تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 02
کد خبر: ۸۱۳۰۱
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۷

اعدام؛ فرجام عشق مجازی

آشنایی امیر و سمیه از تلگرام آغاز شد. آنها پس از چند روز همدیگر را دیدند و قول و قرار ازدواج گذاشتند.

تدبیر24»درآمد ماهانه امیر از کار در رستوران یک میلیون تومان بود، اما هر بار که با سمیه بیرون می‌رفت، چند صد هزار تومان هزینه می‌کرد. سمیه گفته بود مطلقه است و پرستاری دو کودک را بر عهده دارد، اما این طور نبود. او متاهل بود و همراه شوهرش، در یک شرکت، سرایداری می‌کرد. چند ماه گذشت تا این که امیر به رفتارهای سمیه شک کرد و از راز او باخبر شد. کینه‌اش را به دل گرفت و ماجرای ارتباط پنهانی‌شان را برای شوهر و برادر سمیه تعریف کرد.

 
آنها از امیر خواستند همه چیز را فراموش کند و مزاحمشان نشود، اما این اتفاق نیفتاد. برای همین سلاحی تهیه کرد و با آن سمیه و شوهرش را به گلوله بست که باعث مرگ سمیه شد. این قتل، زمستان 95 در شمال تهران رخ داده است. امیر با نقاب بر صورت، در کوچه منتظر ماند تا سمیه و شوهرش از مهمانی برگردند. سپس با شلیک چهار گلوله، سمیه را کشت و شوهر او را نیز بشدت مجروح کرد که پس از انتقال به بیمارستان مداوا شد. امیر به غرب کشور گریخت، اما یک ماه بعد به دام پلیس افتاد.
 
او در گفت‌وگو با برنامه رادیویی یک پرونده، یک روایت رادیو جوان، جزئیات بیشتری از حادثه را بازگو کرده است.
 
انتهای عاشقی کجاست؟
 
این که هر کاری را به خاطر عشقت انجام دهی.
 
غیر از این؟

 
منظور از عشق می‌تواند هر چیزی باشد. چیزی که آدم برای به دست آوردنش هر کاری انجام دهد، طوری که دیگران به خاطر داشتن آن به آدم حسادت کنند.
 
آخر عشق تو به کجا رسید؟
 

دارم اعدام می‌شوم.
 
چند سال داری؟ از کی به تهران آمدی؟
 
23 ساله هستم. هفت سال پیش به تهران آمدم و در یک رستوران مشغول کار شدم. آن موقع پسرعمویم رحیم هم در تهران بود.
 
به پیشنهاد رحیم به تهران آمدی؟
 
نه، به خاطر وضعیت مالی نامناسبی که داشتم، برای کار به تهران آمدم. من سومین فرزند خانواده هستم و سوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. دو خواهر دارم که یکی از آنها ازدواج کرده است.
 
در ماه چقدر درآمد داشتی؟
 
ماهی یک میلیون تومان. نصفش را خرج خودم می‌کردم و بقیه‌اش را برای خانواده‌ام می‌فرستادم.
 
از کی با تلگرام و فضای مجازی آشنا شدی؟
 
پاییز 94، همان روز آشنایی با سمیه، روی گوشی‌ام تلگرام نصب کرده بودم.
 
چطور با سمیه آشنا شدی؟
 
رحیم مرا در یک گروه تلگرامی عضو کرد که سمیه هم آنجا بود. او پس از مدتی به من پیشنهاد دوستی داد.
 
سمیه چه ویژگی‌هایی داشت که پیشنهادش را پذیرفتی؟
 
26 ساله بود. ظاهری آراسته داشت و کم توقع بود. گفت مدتی قبل از همسرش جدا شده. برادرش سرایدار است و خودش هم از دو تا کودک پرستاری می‌کند.
 
چند روز بعد با هم قرار گذاشتید؟
 
10 روز در تلگرام با هم در ارتباط بودیم تا این که در تجریش به ملاقات هم رفتیم.
 
همانی بود که فکر می‌کردی؟
 
بله، من گفتم شما لیاقت بیشتر از من را داری، اما او گفت از مرامم خوشش آمده و شماره‌ام را گرفت. وقتی ارتباطمان قوی‌تر شد، گفتم قصدم ازدواج است و چیزی هم ندارم برای دوستی خرج کنم. البته چند سری 400 هزار تومان هزینه خرید لباس و این جور چیزهایش شد. او هم گفت مدتی با هم باشیم تا اگر به تفاهم رسیدیم، ازدواج کنیم.
 
این که مطلقه بود، در تصمیمت تاثیری نداشت؟
 
نه، این چیزها برای من مهم نبود. مهم وفاداری است.
 
خانواده‌‌ات در جریان بودند؟
 

به آنها گفته بودم، اما مخالفت نکردند. پسرعمویم رحیم هم در جریان بود و از نظر مالی و فکری پشتیبانی‌ام می‌کرد.
 
در خانواده‌ات کسی را دیده بودی که به این طریق ازدواج کند؟

 
مشابه‌اش بود. یکی از فامیل‌هایمان ابتدا از طریق تلفن با زنی آشنا شد و بعد با هم ازدواج کردند.
 
هیچ وقت خانواده سمیه را دیدی؟
 

نه، می‌گفت زود است. یک بار هم گفت برادرش همیشه سر کار است و اگر شد، جور می‌کند با او در محل کارش قرار بگذارم.
 
مخالـفت‌های او برای دیــدن ‌خانواده‌اش شک‌برانگیز نبود؟
 
او از ساعت 6 صبح تا 12 شب به من پیامک می‌داد. اصلا معلوم نبود چیزی را پنهان می‌کند. هر وقت می‌خواستم با من بیرون می‌آمد؛ ‌حتی نیمه‌های شب.
 
اولین دروغ سمیه به تو چه بود؟

 
این که شوهر ندارد.
 
کی از این موضوع باخبر شدی؟
 
اواسط زمستان 95 بود. به رفتارهای رحیم و سمیه شک کردم. پس از مدتی فهمیدم این دو با هم هستند.
 
کی فهمیدی سمیه شوهر دارد؟

 
از رحیم پرسیدم. او هم گفت سمیه متاهل است و دیگر نمی‌خواهد با هیچ کدام از ما باشد.
 
با خود سمیه حرف زدی؟
 
بله، گفت طلاق می‌گیرد، چون وابستگی من را دیده و نمی‌خواهد از دستم بدهد.
 
وقتی فهمیدی قصد جدا شدن از همسرش را ندارد، چه کار کردی؟

 
با شماره شوهر و برادرش تماس گرفتم و ماجرای خیانتش را لو دادم. چون دروغش باعث شده بود بین دوستانم سرافکنده شوم و این به غرورم برخورده بود. او به من ضربه زده بود.
 
واکنش خانـواده‌اش چه بود؟
 
برادرش گفت به من ربطی ندارد. شوهرش هم خواست مزاحمشان نشوم و ارتباطم را قطع کنم.
 
قطع کردی؟
 
بله، اما نهم عید بود که دوباره زنگ زد و گفت همه به خاطر این ماجرا اذیتش می‌کنند و شوهرش طلاقش نمی‌دهد. از من خواست به خانه‌اش بروم و به شوهرش بگویم ارتباطمان در حد خواهر و برادری بوده است. من هم با یکی از دوستانم رفتم. او تصور کرده بود من به خواست او عمل می‌کنم و برای حفظ زندگی اش دروغ می‌گویم.
 
برای کمک به سمیه رفتی؟
 
نه، هنوز بعضی‌ها باور نکرده بودند او درباره تاهلش به من دروغ گفته است. می‌خواستم 10 برابر بدی‌ای که به من کرده بود را نسبت به خودش انجام دهم. وقتی به خانه‌اش رفتم، پیامک‌ها و تصاویرمان را به شوهرش نشان دادم. با این‌کار قصد داشتم ثابت کنم که همسرش دروغ می گوید و مدت زیادی با من رابطه دوستی داشته است.
 
واکنشش چه بود؟
 
گفت هر چه بوده، رها کن و تعهد بده، دیگر کاری با ما نخواهی داشت. باورم نمی شد که این واکنش را نشان دهد .
 
پذیرفتی؟
 
سه ماه هیچ رابطه‌ای با سمیه نداشتم تا این که به رحیم گفت از من 50 میلیون تومان پول می‌خواهد. من نمی‌توانستم این مبلغ را جور کنم. از این حرفش هم عصبانی شدم.
 
چرا از تو پول می خواست؟
 
ادعای دروغی را مطرح کرده بود. نمی دانم چرا تصور می کرد من به خاطر این ادعا 50 میلیون تومان به او می دهم. وقتی متوجه شدم ، خیلی عصبانی شدم و بیشتر به انتقام فکر کردم.
 
واکنشت چه بود؟
 
مدتی که گذشت، رحیم گفت سلاح دارد و می‌توانیم سمیه را بکشیم. روز حادثه سلاح را برداشتم و مقابل خانه سمیه و شوهرش رفتم. آنجا هر دویشان را به گلوله بستم و فرار کردم. سمیه کشته شد، اما شوهرش زنده ماند.
 
چطور دستگیر شدی؟
 
به غرب کشور فرار کرده بودم که پلیس دستگیرم کرد.

برچسب ها: عشق مجازی اعدام
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: