ایران و آمریکا؛ دیپلماسی در آینه تاریخ و آزمون آینده

ایران و آمریکا؛ دیپلماسی در آینه تاریخ و آزمون آینده

مینو خالقی - «صلح پایدار تنها زمانی ممکن است که طرفین به هزینه‌های تنش‌آفرینی بیشتر از منافع آن بیندیشند»، شاید بیش از هر زمان دیگری درباره رابطه ایران و آمریکا، خصوصا در شرایط فعلی، مصداق داشته باشد.
روندها و چشم‌‌‌انداز اقتصاد دیجیتال در ۲۰۲۵

روندها و چشم‌‌‌انداز اقتصاد دیجیتال در ۲۰۲۵

محمدمهدی محمدی - اقتصاد دیجیتال با تعریف سازوکارهای اقتصادی مبتنی بر داده و فناوری، به یکی از مهم‌ترین عناصر ساختار اقتصادی جهانی تبدیل شده است. این مفهوم نه تنها شامل تجارت الکترونیک می‌شود، بلکه به تمامی ابعاد استفاده از فناوری‌های دیجیتال در زندگی روزمره، از مبادلات مالی تا ارتباطات، پرداخته و تأثیر قابل توجهی بر رفتارهای اجتماعی، فرآیندهای مدیریتی و ساختارهای زیرساختی جوامع دارد. با پیشرفت‌های مداوم و ظهور فناوری‌های نوآورانه، به‌ویژه در حوزه‌های هوش مصنوعی، بیگ دیتا، اینترنت اشیاء و بلاک‌چین، تحولات عمیق‌تری در بازارهای جهانی و شکل‌گیری مدل‌های کسب‌وکار جدید مشاهده می‌شود.
دوشنبه ۳۰ تير ۱۴۰۴ - 2025 July 21
کد خبر: ۷۹۴۵۹
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۸

شوهرم متوجه راز بین من و پسرخاله ام شد و ../ او تلاش می کرد خود را به من برساند و ..

از پشت شیشه به چهره معصوم جواد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. یک چشمم اشک بود و دیگری خون. دست به دعا شدیم‌ و خدا جواد را دوباره به ما برگرداند.
تدبیر24»خسته و بی‌حوصله شده بود و حرف نمی‌زد. زن همسایه‌مان که زندگی‌اش کلکسیونی از مشکلات است، آتش‌بیار مشکل ما شد. می‌گفت شوهر من هم همین‌طوری بود و بالاخره یک‌ روز دستش رو شد‌. اسم خیانت که به گوشم می‌رسید، قلبم درد می‌گرفت.

من و جواد پنج سال قبل با هم ازدواج کردیم. او پدرش را در کودکی از دست داده و تنها علتی که خانواده‌ام راضی به این ازدواج شدند، مدرک تحصیلی‌‌اش بود. همیشه خودم را یک سروگردن بالاتر می‌گرفتم.

این اواخر خیلی بداخلاقی می‌کردم؛ چون با خانواده‌اش رفت‌وآمد نمی‌کردم. از اوضاع‌واحوال آن‌ها خبر چندانی نداشتم. گاهی به خودم می‌گفتم هرطور شده باید از او یک انتقام درست و حسابی بگیرم.

دراین‌مدت پسر‌خاله‌ام سعی داشت خودش را در دلم جای بدهد. جواد متوجه این موضوع شده بود و عذاب می‌کشید؛ حتی به توصیه پسر‌خاله‌ام قهر کردم و به خانه پدرم رفتم.

روز بعد خبر آوردند تصادف کرده است. او بعداز‌ظهر‌ها در یک تاکسی‌تلفنی کار می‌کرد. مسافر به مشهد آورده بود که به‌خاطر خستگی زیاد، در راه برگشت چپ می‌کند.

چندروزی در کما بود. تازه فهمیدم جواد کار می‌کرد تا هزینه عمل جراحی بیماری برادر کوچکش را جور کند. تا آن‌موقع نمی‌دانستم برادرشوهرم با چه بیماری خطرناکی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

در بیمارستان‌، از پشت شیشه به چهره معصوم جواد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. یک چشمم اشک بود و دیگری خون. دست به دعا شدیم‌ و خدا جواد را دوباره به ما برگرداند.

برچسب ها: شوهرم تلاش
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: