همچنین رمان «متولد ۱۶ آگوست» نوشته سپیده محمدیان در ۱۶۶ صفحه یا
شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۲هزار تومان در نشر یادشده عرضه شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: به دلدار یادآوری شد که بچههای عادی این قدرت
را دارند به هر چیز چرندی بخندند. میتوانند سوار خیالشان به هر کجا که
بخواهند سفر کنند. بچههای عادی، رویاها و زندگی و آینده عادی. برای بار
هزارم چشمهایش را بست و مادران بی خیال و شادی را تصور کرد که در بیست
خانه مختلف، منتظر بچههای عادی بودند... بعد همه این تصاویر را در
مقایسهای بیرحم با زندگی مادران کودکان اوتیسم قرار داد. مادرانی که
زندگی عادی کودکانشان در کنار آنها جاری نبود و زندگیشان در پیوندی
غمانگیز و ابدی با جهان ناشناخته اوتیسم طی میشد. در ابهام ترسناک
سوالاتی که هیچ مادری به واقع پاسخش را نمیدانست: «اصلا میدونه که دوستش
دارم؟ دوستم داره؟» «براش فرقی میکنه اینجاست یا توی خونه؟ بودن و نبودن
من چی؟ فرقی داره؟ دنیا رو چه طور میبینه؟ رنج میکشه؟....خیلی رنج
میکشه؟...»
در نوشته پشت جلد نیز آمده است: دلدار گفته بود:
من از خداحافظیهای طولانی بیزارم. یه خداحافظی طولانی، مثل پریدن از یک
ارتفاع بلنده. هرچه قر دلدلکنی، هرچه قدر این پا و اونپا کنی فقط
سختترش میکنی. باید چشماتو ببندی و یکدفعه بپری... قبل از اینکه ترس
نگهات داره... برای همین من از خداحافظیهای طولانی بیزارم.
دیگر کتاب تازه منتشرشده در نشر روشنگران و مطالعات زنان، رمان «سه نقطه
در رویا...» نوشته سهیلا مهاجر ایروانی است که در ۱۸۴صفحه با شمارگان ۵۰۰
نسخه و قیمت ۱۶ هزار تومان منتشر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: همانطور که به این موجود معصوم و ضعیف نگاه میکردم، به یاد مادربزرگم و آن تصور احمقانهام افتادم که،
«اگر دخترها همه با شاخ به دنیا میآمدند، آنوقت روزگار چه شکلی پیدا میکرد؟»
یعنی ممکن است که وسیله دفاعی مادربزرگم ، آن دو انگشت نشانه دستهایش،
اکنون به این شکل مسخره جان گرفته باشد؟ یا خیالپردازیهای احمقانه من از
یک شوخی، حال در واقعیتی رحمانه، اینگونه جلوی چشمانم به نمایش گذاشته شده
باشد؟