آموزش کودکان برای فردای بهتر سرزمین

آموزش کودکان برای فردای بهتر سرزمین

شینا انصاری - روز جهانی و هفته ملی کودک فرصتی است برای پرداختن به دغدغه‌ها، مشکلات، بحران‌ها، علاقه‌مندی‌ها و حقوق کودکان، این جوانه‌های زندگی و امیدهای آینده. کودکان در نقاط زیادی از دنیا در حالی اولین قربانی سیاست، فقر، خشونت و جنگ هستند
جهان در آستانه‌ی بازچینش رقابت

جهان در آستانه‌ی بازچینش رقابت

محمدمهدی محمدی-رقابت‌پذیری در سال ۲۰۲۵ تنها یک رتبه‌بندی نیست، بلکه نمایی است از آنچه جهان به سمتش می‌رود: ثبات، شفافیت، و هوشمندی سیاست. کشورمان اگر بخواهد سهمی در آینده اقتصادی جهان داشته باشد، باید نه‌تنها در زمره بازیگران مهم این تغییر جهانی و همکار در سازمان های جدید بین اللملی قرار بگیرد، بلکه باید طراح مسیر خود با پایبندی به موازین و استراتژی های خود باشد. مسیری که از درون طراحی، اصلاح و اجرا می‌شود، نه از بیرون تحمیل.
چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 05
کد خبر: ۸۴۷۸۳
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۴

بوی لباس دختر دانشجو چه کرد؟

از روز اول زندگی مشکل داشتیم. حساسیت بیش‌ازحد همسرم درمورد خانواده‌اش باعث شد واکنش نشان بدهم، آن هم واکنش منفی. بیشتر دعوا و مرافعۀ ما سر همین مسئله بود.

تدبیر24»من به خانۀ خواهر و برادرش نمی‌رفتم و او با خانواده‌ام رفت‌و‌آمد نمی‌کرد. حاصل این زندگی دو فرزند بود، یک پسر و یک دختر، و بچه‌ها ناظر و شاهد دعواهای تکراری ما بودند.

دوست داشتم احترامم جلوِ بچه‌هایم حفظ شود اما پسر و دخترم از من و مادرشان درس گرفتند که چگونه عصبانی و زودرنج باشند و به دیگران بی‌احترامی کنند. سر همین رفتار، پسرم را در حد مرگ کتک می‌زدم.

هر‌چه بیشتر کتکش می‌زدم بدتر می‌شد. به‌زور دیپلم گرفت و بعد سربازی‌اش فهمیدم با دوستان نااهل رفت‌و‌آمد می‌کند و به دام اعتیاد افتاده است. همسرم مرا مقصر می‌دانست و حسابی درگیر مشکل او شده بودیم. می‌خواستم به هر قیمتی شده از منجلاب اعتیاد نجاتش بدهم اما یک مشکل دیگر سر راهمان سبز شد. حالا دخترم سرکش شده و نه‌تنها به من بلکه به مادرش توهین می‌کند. دخترم که دانشجوست اصلا حرف‌شنوی نمی‌کرد.

تیپ و قیافۀ اجق‌وجق و دیر و زود آمدن و رفتنش عذابمان می‌داد. دیروز همسرم می‌گفت لباس‌های دوستش که به خانۀ ما آمده بود بوی سیگار می‌داد. گفتم: «دیگر حق نداری با او راه بروی.». توی چشمانم نگاه کرد و حرف‌های بی‌ربطی زد. جر و بحثمان بالا گرفت.

آن شب از خانه فرار Escape کرد و دو شب خانۀ مادربزرگش بود. حالا می‌گوید می‌خواهد مستقل زندگی کند. به کلانتری۱۳ آمده‌ام تا از کارشناس مشاوره کمک بگیرم. دارم دیوانه می‌شوم. من و همسرم اشتباه کردیم.

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: