گزیده پاسخهای دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی را با هم میخوانیم:
- شورای شهر در این چند سال چندان در بحثهای شهرداری تعیینکننده نبوده است؛ مگر مسائل موردی که حرفی یا شکایتی در کار بود. از لحاظ اداره، شهرداری به صورت غیر شورایی اداره شده است؛ یعنی شورا خیلی نقشی نداشته و در این مدت هم سؤال جدی یا بررسی جدی از عملکرد شهرداری نشده و شهرداری هم برنامه جدی برای اداره شهر مطرح نکرده است.
- اگر بخواهیم مدیریت شهری را بررسی کنیم باید درباره مدیریت شهردار در این مدت بحث کنیم. خیلی نمیتوان راجع به مدیریت شورای شهر صحبت کرد.
- در مدیریت پروژه، بحثی هست با عنوان «مهندسی ارزش». یعنی این که ببینیم در قبال امکاناتی که به کار گرفته شده، با همان ارزش چیزی ایجاد شده است؟ آیا نمیشد با امکانات و بودجه کمتر کار را پیش برد؟ به نظر من شهرداری از این جهت حسابی قابل نقد است. البته خیلی از پروژهها هم به جا و خوب بوده است.
- نکتهای که درباره شهرداری مطرح است، این است که بخشی از پروژهها و طرحها غیر قابل برگشت است. به طور مشخص موضوعی که از اول هم دوستان ترافیکی درون شهرداری و هم بیرون از شهرداری به آن نقد داشتند، همین پروژه پل صدر بود و به تازگی دیدم یکی از استادان دانشگاه گفته بود بعد از چند سال باید این پل را جمع کرد ولی واقعا این شدنی نیست یعنی این پل سالهای سال در شهر خواهد ماند و امکان برگشت ندارد.
- (تراکم و عوارض تراکم) آن چیزی که در دوره شهرداری قبل اتفاق افتاد، طرح این موضوع بود که استفاده از زمین در تهران بهینه نیست. در شورای گسترش شهر تهران که به ریاست رئیسجمهوری و وزرای مسکن و شهرسازی، اقتصاد، کشور و رؤسای بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه برگزار میشد، بحث بر سر این بود که ما باید استفاده از زمین را در تهران بهینه کنیم. متوسط طبقات ساختمانها در آن زمان در تهران یکونیم طبقه بود؛ در حالی که همزمان در دمشق که از لحاظ شهری همسنگ تهران بود، پنج طبقه میساختند و معنای آن این بود که ما از زمین استفاده بهینه را انجام نمیدهیم و طبیعتا برای زیاد شدن جمعیت شهر تهران مجبور به گسترش افقی شهر بودیم اما شهر از جنوب و شمال و شرق و غرب ظرفیتی نداشت. با این مبنا اجازه داده شد تعداد طبقات در تهران افزایش یابد و عوارضی برای آن تصویب شد به نام عوارض تراکم. یعنی این که گفته میشود فروش تراکم، در اصل فروش تراکم مطرح نبوده است، بلکه کسب عوارض قانونی برای ساختوساز مطرح بود. کسی که در حد ۱۲۰ درصد حق خود میخواست ساختمانسازی کند، این کار را انجام میداد اما کسی که بیشتر از آن میخواست بسازد، باید عوارضی پرداخت میکرد. آن عوارض در حسابی قرار میگرفت و به کارهای زیربنایی تهران اختصاص داده میشد. یعنی، شهر چون در حال گسترش بود، نیاز به فضای سبز، امکانات آموزشي، جاده، پل، مترو و... داشت و بنابراین پولی که از این طریق جمع میشد، نباید خرج امور جاری شهرداری میشد. این کار تداوم پیدا کرد. از سالی ۵۰۰ هزار متر تراکم اضافه شروع شد و نهایتا در آخرین سال به حدود چهار یا پنج میلیون متر رسید. تحلیل این بود که اگر برای ٢٥ سال آینده سالی حدود ٦٠، ٧٠ هزار واحد مسکونی در تهران از طریق افزایش طبقات اضافه شود، این حجم واحد مسکونی میتواند پاسخگوی کمبود مسکن در ازای رشد طبیعی جمعیت در تهران باشد. از طرفی هم باید جلوی رشد مهاجرت به تهران را میگرفتیم. این روند منتهی میشد به یک حالت تعادل که در ٢٥ سال یک دور، خانههای قدیمی و بافتهای فرسوده نوسازی میشد. اما در دورههای بعدی عوارض تراکم تبدیل شد به یک راه کسب درآمد. در سالهای اخیر هم که بحث ساختوساز ساختمانهای تجاری رواج یافت. ما در بحث تجاری معتقد بودیم که در مرکز هر منطقهای میتوان مجموعهای از واحدهای سازماندهیشده تجاری را داشت که مردم نیاز به سفرهای زیادی برای خرید نداشته باشند اما این که در هر جایی و به این مقدار وسیع مجوز داده شود، توجیهناپذير است. الان گفته میشود وقتی مجوزهای تجاری منطقه یک داده شود، هر فردی میتواند شب را در یک مغازه بخوابد! این آماری است که از خود شهرداری به من دادند. حتی بعضی از اعضای شورای شهر گزارش دادند بعضی جاها به جای این که مردم متقاضی باشند، شهرداری مراجعه میکند و از مردم میخواهد واحدهای خود را به پاساژ و تجاری تبدیل کنند. این نگاه به درآمدزایی معطوف است. به نظرم عمده مشکل این بود که دقت نکردند، بحث عوارض تراکم و افزایش تراکم، ابزاری است برای تعدیل ساختوساز و نوسازی ساختوساز در تهران و نه صرفا وسیلهای برای افزایش درآمد شهرداری.
- مدیریت شهرداری در این زمینه اگر بخواهیم خیلی مؤدبانه صحبت کنیم، باید بگوییم کمکاری کرده است. یعنی میشد به درآمدهای دیگر فکر کرد، میشد درآمدهای دیگری را تحصیل کرد و در عین حال میشد صرفهجویی بیشتری هم در شهرداری کرد. شهرداری در سالهای ٧٦، ٧٧ با ٢٠٠ تا ٢٥٠ میلیارد تومان در سال اداره شده و با این درآمد، بزرگراه، پل و زیرگذر هم به وفور ساخته شده است. البته من قصد مقایسه ندارم اما الان شهرداری سالانه با ٢٠ هزار میلیارد تومان اداره میشود، یعنی حدود صد برابر، در حالی که در این مدت تورم ساختوساز صد برابر نبوده است.
- متأسفانه در تمام این سالها به ویژه دولت نهم و دهم تقابلی بین شهرداری و دولت وجود داشت که مانع از هماهنگی آنها شده است.
- زمانی که من شهردار بودم، یک سوءتفاهم و یک سوءبرداشت عمدی ایجاد کردند. کسانی که میخواستند با شهرداری به لحاظ سیاسی و فکری مقابله کنند، به خاطر این که فکر میکردند این سازمان نباید تحت مدیریت من باشد؛ چرا که اثرات آن را در جریان انتخابات دوم خرداد دیده بودند، به همین دلیل این موضوع را طرح کردند که کرباسچی به دنبال ریاستجمهوری است. در حالی که من هیچوقت نه به این مسئله فکر میکردم و نه انگیزه این کار را داشتم. با این حال رقبا این موضوع را مطرح کرده و درباره آن واکنشها و جبههگیریهای زیادی هم صورت گرفت که هیچ لزومی به پرداختنش در آن مقطع زمانی نبود. همین شائبه بعد از دولت آقای خاتمی و روی کار آمدن دولتهای نهم و دهم تقویت شد، مبنی بر این که از این موقعیت (شهرداری) میتوان به ریاستجمهوری رسید.
- به نظر من احمدینژاد خیلی حساب شده وارد (شهرداری) شد. کارهایی هم که انجام داد؛ به ویژه کارهای زود بازدهي که به چشم میآمد مثل اعطای صد عدد توپ به یک مدرسه - که بعد از آن آقای حداد عادل هم از این اقدام به عنوان فتحالفتوح در مجلس یاد کرد - یا تخریب بزرگراهها با عنوان دوربرگردان که نتیجه آن افزایش ترافیک بود و کارهایی از این دست؛ مثل کمک به بعضی از نهادها و هياتهاي مذهبی و اجتماعی زمینهای شد برای تقویت این شائبه که شهردار میتواند گزینه ریاستجمهوری باشد.
- طبیعی است اگر کسی ١٠ سال یا کمتر و بیشتر در شهری مثل تهران کاری و فعالیت ارزندهای داشته باشد، مشکلات را حل کند و شهر را به خوبی مدیریت کند و به صورت طبیعی مردم هم در سطح کشور به این نتیجه برسند که مدیریت خوبی صورت گرفته، ایرادی ندارد، نه اینکه به قصد ریاستجمهوری وارد شهرداری شود اما متأسفانه این اتفاق رخ نداده است. عدهای وارد شهرداری شدند که پست بعدی را بگیرند. این اتفاق بعد از روی کار آمدن احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور رخ داد. این موضوع باعث شد تا شهردار بعد از احمدینژاد هم در فکرش بیاید که این جایگاه میتواند چنین ظرفیتی داشته باشد.
- آقای خاتمی به عنوان کسی که در رأیآوری فهرست شورای شهر نقش داشته، این شاخصها را مطرح نکرده است. او به عنوان فردی با تجربه که دورههای مختلف شهرداری را دیده است، به عنوان رهنمودهای دلسوزانه مفید برای کار شهرداری این حرف را زده است. این تعبیر نباید باشد که ایشان چون در انتخاب اعضای شورای شهر نقش مؤثر داشته، اعضای شورا باید نظر او را گوش کنند. شاخصهای آقای خاتمی کاملا منطقی و مبتنی بر تجربیات ایشان است. این که شخصیت شهردار تهران باید یک شخصیت ملی باشد و باید یک شخصیت باتجربه و با نگاه کلان باشد، کاملا درست است.
- به نظر من شورای شهر قبل از این که شهردار را انتخاب کند باید فکر کند که در این چهار سال، چه اتفاقی را قرار است برای شهرداری برنامهریزی کند و بعد هم برای آن اتفاق یک مدیر را انتخاب کند. به عنوان مثال اگر شورای شهر فکر کند که در این چهار سال مهمترین کاری که برای تهران باید انجام داد، مبارزه با معضلات و بحران اجتماعی و حل آن است، بر این اساس قهرا مدیری که انتخاب میکند نباید مدیر سد و جاده و بزرگراه باشد یا اگر از نظر شورای شهر، بحران تهران، بحران ساختوساز است، باید یک مدیر بر اساس این شاخص معرفی کنند.