکسی‌تلفنی کار می‌کرد. مسافر به مشهد آورده بود که به‌خاطر خستگی زیاد، در راه برگشت چپ می‌کند.

چندروزی در کما بود. تازه فهمیدم جواد کار می‌کرد تا هزینه عمل جراحی بیماری برادر کوچکش را جور کند. تا آن‌موقع نمی‌دانستم برادرشوهرم با چه بیماری خطرناکی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

در بیمارستان‌، از پشت شیشه به چهره معصوم جواد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. یک چشمم اشک بود و دیگری خون. دست به دعا شدیم‌ و خدا جواد را دوباره به ما برگرداند.

برچسب ها: شوهرم تلاش
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: